پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
متن سخنرانی دکتر رضا غلامی در مراسم افتتاحیه هفتمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی، تهران، ۲۲ آبان ماه ۱۴۰۲، فرهنگستان علوم ج.ا.ا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض می کنم خدمت استادان و پژوهشگران ارجمند و به سهم خود از همراهی گرم تک تک شما سپاسگزارم. از ریاست محترم فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران و همکاران گرامیشان که فرصت برگزاری مراسم افتتاحیه هفتمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی را در اینجا فراهم نمودند صمیمانه متشکرم. همچنین از جمیع محققان و اساتیدی که در طول این ۱۰ روز در افتتاحیه و سلسله نشست های پانزده کمیسیون تخصصی کنگره، مقالات خود را ارائه می کنند و یا در نقد و بررسی مقالات مشارکت دارند قدردانم. عنوان سخن کوتاه من “نسبت متقابل علوم انسانی اسلامی و جامعه دینی” است.
درباره نسبت و مناسبات دین و جامعه سخن فراوان است. دین به مثابه یک امر جهان شمول، در همه گروه های اجتماعی یافت می شود. دین، نیروی قدرتمندی است که باورها، آیینها و ارزشها را در بر میگیرد و اغلب بر جوامعی که در آن ریشه میگیرد، هم تأثیر میگذارد و هم تحت تأثیر قرار میگیرد.
به بیان واضح تر، دین به عنوان جزء لاینفک جوامع بشری، نه تنها عامل مهم و کلیدی اجتماعی شدن است، بلکه در خوشبختی انسانها نقش فوق العادهای دارد. دین به افراد مجموعه ای از باورها و ارزش های مشترک میدهد و به آنها کمک می کند یاد بگیرند که چگونه اعضای خوب، نیکورز موثری در جامعه باشند. باورها و اعمال مذهبی اغلب بدون تحمیل از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و می توانند طرز تفکر و رفتار مردم را در ساحت ها گوناگون شکل دهند.
دین و جامعه، دارای یک تعامل و هم افزایی پویا هستند که فرهنگ ها، ارزش ها و قواعد زندگی فردی و مدنی را شکل می دهد.
همانطور که اشاره شد، ادیان نظام های اعتقادی هستند که انسان و جامعه را به جهان معنویت مرتبط می کنند. به عنوان ساختارهای توامان ذهنی و عینی، آنها بر نحوه درک و مواجهه ما از دنیای اطراف و ارزش هایی که می پذیریم یا رد می کنیم تأثیر می گذارند.
با این اوصاف، دین با ارائه چارچوب های اخلاقی، شکل دادن به هویت ها و تقویت هنجارهای اجتماعی بر جامعه تأثیر میگذارد. از سوی دیگر دین از معنا بخشیدن به زندگی، و ساماندهی به نظام اعتقادی تا تقویت وحدت و ثبات اجتماعی، و نقش آفرینی به عنوان عامل مدیریت اجتماعی و قرار دادن انسان در مسیر سعادت و خوشبختی در جوامع انسانی حضور پررنگی دارد.
امروز نقش حیاتی دین در سازماندهی جوامع کمتر محل شک و تردید قرار داد. تقریبا روشن است که دین چارچوبی برای تعامل و انسجام اجتماعی فراهم می کند. حتی اغلب بر ساختار خانواده ها، جوامع و حتی کل تمدن ها تأثیر می گذارد.
حتی قابل اثبات است که مناسک دینی نیز که بعضا به منزله قشر و پوسته دین به آنها نگاه میشود، اثرات مثبتی مانند سلامت جسمی، روانی و تحرک اجتماعی دارد.
به دلیل کارکردهای وسیع دین است که تحقیق آگاهانه و مستدل در سنتها، متون، آیینها و اعمال مذهبی جزء ضروری زندگی مدنی، هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی است.
از طرف دیگر، دین همواره نقش مهمی در شکلدهی تجربیات اجتماعی انسان و تفسیرها از واقعیت در طول زمان داشته است. مطالعه دین از بسیاری از مرزهای رشته ای در علوم انسانی عبور می کند، همانطور که در ادبیات، تاریخ، هنر، جامعه شناسی، روان شناسی، علوم سیاسی، فلسفه، حقوق و غیره گنجانده شده است.
علاوه بر این، دین چارچوب هایی را برای زندگی فراهم می کند که رفتار انسان را با ارائه طرحی برای درک سؤالات عمیقی که علم و عقل در پاسخ به آنها ناتوان هستند و ارائه شبکه های معنایی بزرگ و سرنوشتساز شکل می دهد. در چنین شرایطی، روشن است که نقش دین در شکل گیری روح علوم انسانی و اجتماعی، چیزی نیست که درک آن چندان دشوار باشد.
در سوی دیگر این بحث، نقش جامعه در دین را نمی توان نادیده گرفت. جدای از آنکه جوامعی که رشد توامان عقلی و عاطفی بیشتری دارند می توانند اقبال بیشتری به دین داشته باشند، واقعیت این است که هر میزان جامعه در نظر و عمل دیندار تر شود، ظرفیت های دین در اعتلای اجتماعی، بیشتر شکوفا میشود و جلوههای تازهتری از قدرت دین در ساماندهی و ارتقاء اجتماعی بروز و ظهور مییابد.
علاوه بر این، جریان یافتن دین در جامعه می تواند به ورود انواع آلودگیها، ناخالصیها، خرافات و موهومات به دین نیز منجر شود. البته مواجهه علماء با دین که آنها نیز بخشی از جامعه قلمداد میشوند نه بخشی از دین، در جای خود اهمیت و تاثیرات منحصر به فردی دارد. اینکه جامعه، دین را به خرافه و موهومات تبدیل کند و یا دائما در تلاش برای مقاومت در برابر آلودگی ها و خالص سازی دین باشد، می تواند سرنوشت رابطه دین و جامعه را تغییر دهد.
در کل، هدف دیدگاههای جامعهشناختی درباره دین، درک کارکردهایی است که دین انجام میدهد و تاثیرات مثبتی و منفیای است که جامعه و معادلات غیر دینی حاکم بر آن می تواند بر دین داشته باشد.
در این میان، ابزارها و روشهای جامعهشناختی، مانند نظرسنجی، نگرشسنجی، مصاحبه و تحلیل دادههای تاریخی را میتوان برای مطالعه دین در یک فرهنگ به کار برد تا به ما کمک کند نقش دین در زندگی مردم و نحوه تاثیرگذاری آن بر جامعه را بهتر درک کنیم هر چند روشن است که هیچیک از این ابزارها و روشها خارج از اتمسفر تجربه دینی چندان که باید موفق عمل نمیکنند.
یکی از پرسش های کلیدی طی سالهای گذشته به نسبت علوم انسانیِ اسلامی با جامعه برمیگردد. پرسش مشخص این است که آیا علوم انسانی اسلامی تنها زاییده جامعه دینی است؟ آیا در صورت فقدان یک جامعه دینی به معنای عینی و نه تئوریک آن، صحبت از تولد، شکوفایی و اثربخشی آن بیهوده است؟
واقعیت این است که دین و جامعه دارای یک رابطه پیچیده و چند وجهی هستند که در طول تاریخ، تمدن ها، فرهنگ ها و زندگی فردی را شکل داده است.
دین یک پدیده اجتماعی است که به طرق مختلف تحت تأثیر اعضای جوامع نیز قرار می گیرد.
جامعه ای که اکثریت اعضای آن را دینداران تشکیل نداده باشند و یا دینداری آنها تابع اندیشه اسلام اجتماعی نباشد، به طور طبیعی نه فقط گرایشی به علوم انسانی اسلامی نخواهد داشت بلکه کنش های فردی و اجتماعی آنان سرجمع به تولد و شکوفایی این علوم منجر نخواهد شد.
هر چند در علوم انسانی، تمرکز بر روی توصیف، تبیین و پیشبینی تلقی میشود، و با آنکه علوم انسانی ماهیت و ساخت علمی و ساینتیفیک خود را حفظ می کند، اما هر علمی، اولاً، بر اساس پیش فرضهای فکری- فلسفی حاکم که حتما بخشی از آن از عقلانيت اسلامی متاثر است، و ثانیاً، بر مبنای شرایط فردی و اجتماعی و به تبع آن، هم مسائل و هم ظرفیت های مواجهه با مسائل در جامعه دینی، عینکی را بر چشم علوم انسانی در محیط جامعه دینی می زند [ و علوم انسانی را متصف به وصف اسلامی میکند ] که در غیر جامعه دینی چنین عینکی وجود ندارد.
در این میان، عقلانیت عملی و تجویزاتی که این عقلانیت به مثابه یک امر پسینی، با اتکاء به نتایج علوم انسانی اسلامی خواهد داشت از اهمیت فراوانی برخوردار است. این عقلانیت، هر چند ماهیت و ساخت علمی و ساینتیفیک ندارد اما در یک هماهنگی ویژه با علوم انسانی اسلامی، تبلور بخش نظم اسلامی است.
چنانچه جامعه دینی، تنها جنبه هویتی برای جامعه مسلمانان داشته باشد، طبیعی است که علوم انسانی اسلامی به عنوان یک دانش متاثر از پیش فرضهای فلسفی و عقلی-دینی، مجالی برای تولد و شکوفایی پیدا نمی کند؛ این در حالی است که فکر، فرهنگ و اندیشه غربی مدرن نیروی طبیعی مقاومت در برابر شکلگیری جامعه دینی است و چنانچه در جامعهای از هر طریقی رواج یابد، یا جامعه دینی در اتمسفر جهانی شدن [ با محوریت فکر و فرهنگ غربی ] هضم شود، فرصت شکلگیری علوم انسانی اسلامی به صورت مضاعف کاهش می یابد.
به رغم انتقال وسیع فکر، فرهنگ و سبک زندگی غربی به ایران و تاثیرات انکار ناپذیری که این انتقال داشته است، همچنان تحقیقات میدانی نشان می دهد که جامعه ایرانی، جامعهای دینی است و بخش مهمی از مردم، نه فقط به برقراری نظم اسلامی در جامعه قلباً تمایل دارند بلکه به آن امید می ورزند. برای نمونه، در نظرسنجی مرکز تحقیقات سازمان صدا و سیما که در مرداد ماه ۱۴۰۲، با حجم نمونه ۴۹۴۹ نفر از افراد ۱۸ سال به بالا در تهران و ۳۱ شهر بزرگ کشور صورت گرفته است، برخی نتایج حاصل شده که خیلی جالب است و نشان میدهد بعضی تلقی ها درباره وضعیت دین در ایران اغلب نادرست یا دچار سیاستزدگی است.
75/9 ( هفتاد و پنج و نه دهم درصد ) درصد در حد خیلی زیاد و زیاد گفته اند : عمل به تعالیم اسلام، می تواند جهانی با نشاط و امید برای انسان مهیا سازد.
75/1 ( هفتاد و پنج و یک دهم درصد ) درصد در حد خیلی زیاد و زیاد گفته اند : عمل به دستورات دینی، موجب توسعه و پیشرفت کشور میشود.
۷۶ درصد در حد خیلی زیاد و زیاد گفته اند : دستورات دینی موجب وحدت و انسجام اجتماعی میشود.
۷۹ درصد در حد خیلی زیاد و زیاد گفته اند : دین اسلام، برای پیشرفت، عقل، علم و معنویت را به کار میگیرد.
۵۵ درصد در حد خیلی زیاد و زیاد گفته اند دین ضامن آبادانی دنیا و آخرت است.
به بیان دیگر، علوم انسانی اسلامی به ویژه در مقام عینیت، حاصل یک پروسه طبیعی در جامعه دینی است و تا وقتی چنین جامعه دینی با شاخص های مطلوب وجود نداشته باشد نمی توان انتظار داشت علوم انسانی اسلامی بروز و ظهور پیدا نماید.
موضوع بسیار مهم، تلاش های گسترده مسلمانان برای تقویت ایمان و به تبع آن، سبک زندگی اسلامی در مسیر تقرّب به جامعه مطلوب اسلامی است.
این واقعیت را نمی توان نادیده انگاشت که علوم انسانی اسلامی برای جوامع غیر دینی یا جوامع دینیای که به اندیشه اسلام اجتماعی تمایلی نشان نمی دهند در جزئیات کارایی چندانی ندارد و لزوما توفیقمند نیست.
نباید از نظر دور داشت که دینی که با ایمان وارد قلمرو حیات فردی و اجتماعی شده است، فراتر از آزادی است. در عین حال، ایمان افراد یکسان نیست و کاهش سطح ایمان، گرایش به نظم مدنیِ دینی را کاهش می دهد و ثانیا، همه اعضای جامعه را دینداران تشکیل نمی دهند و طبیعی است نظم دینی باید آزادی های فردی آنها را مادام که به حقوق سایرین لطمه نزنند تضمین کند.
با همه این ها، صحبت از تقدم جامعه دینی به علوم انسانی اسلامی و تمرکز برای شکلگیری چنین جامعهای، منطقی به نظر می رسد. در عین حال، یک سوال قابل طرح است و آن اینکه آیا علوم انسانیِ اسلامی در فرایند شکل گیری جامعه دینی مطلوب فاقد هر گونه نقش آفرینی است؟ به بیان دیگر، مگر می توان برای علوم انسانی در روند جامعهپردازی نقشی قائل نبود و خلق و شکوفایی جامعه دینی را امری بیگانه با علم و عقلانیت در نظر گرفت؟
نمی توان انکار کرد که شکل گیری تئوریک و نیمه عینی سطحی از علوم انسانیِ اسلامی در مسیر آفرینش و تکامل جامعه دینی و رسیدن جامعه به شاخص های مطلوب ضروری است و تا زمانیکه علمی کارآمد به مدد مسلمانان در مسیر جامعهپردازی نیاید، تلاش در جهت رسیدن به جامعه اسلامی مطلوب مقرون به نتیجه نیست. در چنین شرایطی، نباید وجود علم دینی را مشروط به وجود جامعه دینی آن هم از نوع مطلوب آن نمود.
از توجه شما عزیزان متشکرم
والسلام علیکم و رحمه الله