عقلانیت در حکمرانی اسلامی

متن سخنرانی دکتر رضا غلامی در موسسه ترجمان گام دوم، تهران : دانشگاه امام حسین(ع)، مورخ 5 مهرماه 1402

بسم‌ الله الرحمن الرحیم
سلام عرض می کنم خدمت شما عزیزان و از فرصتی که برای من جهت ارائه این بحث در حضورتان فراهم شده است، متشکرم. همانطور که می دانید، عنوان بحث من در این نشست، «عقلانیت در حکمرانی اسلامی» است. موضوع عقلانیت در حکمرانی اسلامی، موضوع بسیار وسیعی است و طبیعی است که در یک نشست نمی توان وارد همه ابعاد و اضلاع آن شد؛ بنابراین، بنا دارم در این نشست یک بُرش ظریف به مباحث عقلانیت در حکمرانی اسلامی بزنم و پنج مطلب مهم در این عرصه را با شما گرامیان در میان بگذارم :

مطلب نخست اینکه، امروزه حکمرانی به شدت پیچیده شده است.
اینکه حکمرانی در عصر حاضر متحول شده و روز به روز بر سختی و پیچیدگی آن افزوده می گردد، تقریباً برای اغلب کسانی که با پدیده حکمرانی سر و کار دارند قابل لمس است، اما سئوال اینجاست که چرا حکمرانی در روزگار ما تا این حد سخت و پیچیده شده است؟ در پاسخ به این سئوال، پانزده عامل را به اختصار خدمتتان عرض می‌کنم :
یک. فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی و تجمیع و برهم‌کنش آنها به صورت فضای مجازی، مفهوم مکان و زمان را تغییر داده اند.
دو. بهره مندی از اطلاعات تعیین کننده ترین عنصر در مدیریت اجتماعی است.
سه. هوش مصنوعی وارد عرصه حکمرانی شده است.
چهار. با گسترش نقش علوم شناختی و شبکه های اجتماعی در بستر فضای محازی، سلطه قدرت ها بر ملت های دیگر از طریق عملیات روانی تسهیل و خطرناک تر شده است.
پنج. مدیریت جوامع بیش از هر زمان تابع محاسبات دقیق ریاضی و مهندسی های بسیار دقیق و علمی است و کوچک ترین اشتباه خسارت های بزرگ در پی دارد.

شش. هیچ چیزی دیگر پنهان نیست. انسانها، جامعه و حکومت در آکواریوم زیست می کنند و همه همدیگر را رویت می کنند. ساحت محرمانه‌گی و پنهان، معنای خود را از دست داده است.
هفت. قریب به ۶۰ درصد مردم در کلان شهرها با بالای ۸ میلیون جمعیت زندگی می کنند و این نوع زندگی و اساساً شکل گیری کلان شهرها، آسیب های اجتماعی متنوع، گسترده و بسیار پیچیده و خاص خود را به دنبال دارد.
هشت. انسان معاصر، آگاه تر است. این آگاهی محصول انفجار اطلاعات است در عین حال عمق بالایی ندارد.
نه. انسان جدید طالب آزادی است صرف نظر از اینکه چقدر موفق به دست یابی به آزادی بشود.
ده. میل به تنوع و تکثر در انسان جدید شکوفا شده و این میل، نوعی بی نظمی را هم بوجود آورده است. نسبی گرایی، به هم‌ریختگی ارزشها و … حصول حیات پلورالیستیک محسوب می شود.
یازده. قلمروی اثر بخشی دولت ها تنگ شده و مجامع جهانی و شرکت های غول چند ملیتی در حال پر کردن جای دولت ها هستند.
دوازده. ملیت و هویت ملی تضعیف شده است. جهان وطنی در یک سطحی شکل گرفته و رو به گسترش است.
سیزده. مخاطرات و تهدیدهای انسانی جهانی شده است. این در حالی است که وضعیت زیست محیطی در جهان رو به وخامت است. موضوع آب، موضوع نازک شدن لایه ازن، موضوع گرمای زمین نوضوع کمبود مواد غذایی مستخرج از منابع طبیعی و … همه این ها نشان می دهد که روابط بین الملل در حکمرانی، مساله درجه دو نیست، یک مساله درجه یک است.
چهارده. نظم‌جهانی تازه ای در شرف شکل گیری است و مناسبات فعلی جهانی با چالش روبرو شده است.

مطلب دوم اینکه، عقلی، علمی و تکنیکال شدن حکمرانی، به امری اجتناب ناپذیر تبدیل شد است.
بنا بر چهارده عاملی که در باب تحول و پیچیدگی حکمرانی ذکر شد، روشن است که بهره گیری از عقل ابزاری، علم، معارف دینی و انواع فناوری های سخت و نرم، البته در ذیل جهان بینی الهی، به امری اجتناب ناپذیر تبدیل شده است و دیگر رویکردها، روش ها و ابزارهای سنتی حکمرانی، لااقل در همه عرصه ها پاسخگوی نیازهای جوامع بشری نیست.
به نظر می رسد، ظهور عقلانیتی که از عقل ابزاری و از علم استفاده کند اما اسیر اومانیسم نباشد، و از مزیت های منحصربفرد تعالیم اسلامی بهره ببرد، مهم ترین مسیر برای استفاده درست از عقل ابزاری، علم، معارف دینی و انواع فناوری ها در حکمرانی است.
این عقلانیت چند فایده اساسی برای ما دارد :
یک. به تکمیل و انسجام عقل نظری در جهت خدمت به عقل عملی کمک می کند.
دو. به موضوع عمل در حکمرانی را سازمان عقلانی می دهد.
سه. از همه ظرفیت های عقل ابزاری، علم و فناوری مبتنی بر عقل نظری و خطوط هدایتی دین، به صورت متوازن و سیستماتیک بهره می گیرد.
چهار. زمینه شکل گیری نهادهای متنوع و روزآمد عقلانی برای حکمرانی را فراهم می کند.
پنج. شکاف میان نظر و عمل را تا حد زیادی از بین می برد.
شش. امکان مواجهه منعطف با معماری حکمرانی را بوجود می آورد.
هفت. امکان ارتباط و تعامل معنادار و هدفمند و هوشمندانه با جهان را در تقویت حکمرانی بر اساس منافع و مصالح اجتماعی مهیا می کند.
هشت. کارآمدی در حکمرانی اسلامی را ارتقاء می بخشد.
من در این زمینه دیدگاهی دارم که در هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی هم طرح شد و خوشبختانه مورد پذیرش قرار گرفت. در این دیدگاه، که حاصل آن در کتاب نگرشی نوین به نظام عقلانیت سیاسی اسلامی آمده است، جزئیات این پیوند و ساختمانی که مبتنی بر آن شکل خواهد گرفت را تشریح کرده ام. در آنجا حتی تصریح کرده ام که یکی از مهم ترین دلیل عقب ماندگی های عالم اسلامی و افول تمدنی را می بایست در فقدان یک عقلانیت مترقی و کارآمد اسلامی جستجو نمود.

مطلب سوم اینکه، مهار و بهره گیری صحیح از قدرت، شرط لازم برای شکل گیری حکمرانی اسلامی است.
به نظر می رسد قوه محرکه حکمرانی قدرت است و من مایلم در این بحث کمی در باب قدرت بیشتر صحبت کنم. در دنیای جدید، ماهیت قدرت و مکانیزم آن با تغییرات اساسی روبرو شده است. به بیان دیگر، این نگاه کهنه به قدرت که ثروت تنها منبع قدرت است، علم و فناوری منبع اصلی قدرت است، نیروی پلیس یا نیروهای دفاعی تنها منبع قدرت است و مانند این ها، با چالش روبرو شده است. البته همه آنچه در گذشته به عنوان منبع اصلی قدرت قلمداد می شد، در جای خود مهم هستند و بدون آنها حکرانی ممکن نیست، اما جا دارد اینها را میوه های قدرت بشماریم و توجه کنیم ثروت، علم، فناوری، نیروی انتظامی و دفاعی و غیره، همگی در جهت تحقق اراده مردم- که باید از مردم به مثابه منبع اصلی قدرت تعبیر کرد- می باشند.
از طرف دیگر، وقتی مردم به منبع اصلی قدرت تبدیل شدند، دیگر ابزار کلیدی قدرت، قوه قهریه هم نیست. جنس قدرت در رویکرد مترقی به اسلام اجتماعی نیز اینگونه است. تکیه اسلام در همه جا به مردم، به انتخاب عقلانی و آزاد مردم، و به ایمان و عشق آنها است. به بیان دیگر، دیگر هیچ نظامی در دنیا نمی تواند با اتکاء به قوه قهریه، از خود صیانت کند بلکه این مردم هستند که حتی دست خالی حافظ همیشگی ملت- دولت ها محسوب می شوند.
به نظر می رسد باید از تغییر مثبتی که در ماهیت قدرت و به تبع آن مکانیزم قدرت رخ داده ( صرف نظر از اجرای ناقص و پرچالش آن ) استقبال کرد. اینکه خود مردم به منشأ و منبع اصلی قدرت تبدیل شده اند و حتی کنترل و مهار قدرت هم از سوی خود آنها بوسیله قانون صورت می گیرد، در نظام مردم سالاری دینی نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. به عبارت دیگر، واکاوی عمیق در نظام مردم سالاری دینی نشان می دهد که هیچ عنصری به اندازه »مردم» و ایمان آنها، از صلاحیت تعیین به عنوان منبع قدرت در جامعه اسلامی برخوردار نیستند.
دولت در جهان جدید و در قانون اساسی ما، یک نهاد قانونی است نه فراقانونی و توسط مردم شکل می‌گیرد و سپس به نمایندگی از مردم بخش مهمی از قانون را اجرا یا بر اجرای قانون نظارت می کند.
البته تاکید می‌کنم، دولت جدید هم تعریف و ساختار تازه ای دارد. در این تعریف و ساختار تازه، دولت مسئول اجرای قانون یا نظارت بر اجرای قانون در همه امور نیست، مسئول اجرای قانون یا نظارت بر اجرای قانون در اموری است که : اولا نظم‌ آفرین هستند، ثانیاً، جلوی تعدی به حقوق دیگران را می گیرند و ثالثاً، ترمیم کننده است؛ یعنی آسیبهای اجتماعی را برطرف می‌کند. چه در وضعیت عادی و چه در وضعیت اضطراری که آسیبها مضاعف است.
البته همه ترمیم گری از سوی دولت انجام نمی گیرد، بلکه دولت قانوناً وظیفه دارد بخش‌هایی از ترمیم که از سوی مردم‌ و نهادهای مردمی امکان پذیر نیست را عهده دار شود.
با این حال، با شکل گیری دولت از سوی مردم، نقش میدانی مردم تمام نمی‌شود بلکه مردم هم در اجرای بخش هایی از قانون و هم نظارت بر اجرای قانون و حود دولت که آن نیز مولود قانون است، نظارت دارند.
در اینجا یک‌ نکته کلیدی را باید در پرانتز یادآور بشوم و آن اینکه : وقتی اکثریت مردم‌ در سطوح گوناگون مسلمان باشند و در اثر جاذبه عقلانیت اجتماعی اسلامی، گرایش به اسلام اجتماعی در سطح فراگیری شکل پیدا کند، قانون حاکم بر جامعه نیز قانون اسلامی خواهد بود. در واقع، کسی مردم را مجبور به پذیرش قانون اسلامی نمی‌کند بلکه این خود مردم هستند که آزادانه به جاری شدن قوانین اسلامی در رگ های جامعه تمایل نشان می‌دهئد و طبیعی است که این قوانین تا زمانیکه گرایش مردم به اسلام اجتماعی پابرجا باشد با جدیت تداوم دارند. به بیان واضح تر، هیچ سازگاری میان اندیشه سیاسی اسلامی با استبداد وجود ندارد.
در این میان، یکی از عوامل موثر در ثابت ماندن میل مردم به اسلام اجتماعی، ایمان و عشق است اما در اینجا، مساله کارآمدی را نمی‌توان دست کم گرفت؛ چنانچه کارآمدی زیرسئوال برود و به عارضه‌ای مزمن تبدیل شود، ممکن است ايمان ها را به ضعف بکشد؛ با این وصف، این خیلی مهم است که بتوان مطلوب های اسلامی را در عمل پیاده کرد و اساساً عقلانیتی که من ازآن سخن گفتم با همین نیت متولد می شود.
با این اوصاف، حکمرانی جدید و به طریق اولی حکمرانی اسلامی، نه ماهیت سلطه گرایانه دارد، نه حکمرانی از بالا به پایین است؛ نه جنبه سختِ آن چندان قوی است، بلکه بر عکس سراسر مردم سالارانه و مومنانه است. علاوه براین، در این حکمرانی، جنبه نرم، دانشی و تکنیکال بر جنبه سخت کاملاً غلبه دارد.
از طرف دیگر باید توجه نمود، حکمرانی در رأس نظام متوقف نمی شود بلکه مانند خون در رگ ها و مویرگ های کل جامعه جاری است. حکمرانی مانند قبل، تنها یک بازیگر به نام دولت ندارد بلکه در عرصه هایی از سوی خود مردم یعنی نهادهای مردمی انجام می‌شود لذا می توان گفت که بازیگران حکمرانی متکثرند هرچند مردم بازیگر اول این حکمرانی قلمداد می شوند.
البته نباید از نظر دور داشت که حکمرانی در دنیای مدرن با مشکلات جدی ای نیز روبروست. یکی از مشکلات مهم حکمرانی در مدرنیته، سلطه رسانه‌ای و سلب آزادی تفکر و آزادی انتخاب است؛ حزب سالاری است؛ ظاهرگرا کردن مردم و عوام فریبی است؛ آنچیزهایی است که موجب شده موضوع مهار قدرت به امری به مراتب پیچیده تر تبدیل شود. مهار قدرت در شرایطی که همه چیز ظاهرا درست و قانونی است، خیلی دشوار است. به ظاهر آزادی هست، دموکراسی هست، قانون هست، حتی اخلاق هم هست، اما همه این ها به اسم خودشان نقض می‌شوند. آزادی با آزادی نقض می شود؛ دموکراسی با دموکراسی نقض می شود؛ قانون دور زده می شود و به اسم قانون نقض می شود و حتی به نام اخلاق عمل غیراخلاقی توجیه می شود.
شما می دانید که در حکمرانی جدید، گقتمان با دیسکورس نقش کلیدی دارد. گفتمان ها دائماً با همدیگر در رقابت هستند و هر گفتمانی در مسیر عقلانیت بر گفتمان های دیگر فائق بیاید، به روح حکمرانی تبدیل می‌شود.
اما امروز یکی از نگرانی ها؛ غیبت عقل گرایی در ظهور و بسط گفتمان ها و نقش سرکوب‌گرایانه گفتمان ها در جوامع مدرن است. در واقع، گفتمان ها بدون آنکه فرد متوجه شود، او را در سیطره تفکر و ارزش ها و به تبع آن، انتخاب هایی قرار می دهند که نه عقلانی هستند و نه به طریق اولی به نفع او و جامعه تمام می شوند.
به جز گفتمان، بروکراسی استعداد بازی کردن چنین نقش سرکوب‌گرایانه ای را دارد. چیزی که فیلسوفان سیاسی ای مانند هانا آرنت یا فوکو در غرب نیز درباره آن نظرات مهمی ارائه کرده اند که جای باز کردن این بحث‌ها در اینجا نیست.

مطلب چهارم حول این پرسش است که حکمرانی از چه اهداف میانی ای برخوردار است؟
اهداف میانی در حکمرانی، فقط شامل اهداف در ابتدای راه نیست بلکه منظور از اهداف میانی، اهدافی است که می تواند بستر تحقق اهداف غایی را فراهم کنند. به نظر می رسد با وجود همه اختلاف نظرها، بتوان شش هدف زیر را جزو مهم ترین اهداف میانی حکمرانی برشمرد :
یک. جهل زدایی و تقویت قوه تعقل و تقکر ( هم عقل کلی یا برهانی و هم عقل ابزاری )
دو. رواج اخلاق، احکام مسلم شرع و بایدها و نبایدهای عقلی به عنوان چارچوب حیات معقول
سه. فهم ظرفیت ها و نقاط مزیتی فرد و جامعه
چهار. آزاد کردن ظرفیت های فرد و جامعه
پنج. بسط و صیانت از قدرت و میوه های آن
شش. جهت دادن به ظرفیت ها در مسیر پیشرفت

و مطلب پنجم اینکه جا دارد بپرسیم چه عناصری را می توان غایت حکمرانی اسلامی در نظر گرفت؟
فارغ از اندیشه ها یا گفتمان‌های رهزن، غایت حکمرانی اسلامی، تحقق آنچیزی است که انسان حقیقتاً لایق و سزاوار آن است. هم آنچه انسان در وجه مادی حیات لایق آن است و هم آنچه در وجه معنوی زندگی لایق آن است و البته ایندو وجه را باید همچون دو روی سکه در نظر گرفت.
در اینجا نیازمند یک بحث انسان شناسانه بسیار دقیق هستیم اما به دلیل ضیق وقت، من از چنین بحثی صرف نظر می‌کنم و تنها به چند نکته کلیدی اشاره می کنم :
با نگاهی بلند و غیات مدارانه، گذار از جنبه حیوانی به جنبه انسانی و به بیان دیگر، گذار از جنبه مادی به جنبه روحانی، و در یک کلمه، تعالی انسان، مهم ترین غایت حمکرانی اسلامی محسوب می شود.
من جزو کسانی هستم که وجه مادی و معنوی را دو روی سکه تلقی می کنم و لذا معتقدم انسان به همان اندازه که باید حنبه معنوی، روحانی و اخروی خودش را رشد دهد، باید جنبه مادی و دنیوی خودش را نیز رشد دهد. ما در اسلام چیزی به نام رهبانیت و ترک‌دنیا نداریم. اصولاً برخورداری از زندگی خوب و داشتن یک جامعه مترقی، مقدمه رشد معنوی، روحانی و اخرویِ انسان و جامعه محسوب می‌شود.
انسان فلک زده، بدبخت و بیچاره، نمی تواند به موقعیت و به آرامشی که لازمه ورود به جهان معنویت است، دست پیدا کند. دنیاگریزی و قهر با زندگی دنیوی به اسم دینداری و رشد روحی و معنوی، محصول بدفهمی دین و رشد معنوی است.
حتی آنهایی که در حق خود و خانواده خود ظلم‌ می کنند و برای رسیدن به مراتب عالی معنوی، خانواده خود را در فقر و محرومیت رها می کنند، اگر هم به مقام معنوی‌ای دست یابند، معلوم‌ نیست این مقام دارای چه ارزشی باشد؟!
با این حال، ظرافت جمع میان دنیا و آخرت در این است که بتوان جانب تعادل را در گرایش به دنیا و بهره گیری از مزیت های آن نگه داشت. یکی از مهم ترین تعالیم انبیاء الهی، پیدا کردن راه تعادل در دنیاست. حتی اگر در اخلاق واکاوی شود، روح اخلاق در بُعد عمل، تعادل است.
اسلام به خاطر آنکه امت وسط یا امت متعادل است از منظر قرآن مجید بر دیگر ادیان تقدم یافته است. پس دقت شود که اسلام با پیشرفت مادی و بهره مندی از دنیا مخالف نیست بلکه مخالف زیاده روی و از تعادل افتادن و تبدیل شدن انسان ها بنده و اسیر دنیا است. اساساً یکی از مصادیق شرک، دنیاپرستی است.
اما پیشرفت مادی و معنوی و رسیدن انسان به آنچه لایق آن است، لوازمی دارد که اتفاقاً تعیین و تأمین این لوازم مسأله اصلی حکمرانی است.
این مطلب را باید در اینجا به نحو پررنگ یادآوری کنم که مهم ترین چیز برای هر انسانی، برخورداری از کرامت و احترام است. البته انسان در جامعه کرامت و احترام دارد که خود قدر و قیمت خود را بداند. انسانی که خودش به تحقیر خود دست می زند، به طریق اولی بازیگران اجتماعی نیز به طریق اولی امکان تحقیر او را پیدا می کنند. اخلاق، آزادی و عدالت سه عنصر مهمی است که پیوند آنها با هم، می تواند به عزت مندی انسان ها و بهره مندی از یک زندگی فردی و اجتماعی قابل قبول و پیشرفته کمک کند و لذا خیلی مهم است که حکمرانی بتواند در این زمینه قدم های استوار و ثمربخشی را بردارد.
البته در این بین، بحث فرهنگ هم خیلی اهمیت دارد. فرهنگ حتی فرهنگ های غیرالهی را در همه وجوه نمی توان مادی تلقی کرد؛ فرهنگ هر چه باشد، از بُعد متافیزیکی برخوردار است. البته وقتی فرهنگ با معنویت، به ویژه معنویت دینی گره می خورد، بعد مادی آن به شدت تحت تأثیر بعد فرامادی و روحانی قرار می گیرد. نکته کلیدی در اینجا این است که تأمین دنیا فقط مساوی با تأمین معیشت و تأمین رفاه نیست بلکه یکی از آنچه چه در وجه دنیوی زیست انسان و چه در وجه اخروی زیست انسان باید به آن توجه شود، فرهنگ است که حکمرانی ها به ویژه حکمرانی اسلامی باید در قبال بسط و عمق دهی به آن بدون آنکه جنبه دستوری داشته باشد، خود را کاملاً مسئول تلقی کنند. بحث فرهنگ و بی رنگ شدن آن در جهان صنعتی و تمدن مدرن از جمله دغدغه هایی بود که حتی قبل از جنگ جهانی دوم در اروپا مثلاً در مکتب فرانکفورت مطرح شد و امروز هم باقیمانده های این مکتب مانند هابرماس همچنان روی آن تاکید دارند.
از سوی دیگر، در عین حال که پیشرفت مادی به عنوان مقدمه پیشرفت معنوی باید به مثابه دو روی یک سکه منظور شوند اما خود پیشرفت معنوی نیز به مسیری مناسب نیازمند است و این انتظار از حکمرانی اسلامی که نه تنها موانع را از پیش روی پیشرفت معنوی بردارد، بلکه به گسترش فضای معنوی و به فعلیت رسیدن استعدادهای معنوی کمک کند، انتظار کاملاً به جایی است. اینکه در جامعه، از تعلیم و تربیت اسلامی حمایت شود، از اقامه شعائر اسلامی حمایت شود، از رونق مساجد و برنامه های آن حمایت شود، از برنامه های جماعت گرایانه اسلامی که بخش مهمی از شعائر اسلامی نیز بُعد اجتماعی قوی ای دارد، حمایت شود، اینکه به روش های درست و معقول، جلوی فساد و فسادگری های آشکار و خارج از حوزه حقوق و آزادی های مشروع گرفته شود، از جمله اقدامات حداقلی است که با روش ها و ابزارهای درست و با رویکری سیستمی می بایست دنبال شود.
پس دقت بفرمایید، در حکمرانی اسلامی، همانقدر که باید به پیشرفت مادی مردم توجه شود و برای آن سرمایه گذاری شود، باید به پیشرفت فرهنگی و مهم تر از آن، پیشرفت معنوی و ایجاد بسترهای مساعد برای آن هم توجه شود و تنها در این صورت است که امکان دست یابی انسان و جامعه به تحقق آنچیزی که انسان لایق آن است فراهم می شود.

از توجه شما عزیزان سپاسگزام
والسلام علیکم و رحمه الله

https://r-gholami.ir/?p=3330