پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
متن سخنرانی دکتر رضا غلامی در پانل علوم بنیادیِ همایش مرجعیت علمی، برگزار کننده مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، تهران، ۲۹ آبان ماه ۱۴۰۲، کتابخانه ملی
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت استادان و محققان ارجمند عرض سلام و ادب دارم. از زحمات برادر گرامی جناب آقای دکتر قاضی نوری، ریاست محترم مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و همکاران محترمشان متشکرم. همچنین از استاد گرامی جناب آقای دکتر پیمان صالحی، معاون محترم پژوهشی وزارت علوم و ریاست محترم این پانل به خاطر فرصتی که برای بنده فراهم کردند، متشکرم. موضوع بحث کوتاه من «رویکردی واقعبینانه به رابطه علوم انسانی و مرجعیت علمی» است.
در فهم متداول از مرجعیت علمی، اصطلاح مرجعیت علمی به جایگاه علمی مورد اعتماد، جهتدهنده و اثربخش در علوم گوناگون، از جمله علوم انسانی اشاره دارد. در واقع، مرجعیت علمی برای یک کشور یا یک جامعه علمی، زمانی حاصل میشود که آن کشور یا جامعه علمی، در حرکت قسم مهمی از جهان علم، از یک موقعیت خاص و سرنوشت ساز بهرهمند باشد. یعنی :
اولاً، از بالاترین سطح کیفی بهرهمند باشد.
ثانیاً، توانایی فوق العادهای برای پاسخگویی اثربخش به مسائل و سؤالات کلیدی داشته باشد.
ثالثاً، اعتبار و وجاهت بالایی داشته باشد.
رابعاً، نقش هدایت بخش و تعیین کننده داشته باشد.
معمولاً در ادبیات بحث مرجعیت علمی، از واژه اتوریته یا اقتدار علمی هم استفاده میشود اما با آنکه مفهوم اقتدار با مفهوم اعمال قدرت متفاوت است، من موافق استفاده از واژه اقتدار در تعریف مرجعیت علمی نیستم، علت آن هم این است که علم را نمی توان ( مگر در موارد خاص ) خارج از یک پروسه طبیعی و با عینک کنترلگرایانه دید. البته کنترل در بستر یک پروسه نه تنها خوبه بلکه لازم است اما لااقل در علوم انسانی، کنترل در بستر یک پروژه را زیان باز تلقی میکنم. علاوه بر این، کلیت دانش و نظریات موجود در بطن آن، دائماً در حال اثبات، نقد و ابطال هستند. حتی گاهی اوقات در خط حرکت علمی گُسست هایی هم بوجود می آید. یعنی مسیر حرکت علم، آنطور که تصور میشود همانند یک خط ممتد مستقیم و رو به بالا نیست اما به هر دلیل ( که در جای خود قابل بحث است ) بعضی تلاش کردهاند رشد علم در دنیا را به یک خط ممتد تشبیه کنند.
خب، حالا چرا می خواهیم مرجعیت علمی داشته باشیم؟ پاسخ های متنوعی می توان به این پرسش داد :
یک. زیرا پیام ها و دستاوردهایی خاصی داریم که مایلیم آنها را تقویت، تئوریزه و سپس جهانی کنیم.
دو. زیرا مرجعیت یک امر قدرتزاست و می خواهیم از این طریق، قدرتمند شویم.
سه. به دنبال احیاء تمدن اسلامی هستیم و مرجعیت علمی را یکی از مقدمات این امر تلقی می کنیم.
چهار. زیرا می خواهیم نقش مؤثرتری در پیشرفت علم، و کمک به بشریت داشته باشیم.
به نظر می رسد هر چهار پاسخی که عرض کردم در جای خود حائز اهمیت هستند هرچند من ترجیح می دهم پاسخ چهارم را مورد تاکید قرار دهم. یعنی ما می خواهیم نقش موثرتری در پیشرفت علم، و کمک به بشریت داشته باشیم.
***
سخن دیگر بنده مربوط به علوم انسانی است. ابتدا جا دارد توجه کنیم که اقتضائات کسب جایگاه مرجعیت در علوم انسانی با سایر علوم متفاوت است. نه فقط به خاطر جنس علوم انسانی، بلکه به خاطر چتر گفتمانی متفاوتی که بر سر علوم انسانی ما در اتمسفر انقلاب اسلامی باز است. با این حال، به نظر می رسد زمانی مرجعیت علمی در علوم انسانی خواهیم داشت که با افزایش سطح واقعبینی، ده شرط مهم وجود داشته باشد :
یک. جریان علوم انسانی، جریان زنده و پر نشاطی باشد. علوم انسانی از رکود، ایستایی و انفعال شدیدی که دچارش هست، خارج بشود.
دو. ساختمان علوم انسانی ما از پایههای مستحکمی برخوردار باشد و کمتر تحقیقات بنیادی به نام توسعه تحقیقات کاربردی، تضعیف بشود.
سه. گفتمان حاکم بر علوم انسانی ایرانی در دنیا از استحکام و جذابیت کافی و به تبع آن، رواج نسبی بهرهمند باشد.
چهار. اشراف به نظریات برتر علوم انسانی در جهان، و قدرت فهم و نقد آنها وجود داشته باشد.
پنج. علوم انسانی در جریان جهانی علم حضور مبتکرانه داشته باشد و منزوی نباشد. ( دنیای علوم انسانی کاملاً تغییر کرده و لذا جا دارد تصورات خودمان درباره ارتباط معارف اجتماعی در نقاط عطف تمدن اسلامی را با علوم انسانی جدید تدقیق کنیم. )
شش. قدرت ارائه اندیشههای نو خود را با بهرهگیری از ادبیات، چارچوب نظری و و متدلوژی قابل دفاع داشته باشد.
هفت. استعداد پروری و نخبهگستری در علوم انسانی به سکه رایج تبدیل شده باشد.
هشت. گفتگوی علمی و تراز مناسبی از مفاهمه میان ما و جوامع علمی برجسته دنیا برقرار باشد.
نه. وجود یک خط نوآوری و نظریه پردازی قوی در یک میدان علمیِ ممتاز، قابل مشاهده باشد. ( خط تقلید و تبعیت شکسته شود. البته در برابر بهرهگیری از مزایای علمی دیگران نباید لجاجت بشود. علوم انسانی موجود نقاط قوتی دارد که باید از آن با هوشیاری استفاده گردد. )
ده. قدرت اثربخشی علوم انسانی ما به ویژه در حل مسائل مبتلابه و فراتر از آن، تغییر نسبی زمین بازی محسوس باشد.
***
بنا بر آنچه عرض شد، اگر در پایان عرایضم قصد داشته باشم پیشنهاداتی را تقدیم کنم، هفت پیشنهاد زیر را ارائه میدهم.
یک. شناسایی و حمایت از استعدادهای برتر و نخبگان ( با شاخص های جدید )
دو. سرمایه گذاری گسترده، هدفمند بر روی پژوهش های کلیدی و راهگشا با محوریت به استادان درجه یک
سه. بسط و تعمیق واقعی آزاداندیشی و سعه صدر علمی
چهار. رونق گرفتن نقد علمی و روشمند در محیط های آکادمیک
پنج. تجدید نظر در وضع آموزش و تحول کیفی در آن ( من جزو کسانی هستم که بر کاهش دانشجوی علوم انسانی در تحصیلات تکمیلی با هدف کیفیتبخشی، اصرار دارم و تصور می کنم ادامه این شرایط فاجعهبار است. )
شش. تغییر آیین نامه ارتقاء و در نظر گرفتن اقتضائات واقعی علوم انسانی ( آیین نامه فعلی ارتقاء خوبی هایی هم دارد اما سرجمع عضو هیات علمی را به کارمند تبدیل کرده است. شاید جا داشته باشد اعضای هیات علمی دارای سطح علمی بالا یا دارای رتبه دانشیار به بالا، از شرایط آزادانه و متنوع تری برای ارتقاء برخوردار باشند. )
هفت. برقراری ارتباط علمی با دنیای علم و نترسیدن از تبعات آن ( ارتباط لزوماً از مقاله شروع نمیشود، از گفتگو و مفاهمه شروع میشود. )
از توجه شما سپاسگزارم.
والسلام علیکم و رحمة الله