پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
متن سخنرانی دکتر رضا غلامی در جمع اعضای کانون قرآن اساتید دانشگاه صنعتی شریف در محل کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شریف، سالن توس، مورخ هفتم آبان ماه 1402
بسم الله الرحمن الرحیم و صلي الله علي محمد و آله الطیبین الطاهرین.
سلام عرض می کنم خدمت استادان و سروران گرامی چه عزیزانی که اینجا تشریف دارند و چه عزیزانی که از طریق فضای مجازی بحث ما را دنبال می کنند. خوشحالم که مجددا توفیق شد در ادامه مباحث نشست قبل خدمتتان برسم. از نقدها و یادداشت هایی که درباره بحث قبلی من ارائه نمودید بسیار متشکرم. از همه آنها استفاده کردم و مطالبی آموختم. در این جلسه و در پاسخ به برخی سئوالات و ابهامات طرح شده از سوی اساتید ارجمند، مباحث خود را در ده محور کلی خدمتتان تقدیم می کنم :
خلاصه مباحث جلسه قبل:
ابتدا جا دارد خلاصه ای از مباحث نشست قبلی خدمتتان ارائه کنم. در نشست پیشین، کمی درباره مفهوم روح قرآن صحبت کردیم. سپس وارد طرح ده مفروض مهم، که درک و پذیرش آنها لازمه ورود به بحث روش شناسی استنباط روح قرآن است شدیم. در مرحله بعد، از فوائد استنباط روح قرآن سخن گفتیم و هفت فایده را برای این امر ذکر کردیم. سپس وارد بحث امکان استنباط روح قرآن شدیم و در موافقت با امکان استنباط روح قرآن، پنج دلیل عمده را ذکر نمودیم. مبحث بعدیِ نشست قبل، ذکر منابع استنباط روح قرآن بود. در این مبحث، به چهار منبع اصلی اشاره کردیم. سه بحث مفهوم ذو وجوه بودن مفاهیم مرتبط با روح قرآن، روح قرآن به مقابه هسته و پیرامون و همچنین بدفهمی ها در زمینه روح قرآن، مطالب دیگری بود که بعد از بیان منابع استنباط روح قرآن به آنها اجمالا پرداخته شد. در مرحله بعد، وارد خود متدلوژی استنباط روح قرآن شدیم و چهار روششناسی فلسفی، روششناسی علمی، روش شناسیقرآنی، روششناسی روایی و روششناسی ترکیبی را معرفی کردیم. همچنین در روششناسی علمی به روش هرمنوتیکی و روش نشانه شناسی مفصل پرداختیم. در پایان نشست قبل، علاوه بر تاکید بر عدم قطعیت استنباط روح قرآن و امکان استنباطات متنوع و متکثر در این زمینه، از باب نمونه، به برخی دیدگاههای مفسرین در زمینه روح قرآن در سه بخش آیات مرتبط با عقاید، شریعت و اخلاق پرداختیم.
یکم. نسبت روح قرآن و روح دین
یکی از پرسش هایی که مطرح نموده اید، رابطه روح قرآن و روح دین است. فرموده اید آیا روح قرآن همان روح دین است یا با ملاحظه آنه در تعالیم پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) درباره کلیت دین آمده، روح دین فراتر از روح قرآن است؟ در پاسخ به این پرسش چند نکته را به صورت منظم خدمتتان عرض می کنم و سپس نتیجه گیری می کنم :
یک. فقط حجیت عقل ذاتی است.
دو. حجیت قرآن از عقل به دست می آید.
سه. حجیت سنت، متکی به قرآن است. یعنی اعتبار و وجاهت سنت از طریق قرآن حاصل می شود.
چهار. پیامبر و قرآن در اصل، یک منشأ دارند و آن عقل نخستین است. صادر اول یا نخستین، چیزی که از خداوند صادر شده و آن عقل است؛ پیامبر اکرم (ص) می فرمایند : »اول من خلق الله العقل». صادر اول، اصطلاحی است در فلسفه و عرفان اسلامی آمده و معنای ساده آن عبارت است از : نخستین چیزی که از ذات خداوند صادر شدهاست و از نیستی و عدم به هستی درآمده است. امام علی (ع) می فرمایند: «ان اللَّه خلق نور محمد (ص) قبل المخلوقات…» یعنى، اولین مخلوق الهی، نور رسول خدا صلى الله علیه و آله بود. امام خمینی به عنوان یک فیلسوف و عارف بزرگ، طبق مبانی عرفانی و فلسفی خود، از صادر نخستین، با تعابیری چون وجود عام، واسطه فیض، نور پیامبر، عقل مجرد، عقل اول و حقیقت محمدی تعبیر می کنند.
پنج. اگر سنت قطعی پیدا شود، به دلایل عقلی و به استناد حدیث ثقلین، هم عرض قرآن قلمداد می شود.
شش. آنچه در سنت ( قول، فعل و تقریر معصوم ) مطرح می شود کاملاً هماهنگ با قرآن، در طول قرآن و در جهت تفسیر، تأویل و عمل به آموزه های قرآن است.
هفت. عقل برهانی را نباید از دایره منابع دین خارج کرد و از ثمرات فراوان آن بی بهره ماند.
هشت. با توجه به اینکه منشاء دین عقل اصیل است، اگر امکان برخورداری از عقل خالص در این دنیا بود، و حجاب های دنبوی عقل را به ضعف نمی کشید، دیگر نیازی به دین نبود. ضرورت رجوع به دین یا پبامبر بیرونی، فتوای خود عقل به مثابه پبامبر درونی است.
بر اساس این هفت نکته ای که خدمتتان عرض کردم، می توان اینگونه نتیجه گرفت که آنچه به عنوان روح قرآن استنباط می شود، همان روح دین است و سنت، اگر همعرض قرآن باشد، همان سخن قرآن را خواهد گفت و چنانچه در طول قرآن باشد، نقش خود را در ارائه طریق و ایصال به مطلوب بر اساس قرآن تعریف خواهد کرد. بنابراین، آنچه ما به عنوان روح قرآن از آن تعبیر می کنیم، همان روح دین است.
ضمناً با توجه به برخی نکانی که اساتید محترم نوشته بودند، این مطلب را باید یادآوری کنم که روح قرآن را نباید با لوح محفوظ اشتباه گرفت. قرآن، نازل شدهی لوح محفوظ است. یعنی حقایق الهیای که در قرآن آمده بی وقفه و مانند یک ریسمان آویزان، به لوح محفوظ متصل است. لوح محفوظ در اصطلاح اهل حکمت، یعنی وجهی از علم الهی که همه حقایق و واقعیت های هستی از ازل تا ابد در آن ثبت است. قرآن مجید در سوره اعراف آیه ۱۴۵ میفرماید : «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ» یعنی «و نوشتیم برای او در الواح از هر چیزی به عنوان پند و شرح هر چیزی.»
یک پرسش دیگر هم یکی از اساتید گرامی مطرح نموده بودند و آن اینکه آیا میان استنباط شیعی در باب روح قرآن و استنباط سنی ( با فرقه های گوناگونی که در هر یک هست ) اختلاف وجود دارد یا خیر؟
به نظر میرسد به عنایت به غلبه اشتراکات میان شیعه و سنتی خصوصاً در ساحت مبانی، استنباطات شیعه و سنتی از روح قرآن، تفاوت اساسی ندارد. عمده اختلافات یا در جزئیات است یا در مسأله ولایت و امامت. ولایت، مهم ترین اختلافی است که ما با اهل تسنن داریم که البته می تواند تعیین کننده باشد اما روشن است که خود ولایتِ خارج از دایره توحید یا عدالت بی معناست و اینگونه نیست که اگر مثلاً گفتیم توحید روح قرآن است، ولایت از دایره آن خارج باشد. حرف من این است که وقتی قرآن خطاب به صاحبان ادیان دیگر می فرماید« قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» یعنی قرآن میان اسلام و ادیان الهی در مغز و لبّ دین اشتراک کامل در نظر می گیرد. در چنین شرایطی، به طریق اولی نباید درباره روح دین با اهل سنت به تعارض برسیم. هرچند می دانم که مسأله ولایت برای شیعه یک امر حیاتی است.
دوم. رابطه بحث محکمات و متشابهات با بحث روح قرآن
پرسش دیگری که مطرح شده بود درباره تفاوت محکم و متشابه و روح قرآن بود. محکم و متشابه، از اصطلاحات علوم قرآنی است. طبق آیۀ ۷ سوره آل عمران، آیات قرآن به دو دستۀ عمده محکم و متشابه قابل تقسیماند. «محکم» به آیاتی اطلاق میشود که معنای آنها به حدی روشن است که نمیتوان معنای دیگری برای آنها در نظر گرفت و «متشابه» آیهای است که احتمالات مختلفی برای معنای ظاهری آن وجود دارد. بعضی از مفسرین اهل سنت علم به متشابهات را مختص خدا میدانند ولی عمده مفسرین شیعه بر این اصل قائلند که آیات مُتشابه را میتوان با ارجاع به آیات محکم فهمید. به نظر می رسد، آنچه ما به عنوان روح قرآن مطرح می کنیم با بحث محکم و متشابه متفاوت است هرچند ممکن است روح قرآن، بیشتر از آیات محکم قرآن قابل استنباط باشد. شاید بتوان گفت که رابطه منطقی روح قرآن با محکم و متشابه در علوم قرآن، عموم و خصوص من وجه است.
سوم. روح قرآن و گقتگو میان اسلام و ادیان
در اظهار نظر یکی از اساتید مطلب مهمی آمده بود که از دید بنده مخفی مانده بود. این استاد بزرگوار، یک فایده دیگر به فوایدی که من در نشست قبل برای استنباط روح قرآن عرض کردم اضافه کردند و آن، نقش استنباط روح قرآن در هموار سازی مسیر گفتگوی میان اسلام و سایر ادیان است. کاملاً موافقم و این مورد را به مجموعه فوائد اضافه می کنم. واقعیت این است که اسلام به دنبال ارتباط، گفتگو، همافزایی و تعامل با سایر ادیان الهی است. حتی در نشست قبل عرض شد که یکی از مولفه های ایمان اسلامی، ایمان به پیامبران الهی و کتب آنهاست. از سوی دیگر، قرآن تاکید می کند که ریشه ادیان همه به یک چیز برمی گردد و آن اسلام به معنی دقیق کلمه است. اسلام یعنی «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ»
از سوی دیگر، علی الاصول، نباید تفاوت شرایع در ادیان مختلف، تلقی تعارض را بوجود بیاورد و یا موجب رویارویی ادیان الهی با هم بشود. البته قشریگرایی و تکفیرگرایی، همواره میان ادیان و مذاهب تنش آفرین و خشونتزا بوده است. عمده تکفیرها ناظر به اصالتپنداری کالبد و ظواهر دینی و یا سوء تفاهم نسبت به تعالیم دیگر ادیان و حتی مذاهب است. به نظر من، یکی از تلخ ترین و خسارت بار ترین وقایع تاریخی جنگ های دینی و مذهبی است. اگر صاحبان ادیان بر اساس روح دین، اختلافات تنش آفرین را کنار بگذارند و با هم متحد شوند، میتوانند به تحولات بزرگ در جهان بوجود بیاورند.
چهارم. روح قرآن و اصول دین
در یکی از پرسش ها آمده بود که اگر روح قرآن توحید باشد، پس تکلیف سایر اصول دین چه می شود. مثلاً عدل، معاد و غیره. در پاسخ به این ابهام باید عرض کنم که روح قرآن به مثابه اصل الاصول است و همه اصول را در بطن خود دارد. در نشست قبل و در بحث هسته و پیرامون نیز توضیح دادم که خود روح قرآن را می توان به یک هسته و پیرامون تشبیه کرد. اگر توحید هسته باشد، لایه های پیرامونیای حول این هسته مانند عدل، معاد و غیره شکل میگیرند که همه آنها ضمن اتصال به یکدیگر، و البته با تقدم و تأخیر منطقی، جزو روح قرآن تلقی می شوند. با این وصف، نباید تصور کرد اگر به اصلی اشاره شده، دیگر اصول نادیده گرفته شده اند. حتی در بحث تقوا، یک موقع فقط نگاه ابزاری به تقوا داریم و یک موقع نگاه محتوایی و عمیق به تقوا داریم. در نگاه محتوایی و عمیق به تقوا، توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد و غیره همه در بطن تقوا قرار دارند و تقوا بدون آنها بی معناست.
در اینجا برای مثال، توجه به بحث اسماء و صفات الهی و رابطه منطقی آنها با هم مفید است. بر اساس روایات، 99 اسم و صفت آشکار برای خداوند ذکر می شود؛ در این میان، یکسری از صفات الهی، صفات ذاتی اند، یعنی عین ذات خداوند هستند و قبل از صدور افعال الهی، این صفات برای خداوند ثابت بوده است. مانند ازلی بودن، ابدی بودن، علم، قدرت و حیات. با این حال، بحث که ارتقاء می یابد متوجه می شویم که خود علم و قدرت نیز مولود صفت حیات هستند و نهایتاً اینگونه استنباط می شود که همه صفات از صفت حیات سرچشمه یافته اند لذا از حیات، به «امّ الاسماء» نیز تعبیر شده است.
پنجم. اصول کلان استفاده از علم و فناوری در استنباط روح قرآن
یکی دیگر از پرسش ها مربوط به نحوه استفاده از علم و فناوری در استنباط روح قرآن بود که بنده در نشست قبلی به آن اشاره کردم. در استفاده از علم و فناوری ( فناوری های نرم یا فرهنگی ) در فرایند تفسیر و به تبع آن، فرایند استنباط روح قرآن یک اصل مادر وجود دارد و آن اینکه : علم و فناوری، بسته به جایگاهی که در معرفت شناسیِ مختار دارد، می تواند متناسب با شأن و کارکرد خود و در لایهای از مقدمات استنباطات تفسیری که نیازمند ثبات نیست حضور داشته باشد. در عین حال، به نظر می رسد، بهره گیری از علم و فناوری می تواند خواص زیر را داشته باشد :
یک. علم و فناوری در حد خود می تواند به تسهیل یا تدقیق فهم ما از قرآن کمک کند.
دو. علم و فناوری می تواند در تبیین دقیق موضوعات و مسائل به مفسر یا فقیه کمک کند.
سه. علم و فناوری می تواند در انطباق حکم به مصداق کمک کند.
ضمناً همانطور که در نشست پیشین عرض شد، نباید علم و فناوری را به قرآن تحمیل کرد. علم و فناوری تغییر پذیر و ابطال پذیر هستند و بزرگ کردن آن فراتر از جایگاه و کارکردی که دارند، خطاست.
ششم. مسأله قطعیت در تفسیر قرآن
بنده در جلسه گذشته در باب نسبی گرایی نکاتی عرض کردم که برای برخی از اساتید ابهاماتی را بوجود آورد. برای رفع این ابهام لازم می دانم چند نکته را تصریح کنم :
یک. قطعیت درّ کم یابی است که محصول برهان است و نمی توان انتظار داشت در هر زمینه ای، امکان دست یابی به آن وجود داشته باشد.
دو. ما در اسلام و به ویژه در عصر غیبت، همه جا نیازمند دست یابی به قطعیت نیستیم و ظنّ معتبر کفایت می کند. از جمله عمده فقه بر ظنون معتبر که مورد تایید جامعه عقلاست، استوار است و برای فقیه نیز معذریت ایجاد می کند.
سه. فهم ما از قرآن و دین در عموم موارد نسبی است اما مراد از نسبیت در اینجا نسبیت متعادل است نه نسبیت مطلق یا رادیکال. تفاوت نسبی گرایی معتدل با نسبی گرایی رادیکال این است که نسبی گرایی معتدل، نقاط شبه قطعیای را برای تکیه معرفت بر این نقاط قبول دارد و بر اساس ضوابطی، حرکت معرفت در جهت تقرّب به حقیقت را میپذیرد. در اینجا، نسبی بودن یعنی تطور دائمِ فهم ما از قرآن. به بیان واضح تر، درک و فهم ما از قرآن و کل دین، بی وقفه در معرض اصلاح، تکامل و تعمیق است. ممکن است فهم ما در جایی خطا باشد و بعداً مکرر تصحیح شود. نسبیگرایی معتدل، از مقتضیات ساختار دستگاه معرفتی انسان است و استثناء بردار نیست.
یکی از پرسش های فرعی اساتید در باب تعریف فلسفه اسلامی و تفاوت آن با کلام بود که اجازه بدهید در همین جا به آن پاسخ بدهم.
فلسفه اسلامی کلام و اللهیات اسلامی نیست. حتی فلسفه دین به معنای مصطلح نیز نیست و نمیتوان از آن مختصات و کارکردهای کلام که کارکردش دفاع نقلی و عقلی از محکمات دین است یا فلسفه دین که حول دین مطالعه آزاد می کند را انتظار داشت. فلسفه اسلامی یک معرفت عقلی آزاد در باب هستی و وجود است که اسلامی بودن آن به خاطر اولاً، پنجره ای است که اسلام برای مشاهده حقایقِ دور از دسترس فلسفه به روی آن باز کرده است. ثانیاً، به جهت کمک های عقلی منحصربفردی است که اسلام برای بررسی های فلسفی ارائه می کند. فلسفه با این رویکرد به ویژه با عنایت به «فطرتمبنا» بودن آن، به طور طبیعی به تقویت باورهای دینی و شکل گیری ایمان کمک می کند؛ در عین حال، شاید درباره عرفان نتوان مانند کلام سخن گفت. به قول مرحوم هانری کربن، فلسفه اسلامی را نمیتوان منفک از عرفان شناخت از آنجا که اساسیترین موضوع فلسفه اسلامی، وجود است، ورود به آن بدون پرداختن به خدا ممکن نیست.
هفتم. آیات عصری و آیات جهانشمول
یکی از بحث های مناقشه برانگیز من در نشست پیشین، تقسیم آیات الاحکام قرآن به آیات عصری و جهانشمول بود. در این زمینه باید چند نکته را خدمتتان یادآوری کنم :
یک. همه آیات الهی، آیات هدایتگرند و هیچ آیه ای از آیات قرآن ( حتی اگر به موضوع پیش پا افتاده ای که مربوط به همان عصر نزول است اشاره کرده باشد ) فاقد چنین نقشی نیست. دوباره یادآوری می کنم که قرآن کناب فلسفی، کتاب علمی و یا کتاب داستان و غیره نیست، کتاب هدایت است. حتی وقتی قرآن وارد قصص میشود، در اثنا یا پایان هر قصه، از تعابیری چون «وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ» هود/120 استفاده می کند. یا مثلاً در پایان سوره یوسف آمده است : «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» این تعابیر نشان می دهد، قصه برای یک هدف بزرگ یعنی هدایت گفته شده است.
مولوى در مثنوى معنوى مى گويد:
اى برادر قصه چون پيمانهایست معنی اندر وى به سان دانهایست
دانهی معنى بگيـــــــرد مرد عقل ننگرد پيمــــــانه را گر گشت نقـــل
دو. در آیات اعتقادی یا اخلاقی تاریخی بودن بی معناست. یعنی عقاید و اخلاق، معارف ابدی به شمار می روند.
سه. عصری و جهان شمولی بودن آیات، مربوط به آیاتی است که از آن احکام شریعت استنباط می شود.
چهار. اصرار بر ذکر و توضیح دقیق شرح نزول برای سور و آیات قرآن، تابع این اصل است که آیات الهی زمینهمند هستند. زمینهمندی آیات قرآن به این دلیل است که :
اولاً، قرآن در درجه اول برای مردم عصر نزول نازل شده است و نمی تواند فاقد پیام های روشن و حرکتساز برای مردم عصر نزول باشد.
ثانیاً، قرآن به صورت طبیعی و با در نظر گرفتن اختیار و آزادی انسان ها در حال انسان سازی و جامعه سازی است و بنای بر معجزه یا اجبارکردن در این زمینه ندارد و لذا این مهم است که انسان و جامعه عصر نزول ( که نسل اول مسلمان و سازنده پایه های حرکت اسلامی قلمداد می شوند ) را در درجه اول توجه خود قرار دهد و به مسائل عصری انسان و جامعه عصر نزول بی توجه نباشد.
ثالثاً، قرآن در مواجهه با مسائل عصری، لزوماً مواجهه دفعی ندارد بلکه در اکثر موارد، مواجهه تدریجی و گام به گام دارد. مانند تحریم شراب و …
حتی در قضیه برده داری که جزو لایتفک فرهنگ عصر نزول بوده، اسلام به تعدیل آن و ایجاد عدالت در مواجهه با بردگان رو می آورد و فرهنگ آزادسازی بردگان را به طور گسترده رواج می دهد. همین امر نشان می دهد که بنای بر بی تفاوتی در قبال این موضوع ندارد و به دنبال تغییر تدریجی فرهنگ غلط مردم است.
یکی از اساتید، استنباط روح قرآن را مخاطره آمیز توصیف کرده اند و نوشته بودند که ممکن است با استنباط روح قرآن، در دام اختلاف و تشتت بیفتیم و یا زمینه شکل گیری نوعی پروتستانتیسم را در اتمسفر اسلامی بوجود بیاوریم. من در این زمینه در نشست قبلی توضیح دادم. نگرانی شما به جاست و بنده در مباحث قبلی خودم، سرفصلی را به بدفهمی ها در این عرصه اختصاص داده بودم. واقعیت این است که فهم روح قرآن نباید به کنار گذاشتن سایر آیات و یا شریعت منجر شود.
هشتم. روح قرآن چیست؟
من در مباحث جلسه قبل گزارشی از برخی دیدگاه های مفسرین و متفکرین بزرگ اسلامی درباره روح قرآن ارائه دادم که دیدم خیلی بحث برانگیز شده است. بعضی دوستان گفته اند پس عبودیت و تسلیم چه می شود؟ یا معاد چه می شود؟ و غیره.
مجددا تاکید می کنم که فهم هسته و پیرامون در اینجا خیلی مهم است. روح قرآن را می توان به هسته ای همراه با لایه هایی گوناگون پیرامونی تشبیه کرد. عبودیت و تسلیم و مواردی از این قبیل، همه در این هسته و پیرامون جای می گیرد اما نقطه مرکزی و سخت هسته، لااقل در بخش عقاید می تواند توحید باشد.
از سوی دیگر، در فرایند استنباط روح قرآن برای ساحت شریعت، عقاید مشرف بر احکام است؛ یعنی هیچ حکمی نباید با عقاید در تعارض باشد و به همین دلیل، کلام بر فقه مقدم است. بعضی فقهایی که شمّ کلامی ندارند دچار استنباطاتی می شوند که گاه توجیه آن با عقاید دشوار است.
درباره اخلاق، می دانید که اسلام موسس اخلاق نیست. اصول اخلاقی فطری اند و کار ادیان بسط، تعمیق، ترویج و قانونمندسازی بعضی از آنهاست. تنها می توان گفت که تخلق به اخلاق فطری اگر در چارچوب عقاید و مهم تر از آن، ایمان باشد، تعالی بخشی آن مضاعف است. ضمناً اسلام نه می خواهد و نه امکان دارد همه اخلاقیات را قانونمند کند.
درباره آچه به عنوان مصداق روح قرآن در نشست قبلی بیان شد، مجدداً تاکید می کنم که هدف من، ارائه نمونه هایی از دیدگاه های مفسرین در این زمینه بود نه استنباط روح دین. طبعاً هرگونه استنباطی باید همان مراحلی را طی کند که در جلسه قبل به آنها با جزئیات اشاره شد. تاکید دارم که در این زمینه دچار سادهانگاری نشویم. استنباط روح قرآن کار دشوار و پیچیدهای است و پهلوانانی باید در این زمینه وارد میدان شوند که از عهده کار برآیند.
شاید شما درباره روح دین متناسب با شرایط روز و نیاز مخاطب علاقمند به بحث های انضمامی باشید. مثلاً وقتی وارد بحث توحید می شوید، ترجیح بدهید که از توحید اجتماعی، توحید سیاسی و غیره صحبت کنید. این ها همه خوب و مفید است اما اگر ابتدا روح دین به شکل روشن استنباط نشده باشد، زمینه برای بحث های انضمامی فراهم نخواهد شد.
نهم. ارزش و کارکرد کالبد قرآن و دین
من از یادداشت هایی که ارائه شده بود، احساس کردم بحثی هایی که در نشست قبلی در باب روح دین مطرح کردم ابهاماتی را برای بعضی از شما اساتید بوجود آورده است. همانطور که می دانید ممکن است، توجه ما به روح قرآن و روح دین، ارزش کالبد دین را در چشم برخی پایین بیاورد. به این منظور من قصد دارم خواص کالبد دین را فهرست وار خدمتتان یادآوری کنم :
یک. کالبد در تعالیم اسلامی، محافظ کننده و صیانت بخش است.
دو. کالبد در تعالیم اسلامی بسترساز است.
سه. کالبد در تعالیم اسلامی هویت بخش و انسجام بخش است. برای اسلام، هویت بخشی و انسجام بخشی به جامعه عظیم اسلامی در عبادات و مناسک اسلامی موضوعیت دارد. مثلاً همه باید به عربی نماز بخوانند حتی کسانی که عرب زبان نیستند. با توصیه به انجام بخشی از عبادات به صورت جمعی شده است که حاکی از اصل جامعه گرایی در اسلام در کنار احترام و توحه به حقوق وآزادی های فردی است.
چهار. کالبد در تعالیم اسلامی محصول حکمت الهی است. حتی فرم و شکلی که اسلام برای عبادات و مناسک اسلامی در نظر گرفته منبعث از حکمت الهی است. مثلاً اگر نماز را ارتباط با خداوند در نظر بگیریم، این فرم از نماز، و این اذکاری که در روایات برای نماز آمده، خودش موضوعیت دارد و نمی توان گفت به جای آنکه نماز بخوانیم، در حال خوابیده یا نشسته به خدا فکر کنیم.
پنج. کالبد در تعالیم اسلامی خود تعالی بخش است. همین عبادات و مناسک که صورت واحد دارد بدون نیت تقرب به خداوند ارزشی ندارد و یا بدون توجه به مفاهیم مندرج آن آنها نمی تواند به تعالی بخشی کمک زیادی کند.
در اینجا مایلم به یک نکته مهم در باب قشریگرایی اشاره کنم. معنای قشریگرایی توجه حداکثری به ظاهر دین و احکام شریعت و کمتوجهی به روح دین است. به بیان دیگر، مقصود از قشری گرایی، جمود بر ظواهر متون دینی در مقام فهم و جمود بر ظواهر مناسک در مقام عمل و به طور کل، غفلت از معرفت و دست یابی به روح و عمق دین است. تبدیل مستحبات به واجبات و یا تبدیل مکروهات به محرمات جزو آثار قشریگرایی است؛ وزن بالا دادن به بعضی واجبات و محرمات و متقابلاً وزن اندک دادن به بعضی دیگر نیز بر اساس برداشت های ذوقی یا سوء برداشت، یکی دیگر از آثار قشریگرایی است. این اندیشه ها و رفتارها حتماً می تواند دافعه ایجاد کند. در نقطه مقابل، سعه صدر و روشناندیشی در اسلام، به این معناست که ترک هر واجب یا ارتکاب هر محرمی، حتی اگر عمدی باشد، کفر را به دنبال ندارد؛ نهایتاً فرد را از عدالت فردی که لازمه تصدی بعضی امور مانند امام جماعت، قضاوت، زعامت و ولایت است، خارج می کند. نمی توان به راحتی افراد را به کفر متهم کرد.
دهم. خاصیت استنباط روح قرآن در مواجهه با مسائل نوظهور و احیاء تمدن اسلامی
در پایان، شایسته است بر روی بحثی که جلسه قبل در زمینه تأثیر استنباط روح دین در تقویت رویکرد تمدن اسلام داشتم در قالب چند محور روشن تاکید کنم :
یک. اندیشه و سلوک اخباریگری که بعید است از دل آن روح قرآن معنامند باشد، خطرناک است و ما را متوقف میکند.
دو. تسری دادن نگاه فقاهتی ( بالامعنی الاخص ) به کل دین نیز نهایتاً به توقف دین منجر می شود. لذا حضور و نقش آفرینی فقه در عقلانیت اسلامی باید متعادل باشد.
سه. بسط حکمت اسلامی و به کارگیری آن به صورت روشمند، بهترین مسیر برای مواجهه اسلام با مسائل نوظهور است.
چهار. در تمدن سازی نیازمند ورود گسترده و حسابشده عقل به مثابه یکی از منابع اصلی دین هستیم. امروز چنین نگاهی به عقل، وجود ندارد و از این بابت لطمات جدی به رویکرد تمدنی اسلام وارد شده است. به بیان دیگر، ما در تمدن سازی به صدها هزار قاعده نیاز داریم که لزوماً نباید در قرآن و سنت مستقیماً و به وضوح به دنبال آنها باشیم. قرآن و سنت چارچوب و مبانی آنها را ارائه می کنند ولیکن می توانیم با بهره گیری از عقل آن قواعد را بسازیم و به مشروعیت دینی آنها نیز اطمینان نسبی داشته باشیم.
از توجه شما عزیزان سپاسگزارم
والسلام علیکم و رحمه الله