رابطه ایمان و آزادی

متن سخنرانی دکتر رضا غلامی به مناسبت ایام عزاداری محرم، سوم مرداد 1402، مصادف با ۲۵ جولای ۲۰۲۳، مسکو، مسجد خاتم الانبیاء (ص)

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین، الصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین

حضور شما آقایان و خانم های ارجمند سلام عرض می کنم. از خدای مهربان مسألت دارم، عزاداری‌های همه ما و شما در این ایام که متعلق به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) هست را موجب تعالی روحمان قرار دهد و نام ما را جزو ادامه دهندگان صادق و مخلص راه امام حسین (ع) ثبت فرماید. موضوع بحث امشب من، در باب “رابطه ایمان و آزادی” است.

مبحث ایمان و آزادی موضوع تازه‌ای نیست و از گذشته دور مورد توجه دین‌پژوهان قرار داشته است؛ با این همه، همچنان پرسش از رابطه ایمان و آزادی، یک پرسش مهم و در عین حال، رایج است و علی الخصوص، نقش تعیین کننده‌ای در گرایش بسیاری از اقشار تحصیلکرده به اسلام دارد.

 واقعیت این است که بخشی از ابهامات و سئوالات در باب نسبت ایمان و آزادی در اتمسفر فکر اسلامی، به رابطه تاریخی ایمان مسیحی با آزادی بر‌می‌گردد. نمی توان انکار کرد که ایمان مسیحی در مواجهه با آزادی تاثیرات مخربی در تاریخ مسیحیت به ویژه در قرون وسطی داشته است؛ در این میان، بعضی بدون آنکه از تفاوت بنیادین رویکرد اسلامی به دابطه ایمان و آزادی آگاهی داشته باشند، فکر مسیحی و تاریخ مسیحی در زمینه رابطه ایمان و آزادی را به فکر و تاریخ اسلامی تعمیم می دهند.

 از این گذشته، در میان مسلمین هم فرقه‌ها و مسلکهایی بوده اند که از سر جهالت و تعصب، در باب نسبت ایمان و آزادی همچون مسیحیت می‌اندیشیده‌اند و متاسفانه هنوز هم می اندیشند.

بی هیچ شکی، جهان‌بینی آزاد عقلی دروازه ورود به اتمسفر دین است. اگر عقل در نهایت آزاداندیشی، راه دین‌گرایی را به روی انسان باز نکند، هرگز گرایش عمیق، واقعی و ماندگار به دین رقم نمی خورد، ضمن آنکه اصولاً اسلام اصیل، گرایشات دینی سطحی و احساسی صرف را چندان قبول ندارد.

اسلام به دنبال پرورش مومن و مسلمان آزاداندیش، محقق و خردورز است و از نظر من، روشن است که نزد اسلام، ایمان آوردنِ کور کورانه و تقلیدی ارزشی ندارد.به بیان دیگر، مسلمان و مومنی که با اختیار کامل، با آزادی صد در صد، و به واسطه بررسی های عقلی به اسلام روی نمی آورد، نه تنها خودش دائما در تزلزل فکری به سر می برد، بلکه با فهم ناقص خود و با رفتار پر عیبش، زمینه به انحراف کشیده شدن اسلام و ایجاد اسلام خرافی و التقاطی را بوجود می‌آورد. هر انسانی، یک پیامبر درونی در وجودش به نام عقل دارد.

این عقل، یک عقل ذاتی و فطری است و هر چند در طول عمر انسان مستمراً تکمیل و تقویت می‌شود، اما جوهر آن در همه انسانها علی السویه وجود دارد. این عقل، وقتی به این عالم، یعنی دنیا تنزل پیدا می کند، به طور طبیعی، با انواع حجاب‌ها روبرو می شود و بخشی از بینایی خود را از دست می‌دهد؛ لذا خودش شجاعانه اذعان می کند که من نه فقط به تنهایی قادر به پاسخگویی به همه سئوالات هستی شناسانه و انسان‌شناسانه بشر نیستم بلکه نمی توانم بشر را در ساحت نظر و عمل، به سعادت کامل برسانم. بر این اساس، عقل خودش فتوا می دهد که بشر نیاز دارد به پیامبر بیرونی که همان دین است روی بیاورد.

 البته این را هم بگویم، پیش از ورود انسان به عالم ایمانِ دینی، هیچ عنصری به جز عقل در وجود انسان توان فتوا دادن درباره واقعیت و حقیقت داشتن چیزیی از جمله منبع دین را ندارد چراکه عقل حجیت خودش را از بیرون خودش دریافت نمی کند. حجیت عقل، کاملاً ذاتی است.

از سوی دیگر، پیامبر مکرم اسلام (ص) می فرمایند: أول ما خلق الله العقل؛ یعنی اولین مخلوق الهی عقل است. بنابراین، عقل و دین در عوالم بالا از یک جنس و در یک تراز هستند؛ دین همان عقل است و عقل همان دین است اما وقتی عقل به این عالم، هبوط می‌کند، خود را بدون مساعدت دین سعادتبخش قلمداد نمی کند.

با این حال عقل و دین در همین دنیا نیز در یک مسیر قرار دارند. در شبه حدیث معروفی از امام معصوم‌ (ع) داریم که می فرماید : کل ما حکم به الشرع حکم به العقل» و نیز «کلما حکم به العقل حکم به الشرع. یعنی در احکام شرعی، عقل و دین نه تنها تعارضی با یکدیگر ندارند بلکه به وحدت رسیده‌اند.

ممکن است سئوالی به ذهن شما خطور کند که آیا پس از سوق یافتن انسان به دین، آن هم با فتوای عقل، انسان با عقل خداحافظی می کند؟ یا دین از انسان می خواهد که با عقل وداع کند؟ در پاسخ عرض می کنم که خیر، اصلا نمی توان چنین برداشتی را صحیح تلقی کرد. اتفاقا پس از ورود انسان به جهان ایمان دینی، عقل، شانه به شانه دین، به تحقق دین کمک می کند ضمن آنکه به فتوای خود دین، یک قلمرو اختصاصی دارد که در آن به کمک و دستگیری‌های خود از انسان و جامعه انسانی، با قوت ادامه می دهد و دین نیز دستگیری های عقل در آن قلمرو را کاملا مشروع قلمداد میکند.
خب، از مقدمات که بگذریم، ایمان یعنی شکل گیری علم قطعی یا شبه قطعی بواسطه تعقل و خردورزی که در یک هم‌افزایی میان عقل و عاطفه، به قلب انسان گره‌ می‌خورد.

در اینجا اگر از من درباره نسبت ایمان و آزادی سئوال شود، صراحتاً خواهم گفت که : ایمان‌ِ بدون آزادی، اساسا ایمان نیست. چون نه فقط کسب معرفت عقلی، حاصل آزادی است و عقل بدون آزادی بی درنگ متوقف خواهد شد، بلکه به طریق اولی، معرفت بدون آزادی به قلب کسی پیوندی نخواهد خورد. البته این در شرایطی است که نه معرفت لزوماً وضع ثابتی دارد و نه آزادیِ معرفت، حدّپذیر است.

اینکه قرآن مجید در سوره نساء آیه ۱۳۶ می فرماید : «یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا …» بر این حکایت دارد که ایمان آوردن با اسلام آوردن تفاوت زیادی دارد و قرآن تاکید دارد، افراد به ویژه زمینه استحکام عقلی ایمان خودشان را با تحقیق عقلی آزاد فراهم کنند تا به تبع آن، به لوازم و اقتضائات ایمان خود نیز پایبندتر باشند.

البته لازمه آزاداندیشی در مواجهه با ایمان دینی، کنار گذاشتن پیش داوری‌ها، قضاوتها، تعصبات و گرایشات در فرایند ادراک علمی است. همان suspension of judgment یا تعلیق قضاوت که به عنوان یکی از اصولِ خیلی از فلسفه‌ها از جمله در پدیدار شناسی به صراحت نیز مورد تاکید است. در صدر اسلام خیلی از ملحدین و مشرکین و بت پرستان حاضر به کنار گذاشتن پیش فرض های جهل آلود و خرافی خود نبودند و لذا در جایگاه آزاداندیشی قرار نمی گرفتند، امروز هم خیلی از آتئیست‌ها و خداناباوران تن به طرد کردن پیش فرضهای خود که به رغم پوشیدن لباس علم و شبه علم، به تابوهای جاهلانه تبدیل شده است نیستند و همین پیش فرضهاست که امکان آزاداندیشی درباره جهان ایمان و عالم دینداری را سلب کرده است.

آنچه مسلم است، آزاداندیشی در اسلام حتی وقتی در صدد بررسی عقلی خود اسلام است، هیچ سقفی ندارد. هیچ خط قرمزی ندارد. هیچ قیدی ندارد. من این مطلب را که در دیدگاههای مرحوم علامه طباطبایی نیز خوانده‌ام، صریح و قاطع عرض می کنم و حاضرم با هر کسی که از آزاداندیشی در قبال ایمان، از تعالیم اسلام استنباط دیگری دارم مناظره کنم. همانطور که پیش تر عرض شد، در اسلام، شما با فتوای عقل به سوی دین می روید و با اتکاء به عقل و اثبات عقلی،‌ معرفت خودتان از دین را به قلب‌تان گره می زنید و مومن می‌شوید.

اما نکته کلیدی این است که در گرایش به ایمان، هر کجا لازم باشد سئوال می کنید؛ هر کجا لازم‌ باشد ایراد می گیرید؛ هر کجا لازم باشد شک می‌کنید؛ هر کجا لازم باشد نقد می کنید و چالش عقلی می آفرینید و نهایتاً به نقطه‌ای می رسید که به معرفت قوی می رسید. در این شرایط، معرفت شما به درجه‌ای از اطمینان رسیده که خود به خود معرفت به مدد عواطف، با قلب‌تان‌ پیوند می خورد.

از اسلامی سخن می گویم که بر خلاف مسیحیت و سایر ادیان تحریف شده، نه تنها با آزاداندیشی مشکلی ندارد بلکه دائما شما را به آزاداندیشی دعوت می کند. فهم این مطلب چندان آسان نیست اما به نظر می رسد اگر این فهم رخ بدهد، به شدت در حفظ اسلام و خالص نگه‌داشتن آن، راهگشاست.خب، در این میان، اگر اسلام و ایمانِ وراثتی و تقلیدی در اسلام امری مذموم تلقی شود، که از مجموعه آیات و روایات این مذموم بودن قابل فهم است، لاجرم باید فرد در سن بلوغ و در مقطعی که از آن به آغاز تکلیف‌مندی شرعی تعبیر می‌شود، فارغ از دین آباء و اجدادی خود، امکان تعقل و تحقیق درباره اسلام و انتخاب و ایمان آزاد را داشته باشد.

در اینجا یک مسأله بزرگ پیش روی قرار می‌گیرد به نام “ارتداد”. قرآن مجید ارتداد را با شدیدترین واژه ها جزو گناهان بزرگ که مستحق مجازات سنگین الهی است معرفی کرده است اما همه فقهاء برای ارتداد معنا و وجه یکسانی قائل نیستند. بعضی از فقهاء ارتداد مصطلح و مورد نظر قرآن و سنت را یک پدیده سیاسی از نوع موقعیتی و اقتضایی قلمداد می کنند که پشت آن در تاریخ، یک فتنه‌ پیچیده از سوی کفار و منافقین قرار داشته و لذا باید برای محافظت از اسلام، با قاطعیت با آن برخورد می شد، و چنانچه چنین شرایطی دوباره تکرار شود نیز همان برخورد قاطع دوباره لازم می‌آید.بعضی دیگر از فقهاء، علاوه بر تایید معنا و وجه اول، ارتداد را با وجود دسترسی آسان به دلایل کاملاً شفاف عقلی درباره حقانیت دین اسلام نیز یک گناه بزرگ و مستحق مجازات سنگین تلقی می کنند.

در خصوص معنا و وجه اول، به شیوه ای که تقریر شد، ظاهرا اختلاف نظر چندانی میان فقهاء نیست؛ یعنی تقریباً همه فقهاء قبول دارند که با ارتداد به مثابه یک پروژه سیاسی باید با قاطعیت تمام برخورد کرد و ریشه فتنه را سریعاً خشکاند؛ اما در خصوص وجه دوم، هیچگاه ظهور و بروز دیدگاه‌های فقهی متفاوت دور از ذهن نبوده و نیست.

مثلا در یک دیدگاه، اولاً، اگر فردی، در موقعیتی که در آن قرار گرفته بود، ادلّه روشن عقلی در اختیار نداشت یا به رغم مطالبه‌ از عالمان روزگار، ادله روشن و قانع کننده عقلی به او ارائه نشد و به همین دلیل به اسلام آباء و اجدادی تن نداد و خواستار تغییر دین وراثتی خویش شد، و یا ثانیاً، بعد از اسلام آوردن نه لزوماً به شیوه وراثتی بلکه به شیوه تحقیقی، در مقطعی به خاطر ظهور مسائل و گره‌های عقلی تازه و لاینحل، و عدم اقناع عقلی در مواجهه با این‌مسائل، از اسلام روی برگرداند، این روی برگرداندن اساساً مصداق ارتداد مصطلح که یک گناه سیاسی بزرگ و به تبع آن، مستحق یک مجازات سخت و سنگین است، نخواهد بود.

طبیعی است که این دیدگاه با تصویری که فلاسفه و متکلمان مسلمان درباره رابطه ایمان و آزادی ترسیم‌ می کنند در تعارض نیست.

به عنوان حسن ختام سخن، سروده‌ای از مرحوم قیصر امین‌پور درباره حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را خدمتتان عرضه می دارم و از شما التماس دعا دارم :

خوشا از دل، نم اشکی فشاندن

به آبی، آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان ياد کردن

زبان را زخمه فرياد کردن

خوشا از نی خوشا از سر سرودن

خوشا نی نامه ای ديگر سرودن

نوای نی نوايی آتشين است

بگو از سر بگيرد، دلنشين است

نوای نی نوای بی نوايی است

هوای ناله هايش، نينوايی است

نوای نی دوای هر دل تنگ

شفای خواب گُل، بيماری سنگ

قلم، تصوير جانکاهی است از نی

علم، تمثيل کوتاهی است از نی

از توجه شما عزیزان سپاسگزارم.

 والسلام علیکم و رحمة الله

https://r-gholami.ir/?p=3266