مسائل اصلی زنان و خانواده در برنامه هفتم توسعه

متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در نشست تخصصی نگاهی راهبردی به زن و خانواده در برنامه هفتم توسعه، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم،  ۱۳ مردادماه ۱۴۰۲

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

ضمن عرض سلام و احترام خدمت شما عزیزان، به همه میهمانان گرامی، سروران ارجمند، خیر مقدم می گویم. ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یارن وفادار حضرت را هم خدمتتان تسلیت عرض می‌کنم. باید تشکر ویژه داشته باشم از سرکار خانم دکتر قاسم‌پور به خاطر طراحی این نشست مهم؛ اجازه می‌خواهم به دلیل ضیق وقت، سریع تر بحث خودم را خدمتتان تقدیم کنم.

قبل از ورود به بحث اصلی، لازم است چند نکته عمومی درباره برنامه های پنج ساله توسعه خدمتتان عرض کنم :

نخست آنکه، برنامه های 5 ساله توسعه از یک تئوری روشن تبعیت نمی کند و سیاست های کلی نظام جای تئوری را نیز پر نمی کند. ما به یک الگوی اسلامی- ایرانیِ مترقی برای پیشرفت نیاز داشتیم اما به دلایل گوناگون در تهیه این الگو شکست خوردیم هر چند من اعتقاد دارم می توانستیم با تعیین فرایندی متفاوت برای تهیه الگو، شکست نخوریم.

دوم اینکه، برنامه های توسعه در جمهوری اسلامی از فقدان یک تسلط میدانی عالمانه اعم از آمایش سرزمینی و فراتر از آن، توصیف و تحلیل دقیق و عمیق مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، رنج می کشد و احساس نیاز به آن هم چندان که باید وجود ندارد. شاید به همین دلیل است که تاکنون دانشگاه‌ها کم ترین نقش را در فرایند تدوین برنامه های توسعه داشته اند.

سوم اینکه، برنامه نویسی مولود یک نیاز طبیعی در کشور ما نیست و مع الاسف، نوعی برنامه گریزی و گرایش به اقدامات ذوقی و خودسرانه نیز در بین مدیران کشور در همه دولت ها وجود دارد و لذا در خوش بینانه ترین ارزیابی ها، تا الان کمتر از ۲۰ درصد از برنامه های توسعه در ایران محقق شده اند. از همین جاست که من ابایی ندارم عرض کنم، تدوین برنامه های توسعه در کشور ما عمدتا جنبه تشریفاتی پیدا کرده و این به ضرر کشور است.

چهارم اینکه، مکانیزم کارآمدی برای انطباق درست برنامه و بودجه های سالانه با برنامه های ۵ ساله توسعه در کشور وجود ندارد و لذا گاهی برنامه ها و بودجه های سالانه رابطه روشن و قابل دفاعی با برنامه های توسعه ندارند و ضمانت های قانونی کافی هم برای منطبق کردن برنامه ها و بودجه های سالانه با برنامه های توسعه ۵ ساله پیش بینی نشده است.

پنجم اینکه، سیستم برنامه نویسی در کشور ما، یک سیستم عقب مانده و ناکارآمد است و با مدل های روز برنامه نویسی در دانش مدیریت و حکمرانی خیلی فاصله دارد. ما در برنامه های توسعه بعضاً به کلی گویی های کم خاصیت عادت کرده ایم بدون آنکه علاوه بر امکان‌سنجی عملی تحقق این کلیات، به روش ها، ابزارها و تکنیک های تحقق این کلیات فکر کنیم.

با همه این ها، تصور می کنم کشور قدری به سمت تحول در تدوین برنامه های توسعه حرکت کرده و همین امر امیدهایی را برای ما که اینجا جمع شده ایم بوجود آورده است.

***

و اما در حوزه زن و خانواده مایل هستم ابتدا روی این نکته تاکید کنم که ترکیب موضوع زن با خانواده از جهتی درست و از جهتی نادرست است :

از این جهت که زنان نقش ممتاز و منحصربفردی در قوام و حفظ خانواده دارند صحیح است، اما از این جهت که این فقط زن نیست که عهده دار رشد و صیانت از خانواده است، و مردان و فرزندان هم اگر نگوییم بیش از زنان، لااقل در حد زنان در این عرصه صاحب مسئولیت هستند، نادرست است.

علاوه بر این، من تصور می کنم نیت بعضی از ادغام کردن موضوع زن و خانواده، فرار کردن از مسئولیت های مستقلی است که جامعه و دولت در قبال زن دارد و به هر دلیل عده‌ای موافق اجرای این مسئولیت ها نیستند.

بنده در اینجا قصد زیاده‌گویی ندارم لذا اجازه می خواهم به دلیل اهمیت فوق العاده «مساله‌مندی» در تدوین برنامه های توسعه، صرفا به ذکر مسائل اصلی در دو حوزه زن و خانواده بسنده کنم  :

***

در عرصه زن، به نظر می رسد چند مساله کلیدی باید در دستور کار ما قرار بگیرد  :

یکم، مساله هویت بخشی به زنان و دختران ایرانی است. تصور می شود به رغم خدمات بزرگ و بی نظیری که انقلاب اسلامی به زنان داشته است، تحولات زمانه و تغییرات عمیق فکری و فرهنگی، زنان و دختران ایرانی را با چالش هویتی روبرو کرده است. حتی معتقدم که ریشه مساله بدحجابی و گرایش به خودنمایی در بین برخی از زنان و دختران ایرانی را باید در همین بحث هویت جستجو کرد.

دوم، مساله تامین حقوق فردی و اجتماعی زنان مبتنی بر عدالت است که در جهت رشد زنان و در جهت تحقق تفکر اسلامی درباره زن، نقش موثری دارد. به نظر می رسد، تحولات زمانه و تغییرات اساسی در زیست فردی و اجتماعیِ زنان، هم باید به تصحیح معنا و مبنای عدالت جنسیتی منجر شود، و هم  باید فقهای ما را به سمت یک بازنگری مناسب در حقوق فردی و اجتماعی زنان سوق دهد که همین امر، تدریجاً فرصت تحول در قوانین را هم بوجود خواهد آورد. من آمادگی دارم در یک نشست مستقل درباره منطق بازنگری در معنای عدالت جنسیتی در عقلانیت اسلامی توضیح دهم.

سوم، موضوع اشتغال زنان است. در شرایطی که طی دهه اخیر در برخی دانشگاه‌ها، دو- سوم دانشجویان را دختران تشکیل داده اند، و تغییر در سبک زندگی به علاوه فشارهای اقتصادی، زنان را به سمت حضور اجتماعی بیشتر و اشتغال هدایت کرده است، مساله اشتغال زنان متناسب با منزلت و حقوق فردی و اجتماعی زنان نمی تواند مورد بی‌اعتنایی قرار بگیرد و باید برای آن فکر اساسی بشود. علاوه بر این، بخش مهمی از زنان در جامعه ما خواستار رشد اجتماعی و حضور نامحدود در یک میدان عادلانه رقابتی با مردان هستند که نباید از نظرها دور بماند ضمن آنکه به نظر بنده این گرایش به رشد و رقابت در عرصه های اجتماعی اگر توأم با رعایت عفاف باشد و همچنین حضور معقول زن در خانواده را با چالش روبرو نکند، با تفکر اسلامی هم تعارضی ندارد.

چهارم، مساله تامین های اجتماعی برای زنان، به ویژه زنان خانه دار است. زنان خانه دار نباید در مواجهه با مسائلی مانند طلاق، بیماری صعب العلاج یا فوت همسر و یا بی مسئولیتی فرزندان در زمان کهن سالی و غیره بی پناه باشند بلکه باید چتر تأمینات اجتماعیِ مناسب بالای سر همه زنان در کشور باز باشد.

پنجم، حمایت از حریم های زنان در محیط خانه است. شوهر یا پدر و برادر، مالک زن نیست که به خودش اجازه بدهد هرگونه که خواستتند با زن رفتار کند. لذا مساله اعمال خشونت علیه زنان در محیط خانه اعم از خشونت کلامی و رفتاری باید با شکل گیری یک قانون مترقی همراه با پیش‌بینی ضمانت های مناسب برای آن زودتر تصویب شود و این جزو مطالبات قدیمی رهبر بزرگوار انقلاب هم هست. البته می دانیم که هم دولت و هم مجلس در این زمینه اقدامات خوبی را شروع کرده است.

ششم، مساله حمایت اجتماعی از زنان در جامعه به ویژه محیط های کار در جهت جلوگیری قاطع از سوء استفاده جنسی از آنهاست. هر چند جامعه ما در مقایسه با سایر جوامع از این جهات بهتر است، لکن جامعه ما هم مشکلاتی در این عرصه دارد که برای آن پیش بینی های جدی قانونی نشده است. اینکه اخیرا تعداد کثیری از سینماگران زن به تعرضات جنسی در صنعت سینما اعتراض کردند، چیزی نیست که بتوان از کنار آن به سادگی گذشت و یا آنرا در حد یک کنش شبه سیاسی تقلیل داد.

هفتم، مساله سلامت جسمی، روحی و روانی زنان و ایجاد بسترهای لازم برای ایجاد نشاط و سرزندگی مضاعف در آنهاست که تاثیرات آن ،چه برای خودشان و چه برای خانواده و جامعه قابل توجه است. من دسترسی به آمار دقیق ندارم اما بررسی های موردی نشان می دهد، بخشی از جمعیت زنان در کشور ما از افسردگی رنج می کشند که باید عوامل آن دقیقاً بررسی شود.

هشتم، مسأله استفاده ابزاری از زنان در اقتصاد و تجارت و تبدیل زنان به برده شرکت های غول اقتصادی است که از قرن نوزدهم میلادی در غرب آغاز شده و امواج آن با تاخیر به کشورهای سنتی مانند کشور ما رسیده است. حل این مسأله هم به مدل اقتصادی کشور ما برمی گردد که آیا لیبرال باشد یا نباشد؛ و هم به قوانینی بر می گردد که درباره جلوگیری از به بردگی گرفتن زنان در عرصه های اقتصادی و تجاری وضع می شود. به هر حال، آنچه مهم است ما امروز در کشورمان با این مسأله به صورت ملموسی مواجه هستیم و نکته اسف بار اینجاست که زنان به هر دلیل از هوشمندی لازم برای مقابله با نظام سرمایه داری برخوردار نیستند لذا اغلب ناخواسته خودشان را در معرض چنین سوء استفاده ظالمانه ای قرار می دهند.

نهم، مساله آموزش و توان افزایی است. زنان در خانواده و جامعه، چه در جهت بهره مندی از حقوق فردی و اجتماعی‌شان، چه در جهت ایفای نقش همسری و مادری و چه در زمینه حضور اجتماعی و در کل، برخورداری از یک زندگی سالم، امن ‌و اثربخش، نیازمند آموزش های ویژه هستند و این آموزش ها باید فراتر از نظام آموزش عمومی توسط قانون گذار برای آن پیش بینی های لازم صورت گیرد.

***

و اما در حوزه خانواده، چند مساله را فهرست وار خدمتتان عرض می کنم :

یکم‌. مساله رفاه حداقلی و نجات از برخی محرومیت‌هاست که در قوام بخشی به نهاد خانواده اهمیت فوق العاده ای دارد. از همین جهت حل مشکل اشتغال و ایجاد ثبات در آنرا خیلی مهم است. البته در کنار مشکل عمومی اقتصاد و بحث اشتغال، مساله مسکن که حقیقتا خیلی از خانواده ها را خصوصا در شهرهای بزرگ با بحران روبرو کرده است هم باید مورد عنایت باشد.

دوم، مساله ازدواج است. در کشور ما علاوه بر بالا رفتن سن ازدواج، با کاهش ازدواج هم روبرو هستیم که به نظر می رسد هم ریشه اقتصادی دارد و هم ریشه فرهنگی و می‌تواند در آینده نزدیک عدم تعادل فردی و اجتماعی را در پی داشته باشد که مسأله خطرناکی است.

چهارم، مساله طلاق است که با آنکه شرایط بحرانی یا چالشی ندارد اما در حد یک مساله جدی اجتماعی قابل توجه است. ضمناً طلاق در جامعه ایران را نباید با جوامع غربی مقایسه کرد. ما برای ارزیابی طلاق باید به مطلوبیت های اجتماعی خودمان توجه کنیم و شاخص های بومی داشته باشیم.

پنجم، مساله شادی و نشاط در خانواده و سلامت جسمی و روحی است که به نظر من از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. بنده موضوع اعتیاد و ضربه اساسی اعتیاد به نهاد خانواده را هم در همین جا قابل توجه می دانم.

ششم، مساله روابط درون خانوادگی و تربیت خانوادگی است، ما امروز نه تنها با افت کیفی تربیت در خانواده ها روبرو هستیم، بلکه به ویژه در روابط پدر و مادر با فرزندان و بر عکس روابط فرزندان با پدر و مادر با مشکلات فرهنگی جدی روبرو هستیم بطوریکه خیلی ارزش های خانوادگی در سالهای اخیر دچار جابجایی شده که از نظر من پدیده بسیار خطرناکی است.

هفتم، مساله جمعیت است که به اندازه کافی درباره آن صحبت شده و خوشبختانه قانون خوبی هم درباره آن داریم. حتما بهبود وضعیت اقتصادی در کنار اصلاح سبک زندگی شرط لازم در افزایش جمعیت در ایران است و امیدوارم بتوانیم با رفع موانع و البته روشن اندیشی کافی، از قانونی که اخیراً مجلس به تصویب رسانده نتیجه لازم را بگیریم.

خب، به همین عرایض اکتفا می کنم‌. هدف بنده احصاء و بیان همه مسائل نیست بلکه اهم في الاهم کردن مسائل است که تا حدی تلاش کردم این کار را انجام بدهم. امیدوارم با بحث هایی که اساتید محترم در این نشست مطرح می کنند، در نهایت فهرست خوبی درباره مسائل اصلی حوزه زن و خانواده آماده شود.

از اینکه به عرایض بنده توجه کردید سپاسگزارم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

https://r-gholami.ir/?p=2802