باید انسان ها را از ناهوشیاری و مستی خارج کرد!

پاسخ حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی به سئوالات روزنامه همشهری در موضوع سبک زندگی
بسم الله الرحمن الرحیم

س. سبک زندگی چگونه ایجاد می‌شود و چگونه تغییر می‌کند؟ 
ج. انسان برای زندگی فردی و جمعی ضرورتاً نیازمند روش است و به طور طبیعی، دائماً دنبال روش یا روش هایی است که او را در زندگی به هدف خود نزدیک کند. فرقی نمی کند که این اهداف کلان باشد یا خرد؛ صرفاً مادی باشد یا توأما مادی و معنوی؛ هر چه باشد، تحقق آنها نیازمند مجموعه ای از روشهاست. پس می توان گفت، معنا و هدف زندگی، نقشی اساسی در شکل گیری سبک زندگی بر عهده دارد. خوب، حالا این سئوال مطرح است که معنا و هدف زندگی چگونه متولد می شود؟ پاسخ این است که از جهان بینی. به بیان دیگر، هر انسانی دارای یک جهان بینی است. بعضی ها جهان بینی دقیق و عمیقی دارند و بعضی از یک جهان بینی سطحی و کم عمق برخوردارند. گرچه عقل کلان نگر و به اصطلاح، برهانی در انسان سهم بسزایی در شکل گیری جهان بینی دارد لکن عقول آدمی هر قدر هم که قوی باشد، به تنهایی قادر به فهم درست عالم و نسبت خودش با آن نیست. شما به آثار و احوالات برجسته ترین دانشمندان و فیلسوفان جهان طی چندهزار سال گذشته نگاه کنید؛ هیچکدام مدعی پاسخگویی موفق به همه سئوالات مبنایی بشر نیستند. به همین دلیل، ما معتقدیم انسان برای درک هستی نیازمند دستگیری دین الهی است و فلسفه وجودی دین، عمدتا پاسخگویی به مسائل اساسی و در عین حال لاینحل انسان است. البته این را نیز در پرانتز عرض کنم که به اعتقاد ما، دین از طریق این پاسخگویی، هم در صدد نشان دادن راه زندگی و دستیابی به سعادت حقیقی است، و هم به دنبال قراردادن انسان در راه درست و رساندن او به سعادت و خوشبختی است. یعنی کار دین، هم جنبه علمی دارد و هم عملی. با این وصف، می توان گفت عقل و دین ناب، بدون آنکه تعارضی با یکدیگر داشته باشند، جهان بینی انسان را می سازند و این جهان بینی است که به زندگی معنا و هدف می بخشد. با این وجود، باید توجه داشت که جهان بینی ها از جنس علم و معرفتند؛ بنابراین، جهان بینی لزوما مساوی با ایمان نیست. ممکن است فردی معرفت یقینی به خیلی امور پیدا کند اما این معرفت در وجود وی به ایمان تبدیل نشود. لذاست که همه انسان ها به اقتضای جهان بینی خود پایبند نیستند. مثلا ماها می دانیم که این دنیا اصالت ندارد و جنبه گذرگاهی دارد لکن در عمل، دنیا را به آخرت خود ترجیح می دهیم! از همین جاست که دین دائما بر روی ایمان که تضمین کننده سعادت است تأکید دارد. از طرف دیگر، گاهی شرایط به انسان ها تحمیل می شود. به این نکته توجه داشته باشید که همیشه شرایط همسو با جهان بینی و ایمان آدمی نیست. در این موقعیت، انسان های محکم زیر بار شرایط موجود و تحمیلی نمی روند و حتی با آن مبارزه می کنند و انسان های ضعیف به راحتی و برخلاف جهان بینی و حتی ایمان ناقص خود، شرایط را می پذیرند و آن را توجیه می کنند. پس در پاسخ به بخش نخست سئوال شما عرض می کنم که سبک زندگی هر فرد، یا مولود جهان بینی و ایمان اوست یا مولود شرایط تحمیلی. البته نوع سومی هم قابل تصور است و آن، آندسته از سبک زندگی هایی است که هم از جهان بینی اش تبعیت می کند و هم بالاجبار با بخشی از شرایط نامطلوب کنار می آید. و اما اینکه پرسیدید، چگونه سبک زندگی تغییر می کند؟ فکر کنم با توضیحاتی که خدمتتان دادم پاسخ روشن شده است. در حقیقت، سبک زندگی یا با تغییر جهان بینی و از بین رفتن ایمان عوض می شود یا با تحمیل شرایط و عدم امکان غلبه بر آن. البته مؤمنين واقعي، تحت هیچ شرایطی، لایه های عمیق سبک زندگی خود را تغییر نمی دهند هرچند این موضوع آن ها را در زندگی جمعی با زحمات زیادی روبرو کند.

س. آیا جامعه، منتظر حکومت و نظریه پردازان می‌ماند تا برای زندگی او برنامه ریزی و آن را ابلاغ کنند؟ 
ج. نباید تصور کرد همه بخش های مرتبط با سبک زندگی انسان قابل مدیریت است. یعنی دولت ها یا جریان های فکری می توانند بر اساس یک برنامه ریزی مشخص، سبک زندگی انسانها را هر طور که می خواهند تغییر دهند. اصولا انسان موجود پیچیده ای است و مدیریت آن، خصوصا با ابزارهای بشری کار ساده ای نیست. با این حال، نباید قدرت اثرگذاری حکومت ها یا نهادهای فرهنگی و غیر فرهنگی ( مثل اقتصادی ) اما تأثیر گذار را نادیده گرفت. این اثرگذاری به خصوص زمانی افزایش می یابد که امکان کشف خطوط امیال نفسانی آدمی یا گرایشات معنوی و تسلط بر روی آنها فراهم شود. به بیان دیگر، دولت ها یا نهادها، به شاه کلید درب های خانه نفس گروهی از انسان ها دست پیدا کنند؛ در اینصورت مدیریت سبک زندگی -هر قدر نیز که سخت باشد- به طور نسبی ممکن می شود. البته شما در سئوالتان از ابلاغ برنامه برای عوض کردن سبک زندگی انسان ها سخن گفتید. بنده مایلم این را تأکید کنم که تغییرات فرهنگی، با تهیه و صدور دستورالعمل و بخش نامه -هر قدر نیز که قوی باشد- ممکن نیست و این ساده انگاری است اگر کسی تصور کند مثلا با تولید و ابلاغ یک سند تحت عناوین گوناگون نظیر مهندسی فرهنگی، می توان سبک زندگی افراد جامعه را تغییر داد. البته تهیه و صدور دستورالعمل نیز بخشی از برنامه تغییر به حساب می آید اما سهم آن حداکثری نیست. به عبارت دیگر، بر فرض که بتوان به شاه کلیدی که عرض کردم دست یافت، خیلی اتفاقات باید بیفتد تا در سبک زندگی انسان تغییراتی رخ دهد.

س. تغییر آرایش زندگی ایرانی از چه زمانی این چنین شتاب گرفت؟ چه عواملی روی این شتاب تاثیرگذار بودند؟ 
ج. قبل از پاسخ به این سئوال، باید تاکید کنم که ما به هیچ وجه چنین مفروضی را قبول نداریم که بر مبنای آن، سبک زندگی فعلی ایرانیان کاملا منفی باشد و یا در گذشته سبک زندگی ایرانی ها کاملا مثبت تلقی شود. واقعیت این است که سبک زندگی ما چه الآن و چه در دهه های گذشته، هم نقاط قوتی دارد و هم نقاط ضعفی. البته می دانیم که این نقاط قوت و ضعف همیشه یکسان نیست. بعضی مقاطع نقاط قوت بر نقاط ضعف غلبه دارد و در برخی مقاطع برعکس. این را نیز قبول داریم که ملاک خوب و یا بد بودن سبک زندگی می تواند متفاوت باشد لکن ما باید ملاک هایی را مبنای قضاوت بدانیم که از بطن ارزش های پایه استخراج شده باشد. در پاسخ به پرسشی که مطرح فرمودید، باید عرض کنم، ورود مدرنیته و به ویژه تبعات انقلاب صنعتی به ایران یعنی تقریبا اوائل دوران قاجاریه آغازی برای تغییرات گسترده در سبک زندگی ایران ها به حساب می آید. باید قبول کنیم که ایرانی ها وارث مجموعه ای از سنت های اسلامی ایرانی هستند که این سنت ها، هم در هویت بخشی به ایرانیان و هم حفظ موجودیت آنها خصوصا از جهات فرهنگی، نقش اول را دارد. البته ما هیچگاه منکر وجود برخی سنت های غلط و متحجرانه در جامعه ایرانی نبوده و نیستیم علاوه بر این، قصد دفاع از سنتهای نادرست را نیز نداریم. یکی از تلاش های همیشگی علمای روشن بین در ایران، حذف یا اصلاح سنتهای نادرست بوده است. صرف نظر از این مطلب، طبیعی است، با آمدن مدرنیته به ایران، بسیاری از سنت های خوب ما تضعیف یا منزوی شد و سنت های مدرن جای آن را گرفت. البته در میان سنت های مدرن، سنت های خوب هم وجود دارد لذا بنده نمی خواهم بگویم هر سنت مدرنی بد است و نباید از آن استقبال کرد لکن این واقعیت را نیز انکار نمی کنیم که به دلیل تسلط جهان بینی الحادی بر سنت های مدرن، وجود تعارض میان اکثر این سنت ها با سنت های ایرانی-اسلامی امری طبیعی است. پس در پاسخ به سئوالتان باید بگویم که سبک زندگی ایرانی ها با ورود مدرنیته و مظاهر گوناگون آن به ویژه انواع صنایع و فناوری ها، دستخوش تغییر شد و این تغییر گاهی با شیب کند و گاهی با شیب تند ادامه دارد. در اینجا دو نکته را باید متذکر شوم: یکی آنکه، با وجود فشار وسیعی که مدرنیته و انقلاب صنعتی برای تغییر سبک زندگی ایرانی ها بوجود آورد، بخش مهمی از مردم ما همچنان در برابر وجوه منفی مدرنیته مقاومت کرده اند. لذا جامعه ایرانی امروز یک جامعه نیمه سنتی است. نکته دوم اینکه، مدرنیته همیشه به شکل طبیعی و فرایندی وارد کشور ما نشده است بلکه ما در مقاطعی مهم شاهد آن هستیم که مدرنیته با محوریت نظام سرمایه داری بر اساس یک پروژه به مردم ما تحمیل شده است. لذا می توان گفت که جذب همه وجوه مدرنیته در ایران، امری طبیعی و از سر اختیار نیست. و اما اینکه پرسیدید چه عواملی بر روی شتاب تغییر سبک زندگی ایرانی ها ( به نفع مدرنیته  ) مؤثر بوده اند؟ باید عرض کنم، جدی ترین عوامل، کالاها و فناوری های مدرن بوده اند که چه بخواهیم و چه نخواهیم، هر یک حامل سبک زندگی مخصوص به خود هستند و آشکار یا پنهان خود را به ما تحمیل می کنند.

س. آیا رسانه‌های جدید در این مسیر متهم هستند؟ دنیا با انقلاب تکنولوژیک و در ادامه آن تغییر سبک زندگی چگونه کنار آمد؟ 
ج. به رسانه های جدید فی نفسه اشکالی وارد نیست؛ صرف نظر از تاثیر پنهان یا آشکاری که نوع جهان بینی و اهداف خالق یک رسانه بر روی آن می گذارد، رسانه ها عمدتا یک ابزار محسوب می شوند. ما می توانیم از رسانه های جدید در جهت ترویج کرامت انسانی و تعالی بخشی به زندگی مردم استفاده کنیم، در نقطه مقابل، رقبا یا دشمنانمان می توانند از این رسانه ها در جهت اشاعه پوچی، فحشا، فریب و غیره استفاده کنند. به نظر من، متهم ردیف اول در رسانه های جدید، کسانی هستند که از این دستاورد مفید بشری بر ضد بشر و سعادت حقیقی او استفاده می کنند. البته محتوای رسانه‌های جدید، مطالب نافع نیز دارد لکن باید دید غلبه با کدام محتواست و چه میزان نفع آن به ضررهایش می ارزد؟ در ارتباط با بخش دوم سئوال شما، باید عرض کنم، منظورتان از دنیا چیست؟ جمعی از کشورها را نمی توان کل دنیا تلقی کرد؟ از سوی دیگر توجه داشته باشید، مردم در بسیاری از کشورها، حتی کشورهای غربی، از محتوای ناسالم و مخرب شبکه های ماهواره ای یا فضای اینترنتی رنج می برند لذا نمی توان گفت بخش عمده ای از مردم با این رسانه ها که بخشی از آنها تحت مدیریت عناصر ناشایست قرار دارند،کنار آمده اند. اگر گوش هایتان را کمی تیز کنید، صدای اعتراض بسیاری از مردم را درباره عملکرد رسانه های جدید خصوصاً اثر سوء آنها در نهاد خانواده می شنوید! البته اگر نظام سرمایه داری دست از سر رسانه ها بردارد و اجازه بدهد آنها متناسب با کرامت و فضائل انسانی فعالیت کنند، مردم با محتوای رسانه ها مشکل جدی نخواهند داشت. از سوی دیگر، صرف نظر از محتوا، رسانه های جدید وقت مردم را بیش از حد مصروف سرگرمی و الکی خوشی کرده اند که این نیز در جای خود مضر است. امروز بسیاری از جوان ها به استفاده افراطی از رسانه ها روی آورده اند که جدای از اثرات مخرب روانی و جسمی، به خانواده و کار آنان نیز لطمه های جدی می زند. پس توجه داشته باشید، فناوری های تازه مادام که فقط برای شرارت ابداع نشده باشند، برای بشر قابل استفاده اند لکن چگونه استفاده کردن از آنها، مهم و سرنوشت ساز است.

س. نوع مواجهه دولت ها با رسانه های جدید را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج. هیچ دولت مردم سالار و متدینی به دنبال مسدود کردن مسیر دسترسی مردم به اطلاعات و به طور کل، محتوای مفید نیست؛ دولت های عاقل و دلسوز، باید صلاح جامعه را به منافع سرمایه داران و عناصر مسئولیت نشناس ترجیح بدهند. دولت های مسئول، نمی توانند در قبال سلامت و بهداشت روانی جامعه بی تفاوت باشند. اگر سرجمع، غلبه محتوای رسانه های جدید با ملاک های صحیح به حال مردم مضر تشخیص داده شد، ایجاد محدودیت برای دسترسی به این رسانه ها کار معقولی است. ممکن است گفته شود خود مردم باید بلوغ فکری لازم برای تشخیص محتوای بد و خوب را داشته باشند و به شکل خودجوش برای خودشان اعمال محدودیت کنند. پاسخ بنده به این دیدگاه این است که بله، اصل با بالا بردن بلوغ فکری آحاد جامعه و فراهم کردن زمینه خودکنترلی است؛ اما اگر در این زمینه توفیق مورد نظر حاصل نشد، آیا باید جامعه را به حال خود رها کرد؟ البته در کنار اعمال محدودیت، باید امکان بهره گیری سریع، ارزان و سالم از بخش های مفید و سازنده رسانه های جدید را نیز مهیا کرد. به نظر می رسد کشور ما در این زمینه یعنی ارائه کردن بخش های نافع رسانه های جدید در محیط های امن، و یا بالابردن حجم تولیدات جذاب رسانه ای بومی، کوتاهی کرده است.

س. اگر جوانان را علاقه مند‌ترین قشر جامعه به زندگی مدرن و ابعاد مختلف این زندگی بدانیم، آیا می‌توان گفتگویی بین آن‌ها و نسل قبلی‌ها برقرار کرد؟
ج. ابتدا باید دید منظور شما از زندگی مدرن چیست؟ اگر منظور بهره گیری دائم از فناوری های مفید، و نو به نو کردن امکانات خوب زندگی است، نه تنها زندگی مدرن اشکالی ندارد بلکه می تواند نافع هم باشد. البته هر فناوری ای یکسری تبعات منفی هم دارد که غیر قابل انکار است لکن الآن کاری به آن تبعات نداریم. اما اگر منظور شما از زندگی مدرن، تسلیم فکر و فرهنگ غربی شدن، کنار گذاشتن سنت های خوب و به طور کل فرنگی شدن باشد، این زندگی به ویژه برای یک جوان مسلمان که به اصول مترقی ای پایبند است، جز حقارت و شوربختی ثمره ای ندارد. توجه داشته باشید، بنده در عرایض قبلی به عمد از عبارت سنت های مدرن استفاده کردم چراکه معتقدم مدرنیسم نیز خود به یک سنت تبدیل شده و اگر در مدرنیسم اصل بر ستیز با سنت ها است، مدرنیسم با خود هم باید ستیز کند! البته تأکید می کنم، ما با اصل فناوری های نوین یا ابزارهایی که زندگی را راحت تر می کند مساله ای نداریم لکن با روح و درون مایه آن ها اگر مبتنی بر فرهنگ الحادی و سکولار غرب باشد حتما مشکل داریم. پس دقت کنید، ما در سبک زندگی اسلامی به دنبال کنار گذاشتن فناوری های نوین مگر آنهایی که برای شرارت و بی اخلاقی تولید شده اند، نیستیم بلکه می خواهیم محتوا و درون مایه آنها را با معنا و هدف زندگی در اسلام منطبق کنیم. البته این کار همیشه و به نحو صد در صد ممکن نیست لکن  تا حد زیادی ممکن است. دقت بفرمایید، انقلاب اسلامی در این 36 سالی که از عمرش سپری شده، خودش در به کارگیری یا خلق فناوری های جدید پیشتاز بوده و به افکار متحجرانه بعضی که خواستار بی اعتنایی به این فناوری ها بودند اعتنایی نکرده است. مثلا ما امروز در زمینه دست یابی به فناوری پیشرفته نانو، جزو 10 کشور برجسته دنیا هستیم و شما می دانید که فناوری نانو، چه گشایش ها و تغییرات مثبتی در زندگی بشر پدید خواهد آورد.

س. آیا باید از موج این تغییرات ترسید؟ نوع مواجهه با این تغییرات چگونه باید باشد؟
ج. همانطور که اشاره کردم، تغییر و تحول فی نفسه خوب است؛ به قول امیرالمؤمنین (ع)، امروز يك مسلمان نباید با ديروزش يكسان باشد. يعني مسلمان كسي است كه دائماً رو به جلوست و هیچگاه متوقف نمی شود. با این حال، آن تغییر و تحولی معقول است که با معنا و هدف زندگی، و با مجموعه عقاید بنیادی فرد تعارض نداشته باشد. مثلا، آن تغییراتی که به اسم سبک زندگی مدرن، زندگی را خالی از معنویت اصیل می کند، انسان را در قبال مسائل انسانی و ارزش های الهی بی تفاوت و بی غیرت می کند و اجازه بدهید صریح عرض کنم، انسان را به کرم چاقی تبدیل می کند که دائما بین آشپزخانه، بستر و توالت تردد می کند، حتماً پوچ و مخرب است و باید از آن ترسید.
اینکه فرمودید با تغییرات مخرب چگونه باید مواجه شد، عرض می کنم، باید انسان را از مستی خارج کرد. باید او را عمیقا متوجه معنا داری و هدفمندی زندگی کرد و به طور کل، انسان را از تراز زندگی حیوانی، به تراز زندگی انسانی منتقل کرد. کلید این کار هم به دست تفکر و آزاداندیشی است. آدمی اگر اهل تفکر آزاد باشد، و دچار دگماتیسم، لجاجت و مفروضات بی اساس نشود، می تواند سبک زندگی خود را با معیارهای مبتنی بر حق اصلاح کند و زندگی آرام، شاد و خوش عاقبتی داشته باشد.

https://r-gholami.ir/?p=922