پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
بسمه تعالی
مصاحبه برنامه شب آسمانی با جناب حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی/ قسمت اول
مورخ 8/10/1393
مجری: امشب با موضوع بصیرت در قرآن کریم در خدمت شما عزیزان و جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر رضا غلامی، رئیس محترم مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا هستیم.
واژۀ بصیرت، واژهای است که به گوش ما آشناست. و آنرا اگر بخواهیم در قرآن کریم مورد توجه قرار بدهیم و به این مقوله در قرآن کریم بپردازیم و بکاویم همانطور که در قرآن آمده، خوب طبیعتاً باید این واژه را ترجمه بکنیم و معنایش بکنیم؛ هم به جهت مفرداتی و خود کلمۀ بصیرت، انواع و اقسامِ آن، هم به جهت اصطلاحی که بدانیم این اصطلاح بصیرت چگونه اصطلاحی است و چه معنایی دارد. بعد حالا سؤالاتی را که آیا بصیرت یک واژۀ دینی است یا یک واژۀ علمی است؟ اینها سؤالاتی است که پیش میآید به جهت اینکه دستیابیِ علمی مقدمه بر دستیابیِ عملی به یک کمالی هست، این است که باید این را بشناسیم و از شما خواهش میکنم که در این باب صحبت بفرمائید.
ـ حجت الاسلام غلامی: بصیرت یک اصطلاح صد در صد دینی نیست، میشود در سایر معارفِ بشری هم از این اصطلاح استفاده کرد، کما اینکه استفاده شده است. اما به دلیل کثرت استفاده از این عنوان در معارف و تعالیم دینی، ما بیشتر بصیرت را یک اصطلاح دینی قلمداد میکنیم. اشکالی هم ندارد. در خودِ قرآن هم فراوان راجع به بصیرت صحبت شده و توصیه شده به بصیرت. من اگر بخواهم یک معنای خیلی ساده از بصیرت خدمت بینندگان محترم عرض بکنم، شاید تیزبینی و عمقنگری معنای خوبی باشد. در واقع، بصیرت نقطۀ مقابلِ سطحینگری است. لذا هر علمی و هر فهمی و هر درکی، بصیرت نیست. زمانی بصیرت میشود که توأم با عمق باشد، توأم با تیزی و هوشمندی باشد. ما چنین علم و چنین معرفتی را میتوانیم بگوییم بصیرت است. در واقع خوب دیدن و خوب فکر کردن، خوب تعقّل کردن، لایههای درونی یک چیز را مشاهده کردن. اینکه البته میگوییم مشاهده، فقط منظور مشاهدۀ با چشمِ سر نیست، در واقع منظورمان مشاهدات عقلی و مشاهدات قلبی هم هست.
ـ مجری: جناب ابن منظور هم در لسانُ العرب، بصیرت را هم عقیدۀ قلبی میدانند، هم شناخت، هم زیرکی، هم عبرتآموزی و عبرتگرفتن.
ـ حجت الاسلام غلامی: بله، بعضیها حتّی ایمان را مساویِ بصیرت معرفی کردند. البته من در بحثم تفاوتی بین این دو تا قائل میشوم. حالا آنچه که به عنوان مقدمه میشود خدمتتان عرض کرد، این است که اساساً اسلام آمده تا با یک انقلاب و شورش درونی، این دفینههای عقلی، و این گنجینههای عقلیِ در درونِ انسان را استخراج بکند.
ـ مجری: لِیُثیروا لهم دفائِنَ العقول.
ـ حجت الاسلام غلامی: بله، امیرالمؤمنین علی«علیهالسلام» میفرمایند، پیامبران الهی آمدند لِیُثیروا لهم دفائنَ العقول. تا این دفینهها و این گنجینههای عقلی و معرفتی را از درونِ انسان بیرون بکشند، زنده بکنند و امکان حیات معقول و آگاهانه را برای انسانها فراهم بکنند. وقتی دفینههای عقلی از وجود انسان استخراج شد، تازه زمینۀ تولدِ جهانبینیِ واقعگرا مهیّا میشود. یعنی انسان وقتی که این دفینهها در وجودش مخفی باشد، پردۀ غفلت روی آن کشیده شده باشد، پردۀ دنیاگرائی رویش کشیده شده باشد، تحت اسارت شهوات باشد، تحت اسارتِ تعصبات کورکورانه باشد، اصلاً باب جهانبینی برایش باز نمیشود، آنهم جهانبینیِ واقعگرا، جهانبینیای که بتواند به انسان کمک بکند، از انسان دستگیری بکند.
ـ مجری: حالا این نوعی از جهانبینی را که میفرمایید جهانبینیِ واقعگرا را یک تعریفی میفرمایید که جهانبینیِ واقعگرا یعنی چه؟
ـ حجت الاسلام غلامی: جهانبینیِ واقعگرا، جهانبینی ای است که بتواند به سؤالات اساسیِ بشر حول مبدأ و معاد پاسخ بدهد. چون اگر ما بخواهیم دقیق بشویم، انسانها معمولاً با چهار پرسش اساسی در زندگیشان روبرو هستند: یکی اینکه از کجا آمدهام؟ به کجا آمدهام؟ برای چه آمدهام؟ به کجا میروم؟ این چهار سؤال اساسی، سؤالاتی است که هر انسانی که دارای فطرتِ پاک و دست نخورده باشد، اینها را دارد و در جستجوی پاسخ درست برای این چهار سؤال است. البته سؤالات دیگری هم وجود دارد که در ذیل این چهار سؤال قرار میگیرد.
ـ مجری: این، چهار سؤال اساسی است؟
ـ حجت الاسلام غلامی: بله، اساسی است. و الّا خوب سؤالاتِ فرعیِ متعددی هم در ذیل همین سوالات شکل میگیرد. جهانبینیِ واقعگرا یا جهانبینیِ الهی، که پاسخ های مستوفایی برای این سوالات دارد، محصولِ بصیرت است، و جهانبینی الحادی، جهانبینیای که پاسخ درستی برای این سؤالات ندارد یا اصلاً بر روی این سوالات سرپوش میگذارد، محصول بیبصیرتی است. ممکن است این جهانبینی هم محصول نوعی علم باشد، اما این علم به دلیل نقص و کاستیای که دارد، اساساً قادر نیست این پرسشها را پاسخ بدهد. لذا شما اگر ملاحظه بفرمائید، در بسیاری از مکاتبِ مادّی تلاش میشود که انسانها از این سؤالات اساسی غافل بشوند، دور بشوند، اصلاً صورت مسأله پاک بشود. به جهت اینکه این پرسشها، پرسشهایی نیست که آنها بتوانند پاسخ بدهند، انسان را قانع بکنند، به آدمی آرامش بدهند؛ و انسان وقتی آرامش پیدا نکند و نتواند پاسخ این پرسشها را پیدا کند، دچار پوچگرائی میشود، دچار نیهیلیسم میشود، کما اینکه بسیاری از انسانها امروز گرفتار این قضیه هستند. بیشترین تفکرات مادّی و تفکرات سکولار، تلاش میکنند که اساساً انسان دنبال این نوع سؤالات نرود؛ و ملاحظه میکنید وقتی غربی ها یا غربگراها، چنین سؤالهایی برایشان بوجود میآید، معمولاً رنج میبرند برای اینکه پاسخِ در خوری از فلسفههای مدرن برای این سؤالات نمیتوانند پیدا بکنند.
ـ مجری: پس اساساً پیامبران برای بیرون آوردن دفائنِ عقول، برای آن حقیقتی که در ذات انسان هست و مغفول واقع شده، مبعوث شدند و این را بواسطۀ بصیرتی که به بشر میدهند، این را استخراج میکنند و بشر به سؤالاتی میرسد، به آن سؤالات پاسخ داده میشود؟
ـ حجت الاسلام غلامی: ببینید، اسلام آمده تا با آزادکردن انسانها از انواع اسارت ها که اشاره هم کردم، انسان را از مرگِ عقلی نجات بدهد. در سورۀ مبارکۀ اعراف آیۀ 157: وَ یَضعُ عنهم إسرَهم و الاغلالَ التی کانت علیهم. می فرماید اسلام آمده تا این غل و زنجیرها را باز بکند و کمک بکند به انسانها برای اینکه آزادانه حول هستی تفکر بکنند، حول آیات آفاقی و انفسی تفکر بکنند و بتوانند به یک جهانبینیِ واقعگرا دست پیدا بکنند. حالا این جهانبینی میشود مقدمۀ ایمان، مقدمۀ یک ایمانی که حالا میشود حول آن کمی صحبت کرد.
ـ مجری: یعنی شما ایمان را نتیجۀ بصیرت میدانید؟
ـ حجت الاسلام غلامی: بله، این بصیرت هست که بسترِ شکلگیری ایمان را بوجود میآورد. هر چند وقتی ایمان شکل گرفت، خود ایمان مقدمۀ دستیابی انسان به درجات رفیعتر و مترقیتری از بصیرت هست. حتی آنجایی که در قرآن ذکر میشود که هدف ما نورانیکردن انسان و جامعۀ انسانی است، این نورانیکردن را هم میشود به علم از آن تعبیر کرد. نمیخواهیم بگوییم منظور از نورانی کردن فقط علم است لکن در آن روایتی که از حضرت امام صادق(ع) هست که میفرمایند: العلمُ نورٌ یَقذِفُه الله فی قلبِ مَن یشاء. علم مساوی با نور معرفی می شود. لذا آنجا که میگوید: کتابٌ انزلناه الیک لتُخرجَ الناس من الظلمات الی النور بإذنِ ربّهم الی صراط العزیز الحمید (سورۀ ابراهیم، آیۀ اوّل)؛ یعنی ما آمدیم که انسان و جامعۀ انسانی را نورانی بکنیم، این نورانی کردن، قطعاً یکی از وجوهِ اصلیاش، بصیرتبخشی است، معرفتبخشی است با آن تعریفی که من در ابتدای عرائضم داشتم. لذا اسلام دنبال این هست و وقتی نور در زندگی فردی و جمعی پراکنده شد، بستر شکل گیری ایمان بوجود می آید. البته همانطور که مستحضر هستید، ما ایمان را مساویِ با علم در نظر نمیگیریم، مساویِ با بصیرت در نظر نمیگیریم. بصیرت و علم را مقدمۀ ایمان میدانیم. ما اگر بخواهیم ایمان را یک تعریف ساده بکنیم، ایمان آن پیوند خوردن علم و بصیرت با قلب و وجود است، منظور از ایمان، رسوخ و نفوذ علم و دانش و معرفت در وجود انسان است.
ـ مجری: این علم، کدام علم است؟ علمی است که ما امروز میشناسیم؟ همان علومی که ما میخوانیم؟ علوم طبیعیات و …؟
ـ حجت الاسلام غلامی: نه، معرفتِ انسان به عالم، به هستی. در واقع، هستیشناسیای که انسان بدست میآورد. که این هستیشناسی در دلِ آن جهانبینی هست.
ـ مجری: چه تفاوتی با معرفت دارد این علم؟
ـ حجت الاسلام غلامی: ببینید، وقتی که ما میگوییم علم، منظورمان میتواند هم علم به معنای معرفت باشد، هم علم به معنای علم طبیعی و تجربی باشد. ما اینجا منظورمان از علم و دانش، معرفت است. نه علمِ طبیعی و علم جزئی و تجربی. البته توجه بکنیم که ایمان مساویِ علم نیست، اما تا علم نباشد، تا معرفت نباشد آنهم معرفت و علمی که همراه با عمقنگری باشد، همراه با تیزبینی باشد، ایمان شکل نمیگیرد. یعنی نمیشود خارج از کانالِ بصیرت و معرفتِ هوشمندانه، به ایمان دست پیدا کرد. منتها وقتی هم کسی مؤمن شد، دیگر باب علم برایش گشوده میشود و مواجه میشود با سطوح گوناگونی از علم که حالا جای بحثش اینجا نیست. ببینید خداوند متعال در سورۀ یوسف آیۀ 108 خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید که: قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیرةٍ أنا و من اتّبعنی. بگو که این راهِ من است، من و پیروانم، و با بصیرتِ کامل همۀ مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم. اصلاً قرار نیست که دعوتی خارج از این بصیرت باشد. هم ما که داریم دعوت میکنیم، بصیرتِ کامل داریم، هم میخواهیم این بصیرت را در شما بوجود بیاوریم. تا این بصیرت بوجود نیاید از ایمان نیز خبری نیست. این عکسِ آن چیزی است که در بعضی از ادیان تحریفشده وجود دارد که: اوّل، ایمان بیاور بعد تحقیق کن! اسلام عکسِ این را میگوید، میگوید: اوّل تحقیق کن! اوّل در آیات آفاقی و انفسی تأمل کن، تدبّر کن و بعد ایمان بیاور!
ـ مجری: یعنی دینِ ما محققانه است، مقلّدانه نیست.
ـ حجت الاسلام غلامی: بله، شما ملاحظه میکنید که آیات 190 و 191 سورۀ آل عمران می فرماید: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ(190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(191). یعنی آنهایی که برخواسته و نشسته ذکر خدا را می گویند، اهل تفکر و تدبّرند و حرف اساسی شان این است که خداوند این جهان را باطل نیافریده؛ روی حساب آفریده. پس ملاحظه بفرمایید که همه چیز با تفکر و تدبّر آغاز می شود.
مجری: حالا کارکرد بصیرت چیست که ما را به ایمان آگاهانه میرساند و انتظار دین از یک مسلمان این است که به یک مراتبی از ایمان برسد؟
ـ حجت الاسلام غلامی: ما وقتی میگوییم بصیرت، منظورمان شناخت جوهریِ دین است. شناختِ محکمات و اصولِ اساسیِ دین است، شناختِ شاخصهای مبنائیِ دین است. اینهاست که باید وجود داشته باشد تا آن بصیرت شکل بگیرد و بتواند به انسان کمک بکند. اینها بخشیاش خوب با تحقیق حاصل میشود، با ژرفنگری، با خردورزی، با اندیشهورزی که راجع به آن صحبت کردیم. اما بخش مهماش هم با تحقیق و خردورزی و اندیشهورزی حاصل نمی شود؛ یک عنصرِ کلیدی باید به کمک ما بیاید تا ما را بویژه در شرائط غبارآلود و شرائط فتنه هدایت بکند، از ما دستگیری بکند، آن بصیرتِ لازم را به ما بدهد؛ و آن عنصر کلیدی، امام است. اصلاً مهمترین کارکرد امام همین هست که بتواند در مواقع خاص، مسلمانها را دستگیری بکند، هدایت بکند. آن قطبنمایی که در فرمایشات حکیمانۀ مقام معظم رهبری ذکر شده است، قطعاً امام است و در غیبت امام(ع)، نایب امام و ولی فقیه باید چنین نقشی را ایفا بکند. ولی فقیه است که مرز حق و باطل را دائماً برای ما پررنگ نگه میدارد تا گم نکنیم این مرز را! گاهی اوقات ما میرویم در میدان باطل قرار میگیریم، تصور میکنیم در میدان حقیم. یا بر باطل لباس حق میپوشانند، لکن این را بدرستی متوجه نمیشویم. بر حق، لباس باطل میپوشانند، این را بدرستی متوجه نمیشویم!
ـ مجری: کلمةُ حقٍ یُراد بها الباطل.
ـ حجت الاسلام غلامی: بله، این امام هست که با پررنگ نگهداشتنِ این مرز به ما کمک میکند که دچارِ سرنوشتِ تلخ، و سرنوشت توأم با شقاوت نشویم. کما اینکه شما در تاریخ اسلام وقتی غور میکنید، میبینید بسیاری از افراد از بین رفتهاند، در واقع سوختهاند؛ بدلیل اینکه در بزنگاه نتوانستهاند راه درست را تشخیص بدهند و دچار انحراف و کجروی شدهاند. لذا تکیه بر امام و گرفتنِ دامنِ امام و در زمان غیبتش، گرفتنِ دامن نایب امام، خیلی برای ما مهم است تا بتوانیم به آن بصیرتِ لازم دست پیدا بکنیم.
ـ مجری: خوب، حالا ما بعنوان کسی که میخواهیم بصیرت کسب بکنیم، بعنوان یک فرد مسلمان و مؤمن، و در واقع این بصیرتمان باید ختم بشود به فصل الخطابی به نام امام، خود واژۀ امام هم جالب است. امام یعنی: شاهراه. خوب، طبعیتاً شاهراه ما را به مقصد میرساند. یک اتوبانی که مشخص است به کجا دارد میرود، ما را به مقصدمان میرساند. امام یعنی اساس، امّ یک چیزی، پایۀ یک چیزی. پس ما زمینۀ بصیرتِ فردی را باید آماده بکنیم، با آن علممان به این بصیرت برسیم که به امام انشاءالله ختم بشود و با داشتنِ امام، دیگر ما خیالمان راحت است که در همۀ فتنهها، در همۀ گرد و غبارهایی که برای ما حاصل میشود میتوانیم یک چراغِ راهی داشته باشیم که مقام معظم رهبری از آن به نورافکن یادکردند، یک نورافکنی داشته باشیم که فضا را باز بکند برای ما.
ـ حجت الاسلام غلامی: در واقع، هر جا که امام حضور دارد، آنجا جایگاه حق است. این، قابل قبول نیست، که ما در شرائط خاص در صورتی که امام در یک جایگاه مشخص قرار دارد و همه او را میبینند، باز نتوانیم موقعیت خودمان را در دو میدان حق و باطل تشخیص بدهیم، ندانیم که کجا باید قرار بگیریم. حالا من اگر اجازه بفرمائید، به آن بحثِ قبلی که داشتیم باز یک گریزی داشته باشم. بسیاری از افراد به دلیل اینکه ایمانِ آگاهانه ندارند، ایمان توأم با بصیرت ندارند، با کوچکترین شبهه و مسألۀ عقیدتی و با کوچکترین تندبادی، ایمانشان را از دست میدهند. حالا، نمونهها فراوان است. در همین قضیۀ بنیاسرائیل شما نگاه بکنید، خوب قوم بنی اسرائیل مگر کم معجزه دیدند؟ بزرگترین معجزات را اینها در حیات خودشان دیدند که قبل از آنها و بعد از آنها، چنین معجزاتی دیده نشده! دیگر چه چیزی از این بالاتر که رود عظیم نیل شکافته میشود، اینها از آن عبور میکنند بعد پشتشان فرعون میآید و غرق میشود. بنی اسرائیل همۀ اینها را میبینند، اما چیزی نمیگذرد که گرفتار گوسالهپرستی میشوند! وقتی شما بررسی میکنید، میبینید که یکی از گیرهای اصلیشان همین عدم برخورداری از ایمان آگاهانه است. چون اینها به شدّت دچار حسگرائی هستند. اصلاً یکی از مسائلی که مفسرین در تفسیر این آیه در پاسخ به این سوال که چرا قوم بنی اسرائیل گرفتار نهایتاً گوسالهپرستی شد، این است که آنها دچار حس گرایی که نوعی بی بصیرتی است بودند. حتی آنها قبل از اینکه فریب سامری را بخورند، با خود حضرت موسی(ع) داشتند از یک منطقهای عبور میکردند، دیدند یک عدهای اجسامی را دارند میپرستند مثل بت. خیلی با پرروئی از حضرت موسی(ع) خواستند که اجازه بده ما هم بتی داشته باشیم! چرا؟ چون اینها حسگرا بودند، اصلاً قدرت درک متافیزیک، ماوراء الطبیعه، عالم غیب و امثال اینها را نداشتند، فکر میکردند حتماً باید خداوند محسوس باشد- العیاذ بالله- یا قابل دیدن باشد، حالا اگر نیست، باید یک مظهری وجود داشته باشد که ما او را مورد ستایش قرار بدهیم. میخواهم عرض بکنم که ایمان اگر ایمانِ آگاهانه نباشد، پشتش یک بصیرت و یک آگاهی و یک معرفتِ عمیق نخوابیده باشد، انسان گرفتار همین مسائل میشود و ما نمونههای فراوانی در خود قرآن داریم که به آنها اشاره شده است. لذا یک مسألهای هم که خیلی مهم هست و نباید اینجا مورد غفلت قرار بگیرد، این است که ایمان اگر آگاهانه بود، نُؤمن ببعضٍ و نَکفر ببعضٍ هم اتفاق نمیافتد. چیزی که باز ما در تاریخ فراوان نمونههایی داریم که چه قبل از پیامبر گرامی اسلام، چه در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام، کسانی بوده و هستند که بخشی از دین را میگیرند، و بخش دیگرش را رها میکنند! به بخشی ایمان میآورند، به بخش دیگرش ایمان نمیآوردند! شما میبینید در بسیاری از آیات الهی مثل سورۀ بقره آیۀ 177، ایمان را خداوندتبارک و تعالی خیلی جامع تعریف میکند: آمَن بالله و الیومِ الآخر و الملائکه و الکتاب و النبیین. در حقیقت، ایمان به خدا به تنهایی کافی نیست، ایمان به خدا یک الزاماتی دارد، یک تبعاتی دارد که آن، ایمان به پیامبران الهی است، به همۀ پیامبران الهی. ایمان به کتب آسمانی، ایمان به ملائکه، ایمان به معاد که بسیار مهم است. در ایمان اسلامی، همه اینها وجود دارد. آنوقت اگر این اتفاق افتاد، فرد از تکلیف فرار نمیکند. ما مواجه هستیم متأسفانه با کسانی که خودشان را صاحب ایمان معرفی میکنند اما دنبال دینِ منهای شریعت هستند! دنبال دینِ منهای تکلیف هستند! مگر میشود انسان به خداوند ایمان داشته باشد، بعد قائل باشد که خداوند اوّلاً هیچ هدایتی، هیچ برنامهای برای زندگی انسان ندارد، انسان را به حال خودش رها کرده، امور را تفویض کرده به انسان، بعد در معاد هم (حالا اگر ایمان به معاد داشته باشد) خداوند انسان را مورد مؤاخذه قرار میدهد بابت چیزی که آنرا از آن آگاه نکرده. یعنی فردا انسان در معاد میتواند احتجاج بکند، بگوید خداوندا من را در دنیا هدایت نکردی، پیامبری برای من نفرستادی، کتابی برای من نفرستادی، بابت چه چیزی داری من را مؤاخذه میکنی؟! اصلاً این مسأله دچار پارادوکس میشود. لذا انسان اگر صاحب یک ایمان آگاهانه بود، دنبال اوّلاً شناخت تکلیف است، میگوید که تکلیف من چیست؟ سپس تمام تلاش خود را مصروف این میکند که این تکلیف را پیدا بکند. و ثانیاً از هیچ کوششی برای انجام آن تکلیف فروگذار نمیکند.
حاج آقای غلامی عزیز، ایمان آگاهانه نجاتدهنده است. قرآن می فرماید: کسانی که قلب دارند نمیفهمند، قوۀ فاهمه دارند نمیفهمند؛ چشم دارند نمیبینند، گوش دارند نمیشنوند. اینها در نهایت کسانیاند که غافلند. یعنی غفلت هم اینجا یک کارکردی دارد برای اینکه بصیرت را از ما بگیرد. این سرفصلهایی که ما الآن داریم، کلیدواژههای اساسیای که ما الآن با هم داریم، چگونه باید در این پازل جایگذاری بکنیم که نهایتاً به یک انسانِ بابصیرت ختم بشود در کنار امامی که برای او خداوند تعیین کرده و این شاهراهی که خداوند در این عالَمی که پر از کثرت هست، برای او تبیین کرده و بیان کرده و فرستاده؟
ـ حجت الاسلام غلامی: ایمان آگاهانه، ایمان توأم با بصیرت و اساساً مطلقِ بصیرت، در بسترِ تقوا شکل میگیرد؛ هم شکل میگیرد، هم شکوفا میشود، هم رشد میکند. و در این صورت هست که ایمان آگاهانه راهِ دستیابی به سعادت و خوشبختی را برای انسان هموار میکند. آنهایی که گرفتار دنیاگرائی میشوند، آنهایی که گرفتار شهوات میشوند، آنهایی که دنیا چشمانشان را پر میکند و چیزی جز دنیا را نمیبینند، چیزی جز منافع دنیوی را نمیبینند، بخاطر این نیست که به مردم خدمت بکنند بلکه بخاطر این است که منافع حداکثری ببرند، اینها معمولاً کسانی هستند که اصلاً راه برای ایمان در آنها بسته میشود، ایمانِ آگاهانه در آنها بسته میشود! امکان بصیرت از آنها گرفته میشود. این دو تا اصلاً با هم قابل جمع نیست. یعنی شما اگر بر روی تاریخ هم مرور داشته باشید، میبینید که بیشترین فجایعی که در تاریخ اسلام از سر بی بصیرتی رخ میدهد، ناشی از این است که قبل از این بیبصیرتی، دنیاگرائی رواج پیدا میکند، بیتقوائی رواج پیدا میکند.
ـ مجری: حالا یک تعریف اجمالی هم از تقوا بفرمائید.
ـ حجت الاسلام غلامی: تقوا یعنی خویشتنداری و نگهداشتنِ خود از تعدی و تجاوز به حق. از آنچه که انسان را سرگرم دنیا میکند، از حق و حقیقت و از تکالیف الهی دور میکند، میشود این را تقوا در نظر گرفت به یک معنای ساده. و شما ملاحظه میکنید قرآن تأکید میکند: یا ایّها الذین آمنوا ان تتّقوا الله یجعل لکم فرقانا، یعنی اگر شما تقوا پیشه کردید، ما سرِ بزنگاه شما را راهنمایی میکنیم، یعنی مرز بین حق و باطل را به شما نشان میدهیم. آنهایی که تقوا ندارند، اساساً خداوند راهِ پیدا کردن بصیرت را هم برایشان میبندد. و لذا ملاحظه میکنید، بیشترین کسانی که در مواقع خاص در مقابل امام ایستادند، در مقابل جبهۀ حق ایستادند، کسانی بودند که اتفاقاً نماز هم میخواندند! خیلی از عبادات را انجام میدادند! ظاهر الصلاح بودند! یا حتی سوابق درخشانی داشتند، اما شمشیر هم علیه امام میکشند، در مقابل جبهۀ حق صفآرائی میکنند! یعنی این بیتقوایی است که آنها را دچار بیبصیرتی کرده. نباید تصور کرد که این یک مسألۀ دانشگاهی است، حوزوی است، برویم علماندوزی بکنیم، معرفتاندوزی بکنیم، تحقیق بکنیم، این کفایت میکند. تقوا مسئله دیگری است.
ـ مجری: حالا تقوا را من میگویم که اگر اینگونه بگوییم که: ترجیح دادن آنچه که خداوند برای ما صلاح دانسته، به ارادۀ خودمان. این ترجیحِ ارادۀ خدا به ارادۀ خودمان. امام هم نمایندۀ خداست. یعنی به ارادۀ امام تسلیم بشویم و بگوییم که امام اینگونه خواسته، پس اینگونه رفتار بکنیم.
ـ حجت الاسلام غلامی: همینطور است. لذا خیلی از آنهایی که اهل ایمان هستند، قرآن به آنها چه میگوید؟ میگوید: یا ایها الذین آمنوا آمِنوا، دوبار تکرار میکند، یعنی: شما اهل ایمان هستید، یک درجهای از ایمان را هم دارید اما آن ایمانِ واقعی و ایمان حقیقی هنوز در قلوب شما وارد نشده. این صرفاً هم مختصِ آن اعرابیها نیست که آمدند و گفتند ما ایمان آوردیم، قرآن فرمود که: لمّا یَدخل الایمان فی قلوبکم. نه، خیلی از خواص و بزرگان جامعه، کسانی هستند که خودشان را مؤمن میپندارند و درجهای از ایمان را هم دارند اما قرآن به آنها میگوید که آمِنوا، ایمان بیاورید! نکتۀ تکمیلی که میخواهم عرض بکنم این است که تقوا (به معنای فطری آن) هم پیش از ایمان مؤثر است، یعنی آن بستر را برای اینکه ایمان شکل بگیرد فراهم می کند. هم پس از ایمان مؤثر است در اینکه آن ایمان را حفظ بکند، انسان را بتواند به یک ایمانِ درست برساند که آن ایمان بتواند در زندگی بکارش بیاید، هم زندگیِ فردی، هم زندگیِ اجتماعی. لذا ما هم نقشِ پیشینی برای تقوا قائل هستیم، هم نقشِ پسینی. نکته ای هم در فرمایش جنابعالی بود، من فکر میکنم خوب است روی آن تأکید بکنیم؛ بحث شاهراه و بزرگراه را شما در صحبت هایتان به آن اشاره کردید. ببینید، ما تفکراتِ پلورالیستی و آنهایی که معتقد هستند که هر کسی و هر نِحلهای و مکتبی یک حظّی از حق دارد و بالاخره نهایتاً هم به حق میرسد؛ ما این را که قبول نداریم، کثرتگرائی را ما نمیپذیریم یعنی جزء عقاید ماست که این نمیتواند مقرون به صواب باشد. آنچه که معلوم است، این است که ما یک صراط مستقیم بیشتر نداریم؛ یک شاهراه و یک بزرگراه بیشتر نداریم؛ اگر راههای فرعی هم وجود دارد، آن راهها زمانی مقبول است که به همین بزرگراه ختم بشود، به این شاهراه برسد؛ و امام، آن شاهراه و بزرگراه است که باید امام را شناخت تا در آن بزرگراه و شاهراهِ اصلی قرار گرفت.
ـ مجری: بسیار خوب. خیلی ممنونم از شما.
بدون دیدگاه