پساکرونا و سرنوشت «جهانی شدن»

رضا غلامی، استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

موضوع بحث من «کرونا و سرنوشت جهانی شدن» است. صرف نظر از اینکه منشا کرونا را فعل و انفعالات طبیعی بدانیم یا خطای سهویِ آزمایشگاهی یا یک حرکت برنامه ریزی شده، طی ۲ سال اخیر، کرونا زیست اجتماعی بشر را با تنگناهای بی سابقه ای روبرو کرده است. جدای از خسارات عظیم اقتصادی و گسترش فقر و بیکاری، و نیز مشکلاتی که کرونا از جهات روانشناختی و فرهنگی در عالم بوجود آورده و سبک زندگی بشر را با تغییرات مهمی روبرو کرده است، تا امروز ۴ میلیون و هشتصد هزار نفر در جهان در اثر کرونا جان خود را از دست داده اند و بخشی از جهان را به جهانی مصیبت دیده تبدیل ساخته اند. البته این آمارهای رسمی است و چه بسا آمار غیر رسمی تا دو برابر بالاتر از این رقم باشد که در اینصورت عدد مرگ و میر را به عدد مرگ و میر برخی جنگ های عظیم تاریخی نزدیک می کند. به عبارت روشن تر، در اوج غرور بشر به خاطر پیشرفت های چشم گیر علمی و فناوری به خصوص در عرصه پزشکی، کرونا به اندازه یک جنگ خانمانسوز و هولناک یا یک زلزله بالای ۷ ریشتر آن هم در منطقه وسیعی از جهان کشته به دنبال داشته و تازه معلوم نیست در شرایطی که با وجود واکسیناسیون گسترده همچنان مرگ و میرها ادامه دارد نهایتا کرونا جان چه تعداد از انسانهای روی کره زمین را خواهد گرفت؟

هر چند همه ملت ها از کرونا در رنجند و اضطراب ناشی از کرونا به پدیده ای فراگیر تبدیل شده اما طیف های جمعیتی ضعیف و آنهایی که طی دهه های گذشته در اثر اعمال سیاست های ظالمانه نظام سرمایه داری،  بیش از بقیه در معرض تبعیض و بی‌عدالتی قرار داشته اند، تاکنون خسارات مضاعفی را از قبال کرونا تحمل کرده اند.

در این میان، ساز و کارهای جهانی تقریباً کارایی خود را از دست داده اند و هر کشوری تلاش می کند با بهره گیری از ظرفیت های درونی خود سدی دربرابر هجمه کرونا به مردم خود ایجاد کند. در ابتدای ظهور کرونا، می‌توان از ایتالیا به عنوان‌ یکی از خسارت زده ترین کشورهای دنیا نام برد اما به رغم عضویت ایتالیا در اتحادیه اروپا، این کشور در برابر سونامی کرونا تنها گذاشته شد و عضویت آن در اتحادیه اروپا هیچ سودی برایش نداشت تا جایی که پرچم اتحادیه اروپا در این‌کشور به نشانه اعتراضات، مکرر به آتش کشیده شد.

مشابه این وضع را در ابتدای فراگیری کرونا، می‌توان در زنده شدن سنت دزدان دریایی در اروپا یعنی تصاحب گسترده ماسک و سایر تجهیزات بهداشتی- درمانیِ متعلق به کشورهای دیگر در گردنه های نقل و انتقالاتیِ دنیا به ویژه اروپا مشاهده کرد. این واقعه نشان داد که در زمان ظهور بحران های عظیم‌ جهانی، نه مجامع جهانی، نه ساز و‌کارهایی که در این مجامع پیش بینی می‌شود، و نه حتی شعارهای حقوق بشری کشورهای به ظاهر پیشرفته، نفعی برای ملت ها ندارد و در این مواقع، تنها ملت هایی که از استحکام درونی بیشتری برخوردارند می توانند از بحران ها عبور کند لذا این نظریه دوباره تقویت شد که امروز هم باید ضمن احیاء مرزهای فیزیکی و تقویت آنها ( که با ظهور پدیده جهانی‌شدن به سمت کمرنگ یا بی رنگ شدن حرکت می کرد ) با بهره گیری از ظرفیت های درونی بر بحران بوجود آمده غلبه نمود.

البته نوع پیشرفته این تجربه در ماجرای توزیع واکسن در جهان بروز کرد. در شرایطی که تصور می‌شد ساز و کارهای بین المللی می توانند سطحی از عدالت را در توزیع واکسن در جهان اعمال کنند، نه تنها سازندگان واکسن در جهان‌- مانند قبل- منافع اقتصادی خود را به ارزش های انسانی ترجیح دادند و از ناحیه ایجاد انحصار در تولید واکسن، پول هنگفتی را به جیب زدند، بلکه بیش از ۶۰ درصد از واکسن تولید شده بین کشورهای اروپایی و ایالات متحده توزیع شد و همین امر کشوری مانند جمهوری اسلامی ایران را که علاوه بر این ها، با مساله تحریم ناعادلانه کشورهای غربی نیز روبرو بود را به فکر تولید واکسن در داخل کشور انداخت و سرانجام نیز در این امر موفق شد.

همه این ها نشان‌ می دهد که آنچه در گذشته از سوی غرب تحت عنوان جهانی شدن و شکل گیری دهکده جهانی و امثال این ها مطرح شده کارایی و اعتبار خود را بیش از پیش از دست داده است و در شرایطی که تصور می شود علاوه بر کم اثر شدن مرزهای فیزیکی میان‌کشورها، نظم سیاسی ملت-دولت نیز به تاریخ خواهد پیوست، علاوه بر تقویت‌ مرزهای فیزیکی، نظم ملت-دولت نیز دوباره در کانون توجهات قرار گرفته است.

بعضی علاقه دارند از شرایط جدید به دو گانه دموکراسی و اقتدارگرایی تعبیر کنند. فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز مشهور غربی می گوید: «وقتی این بیماری پایان یابد تردید دارم که دوگانه‌سازی‌های آسانِ دموکراسی/ اقتدارگرایی کنار گذاشته شود. بحث من در اینجا این است که عامل تعیین‌کننده اصلی در کارکرد دولت‌ها نه نوع رژیم سیاسی آنان، بلکه توانایی و ظرفیت دولت و بالاتر از همه اعتماد عمومی به دولت است.» او تاکید دارد : «آنچه لیبرال دموکراسی را از اقتدارگرایی متمایز می‌کند ایجاد موازنه بین قدرتِ نهاد دولت و نهادهای محدودکننده- مثل حاکمیت قانون و پاسخگویی دموکراتیک- است»

هنری کسینجر استراتژیست مشهور امریکایی نیز معتقد است : «صحبت و گفتگو درباره گذشته، تنها شرایط را در خصوص کارهایی که باید انجام شود سخت‌تر می‌کند. هیچ کشوری، حتی آمریکا، نمی‌تواند صرفاً با یک تلاش ملی بر ویروس غلبه کند. پرداختن به ضروریات لحظه‌ای باید در نهایت با یک چشم‌انداز و برنامه مشترک جهانی همراه شود. اگر نتوانیم هر دو [تلاش ملی و ضروریات لحظه‌ای] را پشت سر هم انجام دهیم، با بدترین شرایط روبه‌رو خواهیم بود.»

با این وجود نمی توان گفت که هرگونه تلاش ملی در جهت صیانت از مردم در برابر مخاطرات جهانی، مساوی با نقض دموکراسی و ظهور اقتدارگرایی است. زمانیکه مجامع جهانی قادر نباشند با اتخاذ رویکرد عادلانه با مخاطرات فراگیر مقابله کنند، کاملا طبیعی است که با تقویت مجدد نظم ملت-دولت، هر ملتی با ابزارهای خود در پی مواجهه با مخاطرات و تامین امنیت جانی خود باشد. البته تردیدی نیست که این روند هم می تواند تا حد زیادی دموکراتیک و با کم ترین نقض آزادی های فردی و اجتماعی اتفاق بیفتد و هم می تواند با توسل به اقتدارگرایی و نقض گسترده آزادی های فردی و اجتماعی اتفاق بیفتد اما روشن است به رغم آنکه هر دوی این ها ( یعنی دموکراسی و اقتدارگرایی ) به دنبال یک هدف، یعنی تامین‌ امنیت مردم خود می باشند، اما پیامدهای بسط اقتدارگرایی می تواند در بلند مدت مخاطرات سهمگین تری از مخاطرات کرونا داشته باشد. با این وجود، نکته کلیدی در اینجا این است که نا امید شدن از مکانیزم های جهانی و تقویت نظم ملت- دولت لزوما به مفهوم متوسل شدن به اقتدارگرایی نیست و می تواند با حفظ سطح مناسبی از دموکراسی و البته کمرنگ شدن فردگرایی به نفع جامعه گرایی صورت گیرد.

در عین حال به نظر می رسد مساله فراتر از این هاست، موضوع تخریب گسترده و جهشی محیط زیست و عدم‌ پایبندی کشورها به مقررات زیست محیطی ، متوقف نساختن تولید و انبار سلاح های کشتار جمعی از جمله سلاح های اتمی و حتی احتمال بکارگیری آن در آینده و از همه مهم تر کمرنگ شدن روزافزون اخلاق و فضائل انسانی و تن دادن به نوعی از مسخ انسان، به مراتب دغدغه برانگیز تر از تبعات تقویت مجدد ناسیونالیسم در جهان باشد. به اعتقاد نوام چامسکی، زبان شناس برجسته امریکایی، در حال حاضر سه موضوع مطرح است یکی خطر جنگ هسته‌ای، دیگری خطر گرمایش جهانی و آخری رو به وخامت گذاشتن وضع دموکراسی. او معتقد است : «دموکراسی امید اصلی ما برای فائق آمدن بر این بحران است، یک مشارکت آگاهانه و تعاملی برای تعیین سرنوشت خود. اگر این‌طور نشود ما محکوم هستیم. اگر ما سرنوشتمان را به دست دلقک‌های جامعه‌ستیز بسپاریم، کار ما تمام است؛ و این نقطه دارد نزدیک می‌شود. اگر ترامپ بدترین است، به علت قدرت آمریکاست که غالب است. ما می‌توانیم درباره افول آمریکا صحبت کنیم، اما اگر شما به جهان نگاه کنید، آن را نمی‌بینید.» شاید بتوان گفت که از نظر جامسکی دموکراسی در جهان با معایب بزرگی روبروست بطوریکه از دل آن شخصی به نام دونالد ترامپ، نظام سیاسی‌ای چون ایالات متحده و یا انبارهای مملو از سلاح های هسته ای و غیره بیرون آمده اما این ها دلیل نمی شود که ملت ها از دست یابی به دموکراسی و مشارکت و تعامل آگاهانه به معنای دقیق کلمه صرف نظر کنند چراکه حل مشکلات بزرگ جهان جز با دموکراسی حقیقی قابل حل نیست. با این احوال، این نکته نیز از دیدگاه جامسکی قابل دریافت است که سطحی اندیشی است اگر تصور شود کوید 19 آخرین بحرانی است که بشر با آن روبروست. در واقع، ادامه وضع فعلی، امکان تکرار خطراتی به مراتب عظیم تر از کوید 19 را در جهان ایجاد کرده است.

 در این جهت چهار رویکرد کلی متصور است :

یکم. اصلاح جهانی شدن با حفظ پارادایم فعلی آن

شاید به نظر برسد با استفاده از تجاربی شبیه کرونا می توان منوط به حفظ پارادایم فعلی- که مبتنی بر فرهنگ و اندیشه لیبرال- دموکراسیِ غربی است- با اصلاح و ترمیم آنچه از آن به عنوان مکانیزم حاکم بر جهانی شدن تعبیر می‌کنیم، به سمت احیاء مجدد جهانی شدن در پساکرونا حرکت کرد. این اصلاحات می تواند معطوف به مواردی مانند بازنگری در ساختار سازمان ملل و حتی ترکیب شورای امنیت، تقویت سازمان های بین المللی، ایجاد سازمان های جدید، اختصاص بودجه بیشتر برای کمک به کشورهای ضعیف و یا اختصاص بسته های تنبیهی و تشویقی قوی تر برای بسط دموکراسی در جهان البته با قرائت غربی آن اشاره کرد.

دوم. حرکت ملموس تر به سمت چند جهانی شدن

در این رویکرد، باید با «‌جهانی شدن» با پارادایم غربی خداحافظی کرد و سپس از ایده «چندجهانی شدن» با چند پارادایم متفاوت که ساموئل هانتینگتون باب بحث درباره آن را باز کرد رونمایی کرد. مثلاً جهانی شدن چینی، جهانی شدن روسی، جهانی شدن امریکایی و جهانی شدن عربی و حتی جهانی شدن ایرانی و غیره. هرچند می توان قبول کرد که هم اکنون نیز برخی از این جهانی شدن ها به شکل رقیق شده ای وجود دارد اما سئوال اینجاست که آیا ایده «چندجهانی شدن» به رغم نجات بشر از سلطه پارادایم غرب بر جهان و همچنین شکستن یک جانبه گراییِ غربی، می تواند بر بحران های آینده که ممکن است به مراتب از کرونا برای بشر سهمیگین تر باشد غلبه کند یا حتی می توان خود به ایجاد تهدیدهای تازه برای جهان- مثلاً از ناحیه رقابت های میان چندجهانی شدن- منجر شود؟

سوم. کنار گذاشتن جهانی شدن و احیاء ناسیونالیسم متعدل و روابط بین الملل سنتی

ناکارآمدی جهانی شدن در مواجهه با بحران فراگیر کرونا عملاً بسیاری از کشورها حتی کشورهای اروپایی و ایالات متحده را به سمت احیای نظم سیاسی ملت- دولت ترغیب ساخت. در واقع، در شرایطی که می رفت تا بشر نظم سیاسی جدیدی را بر پایه جهانی شدن تجربه کند، ویروس کوید 19 دوباره دنیا را به سمت احیاء و صیانت از سرمایه تاریخی خود یعنی ناسیونالیسم سوق داد. همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، احیاء نظم سیاسی ملت- دولت الزاماً به مفهوم کنار گذاشتن دموکراسی و تن دادن به اقتدارگرایی نیست. از سوی دیگر، هرگونه گرایش ناسیونالیستی مساوی با ناسیونالیسم افراطی که طعم تلخ آن در جنگ های جهانی اول و دوم هنوز زیر دندان انسان هاست نیست اما آنچه مسلم است ناسیونالیسم و تبعات آن در شرایطی که علم و فناوری جهان را کوچک و به شدت وابسته به هم کرده است، نمی تواند همیشه و به نحو موفقی زمینه غلبه بر تهدیدها را فراهم کند ضمن آنکه خود از قابلیت تهدیدزایی نیز برخوردار است.

چهارم. شکل گیری جهانی شدن جدید مبتنی بر پارادایم جدید

در رویکرد چهارم، ادامه جهانی شدن با پارادایم غربی دیگر ناممکن است و «چندجهانی شدن» و یا احیاء ناسیونالیسم معتدل هم نمی تواند بستر مساعدی را برای حل مسائل بغرنج و پیچیده جهانی مهیا کند. در این رویکرد، اولاً، جهان باید به دنبال حل ریشه ای مشکل خود باشد که باید آن را در پارادایم غربی جستجو کرد. ثانیاً، با ملاحظه پیشرفت های غیرقابل توقف علمی و فناوری خصوصاً فضای مجازی، امکان عقب نشینی از جهانی شدن متصور نیست. در چنین شرایطی، بحث بر سر ظهور یک جهانی شدن جدید بر اساس پارادایمی جدید است که بر خلاف پارادایم غربی که ابتنای خود را بر معنویت گریزی و نیز لیبرالیسم فرهنگی، سیاسی و افتصادی قرار داده است، ابتنایش بر عدالت به معنای دقیق کلمه و نیز معنویت برخاسته از فطرت الهی انسان ها باشد. این رویکردکه باید از آن به انقلابی در مناسبات بشری تعبیر کرد حتماً با مقاومت شدید نظام سرمایه داری روبرو خواهد بود اما آنچه مسلم است بشر باید درباره مرگ و زندگی خود تصمیم بگیرد. آیا مایل است با تن دادن به شرایط فعلی مرگ تدریجی خود را شاهد باشد یا با تغییر شرایط حیات دوباره خود را تضمین خواهد کرد؟

انتخاب رویکرد برتر    

در خلال بررسی هر یک از رویکردها، تلاش شد به نقاط قوت و ضعف آنها نیز اشاراتی صورت گیرد. در همین جهت، روشن شد که از نظر نگارنده رویکرد چهارم نسبت به سایر رویکردها برتری قابل اثباتی دارد. ذیلاً به پنج مزیّت اصلی این رویکرد اشاره می شود :

یکم. این رویکرد بسط و گسترش خود را در گرو بحث و گفتگو و گسترش خردورزی درباره انسان و جهان و نهایتاً «اقناع سازی» قرار می دهد.

دوم. این رویکرد جهانی شدن و مزیّت های آن را به ویژه در جهت رفع تهدیدات جهانی کنار نمی گذارد.

 سوم. این رویکرد به دموکراسی پایبند است هرچند با اذعان به معایب دموکراسی تا حد امکان به دنبال رفع معایت آن با یاری گرفتن از دین می باشد.

چهارم. این رویکرد اخلاق محور است اما با تکیه بر فطرت الهی انسان ها، فرصت ظهور و بروز را از هیچیک از ادیان الهی در جهان سلب نمی کند. ( لذا به دنبال جنگ مذهبی در جهان نیست )

پنجم. این رویکرد بخش مهمی از تکیه خود را به جای دولت ها بر روی ملت ها و تشکّل های غیر دولتی قرار می‌دهد هرچند سهم و نقش دولت ها در این رویکرد منتفی نمی شود.

راه های اولیه برای مهیاسازی زمینه های اولیه عینیت بخشی به رویکرد چهارم

یکم. کمک به شکل گیری جریان قوی تر نسبت به نقد شرایط کنونی جهان و خطرات آینده و پارادایم غربی

دوم. بسترسازی برای ایجاد رسانه های فراگیر آزاد و مستقل در جهت شکستن جریان سانسور با بهره گیری از فرصت هایی که فضای مجازی ایجاد کرده است.

سوم. افزایش ارتباطات و تعاملات فکری میان نخبگان جهان در جهت طرح و بررسی رویکردهای مختلف و برتری هر یک و نیز شکل گیری زنجیره ای از اندیشکده های بین المللی برای بحث و بررسی حول جزئیات این رویکرد

چهارم. کمک به ایجاد بسترهای طبیعی برای ظهور گفتمانی قدرتمند در سطح جهان در مسیر گفتمان جهانی شدن جدید و اشاعه آن با بهره گیری از فضای مجازی

پنجم. ایجاد ائتلاف های قوی میان تشکل های مردمی همسو در جهت ترویج گفتمان جهانی شدن جدید و نیز شکل گیری سازمان های مردمی عظیم برای نقش آفرینی های جهانی

ششم. شکل گیری پیمانی جدید در جهان میان دولت های همسو به منظور کمک به شکل گیری جهانی شدن جدید مانند جنبش عدم تعهد اما با ساختار اجرایی مناسب و کارآمد و رویکرد فعال

 نقش تمدن نوین اسلامی در شکل گیری جهانی شدن جدید

هرچند بحث از تمدن نوین اسلامی در اتمسفر اسلامی مطرح است ولیکن در حوزه بین الملل، تمدن نوین اسلامی نه به دنبال جهان گشاییِ تحمیلی یا انحصارگرایی و سلطه است، و نه ناهموارسازی دست یابی بشر به توافقات راهبردی در جهت مقابله با مخاطرات اساسی را برمی تاید. مسلماً تمدن نوین اسلامی با اتکاء به نظام فکری مترقی خود در عرصه روابط بین الملل، و از همه مهم تر، نقش آفرینی فعال برای شکل گیری پارادایمی متفاوت از پارادایم غربی، راه را برای ایجاد جهانی شدن جدید هموار می کند. با این وصف، هرقدر زمینه برای شکل گیری تمدن نوین اسلامی فراهم تر شود، امکان عینیت بخشی به رویکرد چهارم یعنی جهانی شدن جدید مهیاتر خواهد شد.

جمع بندی:

در این بحث، پس از توصیف مختصری از خسارت های عظیم کرونا و مواجهه کلان ملت های جهان برای خنثی سازی آن، از نا امیدی دنیا از مکانیزم های حاکم بر پدیده جهانی شدن و نیز جایگزین هایی که عملاً به سمت آن طی دو سال اخیر گرایشاتی بروز و ظهور یافته است صحبت شد. سپس تلاش شد تا با مروری بر برخی دیدگاه ها، که البته عمدتاً نگران تضعیف دموکراسی و نیز احیاء مجدد ناسیونالیسم بودند، درباره تکرار پدیده هایی مانند کرونا و حتی به مراتب بدتر و مخرب تر از کرونا مانند ویروس های کشنده تر از کرونا، گرمای زمین، بکارگیری سلاح های هسته ای از سوی برخی کشورها و غیره، نهایتاً تصویری واقع بینانه از آینده مخاطره آمیزی که در انتظار دنیاست ارائه شود. در ادامه به عنوان نقطه کانونی بحث، به رویکردهای چهارگانه برای غلبه بر موقعیت جهان پرداخته شد و ضمن شرح بسیار مختصر هر رویکرد، به معایب و مزایای آنها نیز اشاره گردید. در نهایت  گفته شد که از بین رویکردهای چهارگانه مورد اشاره، رویکرد چهارم هر چند با موانع جدی ای جهت تحقق روبروست اما از سایر رویکردها برای حل معضلات عظیمی که هم اکنون و یا در آینده بشر با آن روبرو خواهد بود برتری قابل ملاحظه ای دارد و تمدن نوین اسلامی نیز قادر است به عینیت یافتن آن کمک کند.

والسلام

_________________________________________________________________________________________________

این بحث در کرسی ترویجی مورخ ۲۴ بهمن ۱۴۰۰ در مجمع عالی علوم انسانی اسلامی ارائه و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

https://r-gholami.ir/?p=2701