متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی در همایش ملی آینده نگاری تمدن نوین اسلامی، ۱۴ آبان ۹۹، دانشگاه بین المللی امامخمینی(ره) قزوین
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
سلام عرض می کنم خدمت پژوهشگران و دانش پژوهان ارجمند و جا دارد از برادر گرامی جناب آقای دکتر قاسمی رئیس محترم مرکز پژوهشی آینده پژوهیِ دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) به خاطر برگزاری این همایش سپاسگزاری کنم.
دیروز میلاد باسعادت و فرخنده پیامبر اعظم (ص) و حضرت امام صادق (ع) بود. جا دارد این دو میلاد منور را حضورتان تبریک عرض کنم و تلاقی نشست و این مناسبت را مغتنم بدارم.
موضوع بحث من “ما و رقیب تمدنی” است. ممکنه بعضی کشورهای به اصطلاح توسعه یافته یا در حال توسعه مدعی حرکت در مسیر تمدن سازی باشند اما واقعیت این است که توسعه به معنای مصطلح، مساوی تمدن سازی نیست، به ویژه وقتی توسعه مبتنی بر تفکر و مدل تقلیدی تحقق یافته باشد.
اصولاً وقتی جامعه ای می تواند مدعی تمدن سازی باشد که حرف های جدی، نو و تحول زا برای گفتن داشته باشد. به بیان واضح تر، بتواند مسیر متفاوتی را برای حیات فردی و اجتماعی باز کند که نه تنها با مسیر یا مسیرهای موجود متفاوت باشد بلکه تعریف و چشم انداز تازه ای را برای سعادت و خوشبختی به جامعه انسانی ارائه کند.
در حال حاضر، تمدن غربی، هم به خاطر جذابیت های فراوانی که داشته، هم به خاطر تصویری که از خودش ارائه کرده، و هم به خاطر جریانی که برای تحمیل خودش به جهان به راه انداخته است، بخش مهمی از دنیا را به سمت خودش کشانده و جوامع گوناگون را در دستگاه هاضمه قوی خود هضم کرده است بطوریکه تا پیش از این، کشوری را پیدا نمی کردیم که خواسته یا ناخواسته دنباله روی غرب نباشد.
ما وقتی از تمدن نوین اسلامی صحبت می کنیم، اولاً امکان شکل گیری آن را بر اساس ظرفیت های باقوه و در مواردی فعلیت یافته، قابل اثبات می دانیم و ثانیاً، معتقدیم که حرف های نویی داریم و می توانیم این حرف ها را به عینیت برسانیم که با حرف های رایج در تمدن غرب و آنچه تحقق پیدا کرده است تفاوت دارد. البته نیازی نیست که این تفاوت صد در صد باشد چراکه تمدن نوین اسلامی هم یک تمدن انسانی است و طبیعت و فطرت مشترک در انسان ها اشتراکات قابل توجهی را در تمدن اسلامی و غیر اسلامی پدید می آورد.
حال ممکن است سئوال کنید که حرف های متفاوت تمدن نوین اسلامی چیست؟ در پاسخ عرض می کنم که حرف های نو کم نیست اما مهم ترین آنها که می تواند حیات فردی و اجتماعی را در مسیر تازه ای قرار دهد می تواند این موارد باشد:
یک. جهان بینی الهی به جای جهان بینی الحادی
دو. قانون اسلامی به جای قانون عرفی
سه. سبک زندگی اسلامی به جای سبک زندگی غربی
چهار. مردم سالاری دینی به جای دموکراسی
پنج. پیوند میان فرد و جامعه به جای فردگرایی
شش. عدالت به جای لیبرالیسم
هفت. پیشرفت و تعالی به جای توسعه
هشت. نظم جهانی عدالگرا به جای نظم جهانی سلطه گرا
نه. صلح گرایی به جای جنگ طلبی
ده. خردورزی و عقلانیت به جای اباحه گری
یازده. هنر متعالی و عفیفانه به جای هنر مادی و آلوده
دوازده. کرامت بخشی به زن به جای تحقیر و ابزاری دیدن زن
سیزده. علم و فناوری در خدمت انسان، به جای علم و فناوری علیه انسان
چهارده. معماری و شهرسازی ارزش گرا به جای معماری و شهرسازی خنثی
پانزده. دوستی با طبیعت به جای ستیز و تخریب طبیعت
البته بحث اصلی در تمدن، عینیت بخشی به این حرف هاست. من روی این مطلب اصرار دارم که نفس داشتن حرف های نو و متفاوت تمدن نیست؛ تمدن زمانی خلق می شود که امکان تحقق این حرف ها فراهم شده باشد و بتوان ظهور و بروز آنها را حس کرد. ما امروز در عینیت بخشی به حرف های خود مشکل داریم و اگر در آینده فرصتی فراهم شود درباره این مشکل و راه برون رفت از آن سخن خواهم گفت.
خب، بحث اصلی بنده مربوط به بررسی شرایط رقیب قدرتمند تمدن نوین اسلامی برمی گردد. به نظر می رسد اگر تمدن غرب همچنان در اوج قدرت باشد، و در آزمون های عملی نمره قابل قبولی دریافت کرده باشد به چند دلیل فرصت برای شکل گیری تمدن نوین اسلامی فراهم نخواهد شد. این دلایل عبارتند از اینکه:
اولاً. تسلط گفتمانی غرب در دنیا و گرایش مردم جهان، حتی بخش مهمی از ملل اسلامی به آن، به راحتی اجازه ظهور فراگیر گفتمان جدید را نمی دهد.
ثانیاً. موفقیت بالای غرب در اهداف تمدنی خود، فرصت چندانی را برای ظهور گفتمانی معارض با گفتمان مادی غربی بوجود نمی آورد.
ثالثاً، خواب آلودگی و مستی ملت های جهان و غفلت از آسیب های عمیق تمدن غرب به جامعه انسانی، گوش ها را برای شنیدن حرف های تازه باز نخواهد کرد.
رابعاً. نفوذ عمیق غرب در جهان، در عمل جلوی ظهور و گسترش تمدن نوین اسلامی را خواهد گرفت.
در سالهای اخیر درباره افول و غروب تمدن غرب صحبت هایی صورت گرفته است؛ ممکن است بعضی از این صحبت ها جنبه سیاسی یا شعاری هم داشته باشد اما نمی توان واقعیت هایی را که افول و غروب تمدن غرب را منکر شد. من در اینجا قصد دارم به چندین واقعیت عمده در این زمینه اشاره کنم :
بدون دیدگاه