پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
گفتگو با حجت الاسلام دکتر رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانیِ اسلامی صدرا
به مناسبت چهارمین سالگشت حماسه 9 دی.
برای آغاز، مایلیم درباره عامل اصلی شکل گیری حماسه 9 دی در سال 88 اشاره نمایید.
در قضیه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری یک اتفاق عجیب و در عین حال پیچیده و چندرنگ افتاد و آن این بود که مخالفان جریان اصولگرایی و به طور خاص شخص آقای احمدی نژاد، پس از آوردن همه ظرفیت های خود به میدان برای عملیات روانی در کشور و تخریب دولت نهم، خود را بازنده انتخابات دید. بنده روی این مطلب تاکید می کنم که عمده طرفداران میرحسین موسوی تقریباً از یک هفته مانده به برپایی انتخابات، شکست خود را پیش بینی کرده بودند. هم بر اساس گزارشات میدانی از نقاط مختلف کشور و هم بر اساس نظرسنجی های علمیِ گوناگون؛ با این حال، در یک حرکت شیطانی که حتماً دست بیگانه نیز در آن دخالت داشت، با اعلام تقلب، زیر بار نتیجه انتخابات قانونی نرفتند و در برابر اکثریت مردم صف آرایی کردند. آنها در آن زمان با دو گزینه روبرو بودند : یک. اثبات ادعای خود از مسیر قانون، و دو. به اصطلاح، به هم زدن بازی یا به قول خودشان نافرمانی مدنی. آنها گزینه دوم را انتخاب کردند. علت هم روشن بود. خودشان می دانستند که اساساً امکان تقلب آن هم در این سطح وجود ندارد و لذا اگر بخواهند موضوع را از مسیر قانونی دنبال کنند، به دلیل عدم وجود مستندات لازم، محکوم خواهند شد. بنابراین، با یکسری توهمات و برآوردهای غلط از وضعیت اجتماعی ایران، گزینه دوم که همان به هم زدن بازی بود را انتخاب کردند. دو نتیجه از ورود به این گزینه برای آنها متصور بود : یکی اینکه بتوانند با فشار شدید به نظام، فرصت جدیدی را از طریق برگزاری مجدد انتخابات برای خود مهیا کنند تا به ظاهر از مسیر دموکراتیک دولت را تصاحب کنند و دوم اینکه اگر نظام زیربار برگزاری انتخابات مجدد نرفت، زمینه براندازی و تأسیس یک نظام سکولار که جزو آرزوهای آنها بود را فراهم کنند. در این قضیه، غربی ها و سازمان های رسانه ای غرب به نحو گسترده وارد میدان شده بودند، حتی مستنداتی وجود دارد که نشان می دهد عناصر برجسته جریان اصلاحات ماه ها قبل از برگزاری انتخابات با سران بنگاه های براندازی نرم در غرب، ملاقات های کرده بودند. غربی ها هم شرایط را برای خود تعیین کننده می دانستند و معتقد بودند برای خلاص شدن از جریان اصولگرایی و تسلط بر ایران، چاره ای جز پرداخت هزینه و ورود تمام قد به میدان نیست. با این وصف، همه دیدند که در ماه های پس از انتخابات چه وقایع تلخ و تکان دهنده ای در تهران و چند شهر دیگر افتاد. جانبداران خود را ابتدا با یکسری اطلاعات دروغ تهییج کردند، و سپس با ایجاد میدان شورش، اغتشاش و تخریب اموال عمومی، به دنبال عملی کردن مرحله به مرحله نقشه خود حرکت کردند. برای فهم این موضوع، کافی است بیانیه های میرحسین موسوی یا خاتمی و بعضی دیگر را از خرداد تا دی 88 را مرور کنید. بیانیه های میرحسین موسوی با بیانیه های منافقین که دستشان تا آرنج در خون مردم فرو رفته تفاوت چندانی نداشت. آنها نه تنها تلاشی برای متوقف کردن اغتشاشات نداشتند، بلکه از هر فرصتی برای گسترش آن و حتی خشنونت بار کردن اغتشاشات استفاده می کردند. در این مدت، تعدادی از جوانان ما در اغتشاشات کشته شدند که مرگ تعدادی از آنها هنوز مشکوک است. برای مثال، برای هر کودکی روشن است که ندا آقاسلطان را کشتند تا از این طریق زمینه توسعه اغتشاشات را فراهم کنند. تعداد زیادی از نیروی های پلیس و یا بسیج هم در این قضایا به شدت زخمی و یا به شهادت رسیدند. همه این ها یک طرف، و موضوع توهین به امام خمینی (ره) در دانشگاه تهران و سپس ماجرای عاشورا و جسارت به امام حسین (ع) و عقاید مردم از یک طرف دیگر، اوضاع را برای مردم روشن تر از قبل کرد. در واقع، فتنه گرها سعی کرده بودند با ایفای نقشی ریاکارانه و استفاده ابزاری از شعارها و نمادهای مذهبی و بعضاً انقلابی، خود را همسو با اکثریت مردم ایران نشان دهند لکن با قضیه عاشورا، ماهیت حقیقی آنها برای مردم روشن شد و متعاقب آن حماسه 9 دی به نحوی خودجوش شکل گرفت.
با توجه به آنچه بیان کردید، می توان گفت، حماسه 9 دی تثبیت جمهوریت در ایران بود؟
به مطلب مهمی اشاره کردید. بله، می توان گفت. فتنه گرها در این ماجرا، دقیقاً جمهوریت را نشانه گرفته بودند. من معتقدم که اگر این ها توفیقی کسب می کردند، ایران پس از 30 سال رهایی از استبداد پهلوی، مجددا به آغوش استبداد آنهم از نوع مدرن تر و البته مخرب تر می افتاد. اگر امروز به قضیه مصر دقت نمایید، برای شما روشن می شود که طرح غربی ها برای توسعه دموکراسی در کشورهای اسلامی دقیقاً چیست. آنها تنها دموکراسی ای را تحمل می کنند که سلطه شان را تضمین کند و الا شدیدترین نوع خودکامگی را به دموکراسی ترجیح می دهند. این جنس از دموکراسی غربی، مهم نیست با چه روشی متولد شود؛ با فریب و دروغ، با سرنیزه، با دوختن دهان معترضین، با زندانی و تبعید مخالفان و یا هر روش دیگر. به شما عرض کنم. دموکراسی ای که سی سال حسنی مبارک فاسد را رئیس جمهور مصر می کند با آن دیکتاتوری نهادینه شده در نظام سلطنتی عربستان سعودی هیچ تفاوتی ندارد. هر دو از حیث جوهری دیکتاتوری به حساب می آیند لکن یکی ظاهر دموکراتیک دارد و دیگری این ظاهر را ندارد. در قضیه فتنه 88 نیز ما با تلاش همه جانبه جریان استبداد برای قبضه کردن مجدد ایران روبرو بودیم. البته ظاهر دموکراسی بود اما باطن با استبداد تفاوتی نداشت. مگر آقای میرحسین موسوی چه می گفت؟ می گفت حال که نام من از صندوق رأی بیرون نیامده، به زور و از طریق اغتشاش و شورش قدرت را تصاحب می کنیم. حتماً می دانید در بعضی از کشورها، بالاخره اقلیت توانسته با زور، اغتشاش و حمایت بیگانه، قدرت را با ظاهری مرکب از دموکراسی و استبداد تصاحب کند. نمونه بارز آن همین کشورهایی است که انقلاب مخملی در آن ها شکل گرفته است.
روشن است که در قضیه فتنه 88، اصلاح طلب های تندور حضور محوری داشتند؛ در عین حال می بینیم که در دوران موسوم به اصلاحات، همین افراد دم از جمهوریت، آزادی، دموکراسی، قانونگرایی، رفع خشونت، گفتگو و غیره می زند؛ به نظر جناب عالی رفتارهای این ها در ماجرای بعد از انتخابات 88 را با شعارهای رایج اصلاح طلبی چگونه می توان جمع کرد؟
نکته کلیدی همین جاست که جوهره اصلاح طلبی افراطی، با اندیشه های ماکیاولیستی پیوند خورده است. بنابراین، آنها سعی می کنند در هر برهه ای با طرح شعارهای عامه پسند، خود را به قدرت نزدیک تر کنند. با این وجود، از آنجا که طرح این شعارها برآمده از باور خیلی از آنها نیست، شما 12 سال بعد می بینید رفتارهایی از آنها سر می زند که کاملاً در تضاد با آن شعارهایی بوده که برای آن یقه پاره می کردند! واقعیت این است که در ماجرای فتنه، معلوم شد جمهوریت، قانون و اخلاق برای آقایان هیچ ارزشی ندارد و آنها حاضرند برای رسیدن به قدرت همه چیز را قربانی کنند.
یکی از بحث های مهم، مسأله اسقلال و عزت ملی است. شما در صحبت هایی که داشتید، اشاره کردید که غربی ها در مراحل گوناگون فتنه حضور پیدا کردند و امکانات رسانه ای خودشان را در خدمت فتنه گرها قرار دادند؛ حال سئوال این است که چگونه این ها می توانند با زیرپا گذاشتن آرمان استقلال و یا عزت ملی مردم را راضی کنند.
برداشت آقایان از استقلال و یا عزت و شرف ملی با آن اندیشه ای که شعارهای انقلابی را ساخت و کشور را در این 34 سال پیش برد، منطبق نیست. این ها حاضرند به اسم تعامل، منافع ملی، انتخاب بد به جای بدتر و غیره استقلال کشور را به حراج بگذارند. لکن باید پرسید تعامل با چه منطقی، یا کدام منافع ملی؟! و سئوالات دیگر. ای کاش جریان فتنه گر عرضه داشتند کشور را از جهات اقتصادی به کشورهایی مثل کره جنوبی و امثالهم برسانند که لااقل سرسپردگی به غرب، ما به ازایی مادی داشته باشد لکن روشن است که این ها حداکثر می توانند کشور ما را به سطح کشورهای بدبختی نظیر مصر یا عربستان سعودی برسانند. اگر رژیم غربگرای پهلوی هم عمری طولانی می داشت، ایرانِ امروز از مصر یا عربستان جلوتر نبود.
شما در خلال صحبت هایتان به توهمات و برداشت های نادرست فتنه گرها از اوضاع اجتماعی اشاره نمودید، اگر ممکن است در این زمینه توضیحاتی داشته باشید.
به اعتقاد من، اصلاح طلب های افراطی و به طور کل، غربگراها، توصیف و تحلیل درستی از اوضاع کشور ندارند. آنها خودشان در یک فضای غربی زندگی می کنند و دور و اطرافشان را نیز همین فضا پُر کرده است بنابراین، به غلط تصور می کنند در اثر نفوذ فرهنگ غربی در کشور، با طرح های آنها نوعی همراهی حداکثری وجود دارد. آنها نمی دانند که حتی بخشی از جانبداران سرسخت آنها در سر بزنگاه به جریان غربگرایی پشت خواهند کرد. وضعیت اجتماعی ایران بسیار پیچیده است و تحلیل آن کار آسانی نیست. اکثر متفکرین و روشنفکرانی که برای غربگراها در داخل نسخه پیچی می کنند، درک عمیقی از لایه های عمیق اجتماعی ایرانِ پس از انقلاب ندارند و لذا نسخه های آنها نیز به درد نمی خورد. از طرف دیگر، آنها معمولاً رقیب را دست کم می گیرند. در واقع، وضعیت یا طرز فکر بعضی عناصری که خود را پیشانی حرکت مقابل معرفی می کنند را به همه تعمیم می دهند و خیال می کنند به همین سادگی می توان مثل فیلم های هالیوودی نقشه های سیاسی بچه گانه را در ایران پیاده کرد. آنها نه از شبکه مویرگی روحانیت انقلابی در کشور اطلاع دقیقی دارند، نه از عُمق اعتقادات دینی مردم، نه از نفوذ انقلاب و ارزش های انقلابی در نسل های جدید، نه از رویش های انقلاب، نه از حقیقت ولایت فقیه، نه از جوانان ساکت و در عین حال هوشمند و غیوری که پای انقلاب با همه وجود ایستاده اند؛ از خیلی چیز ها یا اطلاع ندارند یا اطلاع دقیقی ندارند و لذا نسخه های غلط می پیچند. باید توجه داشته باشیم که هم اکنون جریان انقلابی در ایران، از همیشه قدرتمندتر است و در هر زمان که لازم باشد با هوشمندی بالا ظرفیت های خود را برای حراست از انقلاب و نظام به میدان می آورد.
بعضی ها با روی کارآمدن دولت یازدهم سعی دارند با ریختن قبح فتنه و تنزل دادن آن در حد یک اشتباه در برابر اشتباه طرف مقابل، زمینه ورود مجدد فتنه گر ها به صحنه سیاسی کشور را فراهم کنند؛ نظر شما در این زمینه چیست؟
بر فرض که اشتباه کرده باشند؛ هر اشتباهی که قابل بخشش نیست. مثلاً اگر کسی عمداً دست به قتل کسی زد، می تواند بگوید من اشتباه کردم، فکر کردم کارم درست است پس من را ببخشید؟! فتنه گرها جدای از اینکه دستشان به خون تعدادی از مردم آغشته است، مظالمی کردند که تبعات آن تا دهها سال دیگر کشور را آزار خواهد داد. اساساً باید توجه داشت، این تحریم هایی که امروز مردم با آن روبرو هستند، ثمره همین فتنه گری آقایان است. پر رو شدن غربی ها و تهدیدهای مکرری که می کنند، ثمره این فتنه گری هاست. آنها خیانت های بزرگی به کشور کردند که اگر بنا به گفتن باشد، خودش یک کتاب است. اصحاب فتنه نشان دادند که هیچ عُلقه و دلبستگی ای در آنها نسبت به نظام و منافع حقیقی مردم نیست و آنان حاضرند برای دست یابی به منافع خود همه چیز را زیر پا له کنند. با این وجود، چطور می توان برای آنها صلاحیت حضور در میدان سیاسی کشور را قائل شد؟ باید عرض کنم، با روشنگری های مستمری که درباره ماهیت فتنه 88 صورت گرفته و خواهد گرفت، حماسه 9 دی انشاء الله همیشه زنده خواهد بود و اجازه نخواهد داد، قبح فتنه و فتنه گری در کشور ریخته شود و یا فتنه گرها روزی بتوانند بدون آنکه توبه کرده باشند مجدداً به صحنه سیاسی کشور برگردند.
یکی از بحث ها، رفع حصر از آقایان میرحسین موسوی و کروبی است در این زمینه چه نظری دارید؟
این ها هنوز توبه نکرده اند و بر همان مواضع شیطانی خود پافشاری می کنند. از طرف دیگر، مظالم این دو تن چه به مردم و چه به نظام فراتر از این است که بدون اشدّ مجازات آزاد شوند. بهترین کار این است که هرچه زودتر محاکمه و مجازات شوند تا هم تکلیف دوستانشان روشن شود و هم مجازات آنها تسکینی برای قلب مجروح اکثریت مردم ایران باشد.