۱۱ مسأله پیچیده آموزش و پرورش با زبان صراحت

آموزش و پرورش یکی از مهم ترین ارکان پیشرفت در همه جوامع به ویژه جمهوری اسلامی ایران محسوب می شود. هر چند در طول ۴۲ سال گذشته قدم های کمی برای اصلاح و تقویت آموزش و پرورش برداشته نشده است اما مع الاسف امروز نظام آموزش و پرورش در ایران، فراتر از حد تصور با مسائلی پیچیده روبروست و دولت جدید برای حل این مسائل ابتدا باید در قبال آموزش و پرورش مسأله مند شده و سپس گام های لازم را برای کسب تصور صحیحی از مسائل این سیستم عظیم بر دارد. من در این یادداشت کوتاه قصد دارم به واکاوی مختصر اهمّ مسائل آموزش و پرورش بپردازم با این امید که مورد عنایت دولت سیزدهم واقع شده و در برنامه ریزی ها مورد استفاده قرار گیرد.

یکم. مسأله عدالت آموزشی

یکی از اهداف اساسی جمهوری اسلامی که در دو اصل ۲٠ و ۳٠ قانون اساسی نیز صراحتاً به آن تصریح شده است، برقراری عدالت آموزشی است. هر چند هم اکنون برداشت های متنوعی از عدالت اجتماعی و یکی از شاخه های مهم آن، یعنی عدالت آموزشی وجود دارد، اما تقریباً همه این برداشت ها تایید می کنند که جمهوری اسلامی به ویژه با تصویب قانون مدارس غیر انتفاعی در اسفند سال ۱۳۶۷، هر ساله بیش از گذشته از عدالت آموزشی دور شده است. رویکرد نولیبرالیستی که از دولت سازندگی به بعد به بهانه جبران کسری بودجه و البته با آرم مشارکت های مردمی، بر مدیریت کلان آموزش سایه انداخته است، موجب گردیده تا نه تنها هر روز از کیفیت مدارس دولتی کاسته شود بلکه بخش مهمی از مردم ایران که از بضاعت لازم برای پرداخت شهریه های سنگین و گاه بی منطق مدارس غیرانتفاعی برخوردار نیستند از آموزش کیفی در کشور و به تبع آن، بروز استعدادهای فرزندان خود محروم شوند. این در حالی است که منابع دولتی آموزش و پرورش نیز بر اساس منطق عدالت آموزشی توزیع نمی شود و سهم اصلی بودجه و امکانات و به ویژه نیروی انسانی کیفی ( معلمین) به کلان شهرها اختصاص دارد تا جائیکه بعد از گذشت ۴ دهه از انقلاب اسلامی، هنوز مناطق زیادی در کشور تحت عنوان مناطق محروم، از حداقل منابع و امکانات آموزشی نیز برخوردار نیستند بطوریکه می توان گفت رفع محرومیت شدید آنها در حوزه آموزش، عمدتاً به کنشگری خیرین و نیکوکاران در این مناطق گره خورده است.

دوم. مسأله جذب و استخدام معلم و دانشگاه فرهنگیان

با وجود پیش بینی پذیر بودن دقیق روند بازنشستگی ها و نیز توسعه آموزش و پرورش بر حسب جمعیت، در سالهای اخیر دفعتاً اعلام شد که آموزش و پرورش در چند سال آینده عمدتا به دلیل بازنشستگی گسترده جمعی از معلمین شریف، نیاز به استخدام چند صد هزار معلم دارد.(!) این خبر که کأنّه کشف بزرگی از سوی مدیران وقت آموزش و پرورش محسوب می شد، موجب گردید تا با نادیده گرفتن بخش مهمی از اصول معقول جذب، تربیت و استخدام معلم در آموزش و پرورش، و در شرایطی که در سال های قبل وظایف آموزش و پرورش در توسعه و تقویت دانشگاه فرهنگیان نادیده گرفته شده بود، راهکارهای عجیبی برای تامین این نیاز وسیع از سوی بعضی مدیران یا کارشناسان نامدار آموزش و پرورش ارائه شود. از توسعه آنی و یک شبه دانشگاه فرهنگیان(!) تا تعطیلی دانشگاه و تامین نیاز آموزش و پرورش از دانشگاههای عمومی؛ از انداختن کل بار بر روی دوش ماده ۲۸ اساسنامه دانشگاه فرهنگیان تا شریک کردن دانشگاههای عمومی در تربیت معلم؛ از دور زدن دانشگاه فرهنگیان و جذب غیر قانونی تا تمدید دوران خدمت بخشی از معلمین و غیره. به هر حال امروز این مساله مهم پیش روی آموزش و پرورش ایران است و هنوز ایده معقولی برای حل این مساله که در تعیین سرنوشت نظام آموزش و پرورش نقش مهمی دارد، ارائه نشده است.

سوم. مسأله اجرای سند تحول بنیادین

قریب به ۱٠ سال از تصویب سند تحول بنیادین آموزش و پرورش گذشته است و هنوز اجرای ۵ درصد از این سند در نظام آموزش و پرورش نیز قابل لمس نیست. پیش فرض اساسی تدوین و تصویب سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش این بود که بر اساس اجماع کارشناسی، نه فقط نظام کهنه آموزش و پرورش که اقتباسی ناشیانه از چندین الگوی غربی آموزش و پرورش محسوب می شود، پاسخگوی نیازهای امروزین و به ویژه برنامه پیشرفت همه جانبه کشور نیست بلکه به رغم تلاش هایی که برای تطبیق شاکله و محتوای آموزش و پرورش با فرهنگ اسلامی و گفتمان انقلاب صورت گرفته است، هنوز نظام آموزش و پرورش تعارض های جدی با فرهنگ اسلامی و ارزش های انقلابی دارد. البته من بر خود سند تحول نقدهایی دارم و همچنانکه رهبر بزرگوار انقلاب کراراً تاکید فرموده اند باب اصلاح و تکمیل این سند بسته نیست اما باید قبول کرد که به دلایل گوناگون از جمله: نبود باور و اراده مستحکم در مدیران آموزش و پرورش، عدم شکل گیری گفتمان تحول در بدنه آموزش و پرورش، وجود تفاسیر بعضاً متناقض از مفاهیم سند، فقدان یک نقشه راه و طرح عملیاتی حرفه ای و زماندار، کمبود منابع و الزامات زیرساختی تحول، و از همه مهم تر، بی ثباتی وحشتناک مدیریتی و مانع تراشی های عناصر غربگرا در ستاد آموزش و پرورش، سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش شانسی برای تحقق پیدا نکرده است و عجیب این است که وقتی سند آموزش 2030 وارد کشور شد تقریباً بخش مهمی از ستاد و حتی صف آموزش و پرورش برای اجرایی شدن سریع آن بسیج شدند(!) و هنوز هم برخی علاقه شدید خود به تحقق سند 2030 را پنهان نمی کنند.

چهارم. مسأله متون و برنامه ریزی آموزشی

روشن است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا اکنون، زحمات زیادی برای اصلاح و تقویت متون آموزشی در نظام آموزش و پرورش کشیده شده است و امروز برخی از متون چه از جهت محتوا، و چه از جهت فرم، از سطح مطلوبی برخوردارند؛ با این حال باید قبول کرد جدای از خطر سیاست زدگی متون در دولت های مختلف که نمونه بارز و مفتضحانه آن در دوران اصلاحات ظاهر شد، مجموعه متون آموزشی همچنان با مشکلات عدیده ای روبروست که برای نمونه می توان به : فربه بودن بیش از حد متون؛ عدم توازن و هماهنگی یا به تعبیری دیگر فقدان روح واحد در محتوا، خلأها و ضعف های فراوان محتوایی و تکنیکی، روشن نبودن ارتباط بخشی از محتوا با نیازهای کشور، ابتنای بخش عمده آن بر اصل حفظ محوری، دچار شدن به آفت کنکور زدگی، کمبود آموزش های در حین خدمت برای ارتباط عمیق معلمین سراسر کشور با متون تازه، و از همه مهم تر، نامحسوس بودن نسبت متون درسی با سند تحول بنیادین اشاره کرد. همین مساله به شکلی دیگر در برنامه ریزی آموزشی نیز به چشم می خورد که برای نمونه می توان به: شتاب زدگی و ضعف منطق در تغییر نظام پنج – سه – چهار به نظام شش_سه – سه؛ عدم استفاده درست از تکنیک های روزآمد آموزشی، ضعف استفاده از فناوری های جدید؛ غلبه حفظ محوری بر پژوهش محوری، عدم پیش بینی برای جبران ضعف مهارت آموزی، نبودن سهم عمومی و اختصاصی برنامه های پرورشی و از همه مهم تر، بسته بودن باب خلاقیت و نوآوری در روش های آموزشی اشاره کرد.

پنجم. مسأله معاونت پرورشی

بعد از تعطیلی معاونت پرورشی در دوران اصلاحات که با انتقاد صریح و مکرر رهبر معظم انقلاب اسلامی روبرو شده و به ظاهر دوباره احیاء گردید، اما این معاونت بعد از دو دهه، هنوز حیات دوباره خود را- که جلوه های زیبای آن در دهه شصت بروز و ظهور یافت- پیدا نکرده است. فرضیه ظاهری طرفداران تعطیلی معاونت پرورشی این بود که پرورش باید در رگ های کل نظام آموزش و پرورش جاری و ساری شود و منحصرسازی آن در یک جزیره به نام معاونت پرورشی اشتباه است؛ با این حال آنها هیچ ایده روشنی جز یکسری شعارهای کلی و کم خاصیت برای جاری و ساری کردن پرورش در رگ های کل آموزش و پرورش نداشتند و طبیعی بود که با حذف معاونت پرورشی حداقل کارهایی هم که توسط این معاونت در عرصه تربیت دینی و انقلابیِ دانش آموزان انجام می شد و در جای خود بسیار مفید بود دیگر انجام نشد. این را هم باید اضافه کرد که در این سالها با آنکه دوباره معاونت پرورشی به ساختار وزارت آموزش و پرورش بازگشت اما نه فقط پست معاون پرورشی در عمده مدارس حذف شد بلکه بودجه کل این معاونت به اندازه گردش مالی یک موسسه فرهنگی مردم نهاد مثلا در نجف آباد اصفهان هم نیست و معنای این حرف برای مخاطبان این یادداشت روشن است. در عین حال معتقدم، حتی اگر معاونت پرورشی از جهت شاکله و بودجه به وضع مطلوب برمی گشت، مدیران آموزش و پرورش در این بیست سال نشان دادند ایده ای برای تحقق حداکثری رسالت آموزش و پرورش در عرصه پرورش ندارند.

ششم. مسأله مالی، دیون و نوسازی مدارس

جدای از مساله بی عدالتی در توزیع بودجه و امکانات که پیش تر به آن اشاره کردم، یا عدم استفاده صحیح از بودجه های قبلی و فعلی که اظهر من الشمس است، رویکرد دولت و مجلس به بودجه آموزش و پرورش رویکردی غلط و خجالت آور است. رهبر معظم انقلاب بارها تاکید فرمودند که بودجه آموزش و پرورش را باید به مثابه بودجه سرمایه ای در نظر گرفت و در تأمین نیازهای حقیقی این مجموعه عظیم و حیاتی نه فقط خساست به خرج نداد بلکه به دنبال محاسبات متعارفِ «هزینه- فایده» در کوتاه مدت نبود. لکن رویکرد دولت ها و مجالس قبلی و کنونی به آموزش و پرورش بیش تر به صدقه دادن به آموزش و پرورش شباهت دارد و همین وضع موجب گردیده که آموزش و پرورش علاوه بر لنگی همیشگی در بودجه و ناتوانی در صاف کردن بدهی های انباشته و به روز، قدرت خود را در سرمایه گذاری های بزرگ و دراز مدت کاملاً از دست بدهد. به جز این، مساله مرمّت و نوسازی مدارس فرسوده هم مشکل دیگری است که جدای از اختلال در کار آموزش و پرورش، به ویژه در مناطق محروم می تواند جان دانش آموزان زیادی را به خطر بیندازد اما برای حل آن اهتمام کافی مشاهده نمی شود.

هفتم. مسأله پرورش استعدادهای درخشان

وضع نابسامان و عقب رفت سمپاد در سال های گذشته یکی دیگر از غصه های آموزش و پرورش محسوب می شود. تصمیم غلط مدیران اسبق مبنی بر تقلیل سازمان پرورش استعدادهای درخشان به مرکز، تفکیک باشگاه دانش پژوهان جوان از مرکز مزبور، نصب پی در پی مدیران ناوارد، رقابت بعضی مدارس غیرانتفاعی متنفذ با مدارس سمپاد و رقیب پنداری با مدارس پرورش استعداد درخشان، و از همه مهم تر اتخاذ سیاست غلط درباره مدارس سمپاد، عوامل اصلی این عقب رفت محسوب می شود که کم ترین و زودهنگام ترین اثرش را باید در تنزل مقامات جمهوری اسلامی در بعضی المپیادهای جهانی جستجو کرد. هر چند شورای عالی انقلاب فرهنگی بالاخره اما با تاخیر وارد عمل شد و با تصویب اساسنامه تازه، سعی در جبران مافات برآمد لکن تاخیر یکساله رئیس جمهور در ابلاغ مصوبه شورا(!) و تاخیر در نصب رئیس جدید سمپاد و غیره، همگی دست به دست هم داد تا اقدام شورای عالی انقلاب فرهنگی را کم اثر کند. امروز دیگر سمپاد مانند سمپاد گذشته نیست و سالها باید زحمت کشید تا اشتباهات اخیر را جبران کرد و به دوران درخشان سمپاد بازگشت.

هشتم. مسأله انحصارگرایی مدیریتی

با وجود آنکه طی دهه های اخیر آموزش و پرورش نیروی انسانی با استعداد و متعهد کم نداشته اما شکل گیری چرخه ای نامرئی برای تعیین مدیران آموزش و پرورش و علی الخصوص بی توجهی به اصل جوانگرایی، شرایط مدیریتی آموزش و پرورش را با معضلات جدی روبرو ساخته است. هر دولتی که از چپ و راست ظهور می کند، تیم تکراری خود را در آموزش و پرورش بر سر کار می آورد و شما دائماً با اسم هایی روبرو می شوید که سالهای طولانی در یک یا چند پست بر آموزش و پرورش حکومت می کنند بدون آنکه افراد جدید و تواناتر اجازه ورود به این مناصب مدیریتی را داشته باشند. به هر حال من منکر خدمات و ارزشمندی برخی مدیران پیشکسوت و باسابقه آموزش و پرورش نیستم و به آنها عرض احترام می کنم اما معتقدم که آموزش و پرورش بیش از هر زمان به ورود نسلی جدید از مدیران تحول گرا، صاحب تفکر و جهادی احتیاج دارد که از توانایی کُنش راهبردی و تحول زا در قبال آموزش و پرورش برخوردار باشند.

نهم. مسأله فقدان ایده برای حکمرانیِ آموزش و پرورش

جدای از چرخه معیوب و انحصاری مدیریتی در نظام آموزش و پرورش که اجمالاً درباره آن صحبت شد، به نظر می رسد گره اصلی در وزارت آموزش و پرورش، فقدان ایده و تفکری جامع، دقیق و کارآمد، و از همه مهم تر منطبق با گفتمان مترقی انقلاب اسلامی برای اداره این نظام عظیم و پیچیده است. متاسفانه در طول ۴ دهه اخیر کمتر شاهد آمدن وزرایی به آموزش و پرورش هستیم که صاحب تفکر مترقی و در عین حال انقلابی برای اداره آموزش و پرورش بوده و برای اجرای این تفکر از توان مدیریتی و تیم مناسب نیز برخوردار باشند و همین امر موجب شده که آموزش و پرورش یکی از مبهم ترین و سیال ترین نظامات مدیریتی در کشور است که به رغم صرف هزینه ای معتنابه برای تولید فکر برای آن، همواره در سرگردانی به سر می برد. در واقع، اگر بگوییم مدیریت علمی و مبتنی بر رویکرد راهبردی در این وزارتخانه بیشتر به یک نمایش شباهت داشته و آموزش و پرورش را چیزی جز سلایق و ذائقه های در رفت و آمد اداره نمی کند، سخن گزافی نگفته ایم.

دهم. مسأله نگرفتن خروجی مطلوب از آموزش و پرورش

طبیعی است که هر کشوری بسته به اهداف و آرمان های خود به دنبال گرفتن خروجی های ملموس و مؤثر از نظام آموزش و پرورش خود است و هزینه زیاد بدون گرفتن خروجی مطلوب را غیر منطقی و غیر قابل تداوم تلقی می کند و من ابایی از بیان این واقعیت ندارم که در جمهوری اسلامی این اتفاق تا حدودی افتاده است. به بیان واضح تر، من قصد ندارم درباره زحمات بی دریغ جامعه فرهنگی در طول ۴۲ سال گذشته بی انصافی کنم و چشم خود را بر روی بعضی توفیقات ببندم اما پنهان کردن این واقعیت که جمهوری اسلامی خروجی مطلوب خود را در طول ۴۲ سال گذشته از آموزش و پرورش نگرفته و با ادامه این شرایط، نخواهد گرفت، ندارم. در عین حال، تاکید می کنم که از بیان جسورانه و البته مشفقانه این مطلب، قصدی جز ایجاد یک تکانه در مسئولان کشور برای رسیدگی معقول و همه جانبه به وضعیت آموزش و پرورش ندارم.

یازدهم. مسأله کاهش اعتماد مردم به آموزش و پرورش

ظهور برخی رفتارهای ناشیانه مدیریتی، وجود نوعی بی ثباتی در رویه ها، فقدان عدالت آموزشی و ضعف آشکار کیفیت مدارس دولتی در برخی مناطق، و همچنین نبود سرمایه گذاری در عرصه های تربیتی و به تبع آن، افزایش آسیب های اجتماعی سبب شده اعتماد بخشی از مردم به نظام آموزش و پرورش با کاهش روبرو شود. از طرف دیگر، توسعه فراگیر فضای مجازی در متن زندگی فردی و اجتماعی، و شکل گیری فزاینده مدارس الکترونیکیِ بین المللی نیز که در حال بی فایده معرفی کردن دیپلم ایرانی و تشویق برخی از مردم به سمت خروج از آموزش رسمی می باشند، شرایط را برای آموزش و پرورش روز به روز دشوارتر می کند. البته این جدای از بخش اندکی از جامعه مذهبی است که تحصیل فرزندانشان در مساجد را به حضور در مدارس ترجیح داده اند. با این وصف، اگر آموزش و پرورش نتواند با افزایش اعتماد عمومی و وضع قوانین لازم از چارچوب رسمی آموزش عمومی در ایران صیانت کند، آینده متفاوتی رقم خواهد خورد.

___________________________________________

محل انتشار: روزنامه فرهیختگان، صفحه اول، ۲۲ تیر ۱۴٠٠

https://r-gholami.ir/?p=2535