پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
بعضی از دوستان از بنده درخواست کردند توضیحاتی را درباره توئیتی که اخیراً پیرامون روایت های برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی زده ام عرض کنم. در این جهت بعد از یک مقدمه کوتاه چند نکته فنی و دقیق را خدمتتان تقدیم می کنم :
اولاً. ما متعهد هستیم، از شکل گیری تصاویر غیر دقیق و مغشوش درباره دین از جمله درباره حیات پس از مرگ که یک مساله کلیدی در تعالیم اسلامی است، جلوگیری کنیم.
ثانیاً. گرایش برخی از مردم به معنویت با دیدن این نوع برنامه ها، دلیل نمی شود که رضایت دهیم هر تصویر نادرستی به اسم دین در اختیار مردم قرار گرفته و جا بیفتد.
ثالثاً. جلوگیری از ابراز نظر علمی درباره یک برنامه تلویزیونی یا توقع تقلیدگرایی از برخی بزرگان در این مباحث، و متعاقب آن، توهین به منتقد، و تلاش برای بستن باب آزاداندیشی، جزو آفات فرهنگ عمومی ماست و موجب می گردد تا سطحی نگری در جامعه رواج یابد.
رابعاً. بنده قصد ندارم خوبی های برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی را بالکل نفی کنم و درباره زحمات دوستان صدا و سیما بی انصافی کنم. این برنامه نقاط قوتی هم دارد و خدمات ارزنده ای نیز به ویژه در ساحت مرگ اندیشی داشته است هر چند انتظار می رفت تحت نظر یکی از اندیشمندان برجستهی این عرصه طراحی و اجرا گردیده و سوء برداشت هایی که بوجود می آورد رفع شود.
خامساً. بحث مرگ و حالات قبل و بعد از مرگ، جزو پیچیده ترین مباحث دینی است و به رغم معارفی که از اهل بیت علیهم السلام در این زمينه به دست ما رسیده است، به جرات می توان گفت که علمای ما قادر به پاسخ به خیلی از سئوالات درباره جزئیات حالات مرگ و حیات پس از مرگ نیستند. حتی دقت بفرمایید که احادیثی که در این عرصه آمده نیز بدون کار اجتهادی قابل استفاده نیست چه رسد به تجارب شماری از مردم عادی که جدای تاملاتی که درباره منشا آن وجود دارد، خطا و نسيان، طبیعت این تجارب است.
بعد از مقدمه کوتاه، لازم می دانم ملاحظات خود را در چند بند به صورت فشرده تقدیم کنم :
یکم. راویان محترم در برنامه زندگی پس از زندگی، هیچیک از دنیا نرفته و مرگی به معنای دقیق علمی برایشان اتفاق نیفتاده است. به بیان واضح تر، فردی که روایتگر است هیچگاه نمرده و به اصطلاح، از دنیای مردگان برنگشته، بلکه هر آنچه مشاهده نموده در زمان حیات خود (هر چند یک حیات ضعیف) رقم خورده است. از همین جهت، تعبیر مرگ موقت نیز برای این افراد تعبیر دقیقی نیست.
دوم. این عزیزان در زمان مشاهدات ذهنی خود زنده هستند و مکانیزم مغزشان با استفاده از انبار ذهنی، فعل و انفعالات شیمیایی و از همه مهم تر، صورت بندی خیال این تصاویر را شبیه خواب برایشان ایجاد می کند و تنها قلیلی از افراد ممکن است مشاهدات ذهنیشان به جهت درجات روحی ممتازی که دارند، صادق باشد.
در واقع، در زمان خواب یا کما که نوعی خواب عمیق و بیهوشی محسوب می شود، بخشهایی از مغز به خواب میرود اما قسمت عمدهای از این ارگان بیدار است و حتی فعالیتش نسبت به زمانی که بیدار است افزایش پیدا میکند. خواب، ارتباط تنگاتنگی با انبار ذهنی ما دارد و قوه خیال با استفاده از این انبار ذهنی تصاویری را برای ما ایجاد می کند. به تعبیر علمی قسمت عمدهای از ناخودآگاه، در خواب هوشیار میشود. در زمینه درک عملیات مغز در اینمواقع، متخصصان علوم شناختی به دستاوردهای قابل توجهی رسیدهاند.
سوم. از نظر حکما، خیال یعنی صورت بدون ماده. از منظر مرحوم صدرالمتالهين (ره) که قائل به نشئات سه گانه وجود (عالم عقول مجرده، عالم مثال يا خيال منفصل، عالم مادي) می باشد، نفس، مظهر صور مثاليه در خيال منفصل است و لذا قائل به خيال متصل نيست. ایشان بر این باور است که نفس انسان با خلاقيت، صور خيالي را همانند صور حسي بوجود می آورد و حرکت جوهري در اینجا از نقش منحصربفردی برخوردار است به اینمعنا که هر قدر درجه روحی انسان بالاتر باشد، دریافت های انسان از عالم مثال بیشتر و تبدیل آن به صور صادقه از طریق نفس بیشتر است.
با این اوصاف، شک ندارم که مشاهدات معدودی از ما در خواب می تواند از طریق خیال منفصل به وادی ملکوت سفر کند و حقایق را به زبان رمز از ملکوت دریافت و ترجمه کند اما اولاً ورود به این وادی برای افراد غیر مهذب به ندرت اتفاق می افتد و اگر هم اتفاق بیفتد، تشخیص و تفکیک سازی آن از خیال متصل و نیز القائات شیطانی به راحتی ممکن نیست.
چهارم. این مشاهدات همه در زمان حیات مغز صورت می گيرد و حتی زمانی که با شاخص های متداول علمی تصور می شود انسان مرده، هنوز مغز در لایه های پنهان خود از فعالیت بازنایستاده است. اما مساله اصلی و پیچیده ای که در بین حکما و فلاسفه محل بحث های طولانی و پیچیده می باشد، تداوم حیات مثالی بدون نقش آفرینی دستگاه مغز است که همچنان جزو مباحث قابل توجه محسوب می شود و به نظر من تنها نظریه حرکت جوهري ملاصدرا توانسته تا حد خوبی این مساله را حل کند.
پنجم. این پدیده که در برنامه تلویزیونی زندگي پس از زندگی شاهد آن هستیم، یک امر فیزیکی است و نه متافیزیکی. در واقع همانطور که اشاره کردم، برای عموم مردم، این دستگاه پیچیده و شکوهمند مغز است که انسان را در این ساحت قرار می دهد و هر آنچه در این دستگاه رخ بدهد، یک رخداد فیزیولوژیکی است و قراردادن آن را در عالم متافیزیک اشتباه است.
ششم. مساله اصلی این است که این مشاهدات، در ردیف خواب عمیق قابل تعریف است. یعنی فرد، شهود در بیداری که ندارد بلکه هر آنچه مشاهده می کند متعلق به زمان بیهوشی یا کماست.
خواب عمیق، به دلیل قطع بخش مهمی از تعلقات جسمی، احساس سبک بالی شدیدی در انسان بوجود می آورد و شرایط را برای دریافت های ناشی از خیال متصل و خیال منفصل فراهم می کند. ما در غیر حالات بیهوشی و کما نیز تجربه خواب عمیق را داریم و لذا لازم نیست این جنس مشاهدات را صرفا در افراد به کما رفته جستجو کنیم.
ممکن است گفته شود که مشاهدات این افراد در زمان از بین رفتن کلیه علائم حیاتی صورت گرفته است لکن همانطور که اشاره شد، سالهاست دانشمندان علوم پزشکی درباره صدق شاخص های اطلاق مرگ بر همه موارد اختلاف نظر دارند و معتقدند که بعضی افرادی که علم پزشکی متداول ( مبتنی بر شاخص های خود ) درباره آنها اعلام مرگ می کند، نمرده اند و لذا تاکنون گزارشات متعددی درباره زنده شدن فردی که به ظاهر مرده است حتی در حین خاکسپاری منتشر شده است. آنچه نباید از نظر دور بماند این است که زنده شدن مردگان اعجاز الهی محسوب میشود که در ذیل پارادیم دیگری قابل بحث می باشد.
هفتم. حلقاتی از این روایات، در مواردی، پس از آنکه فرد بهوش می آید، فراموش می شود و فرد بعدا خودش تلاش می کند در جهت انسجام بخشی به روایت خود، حلقات مزبور را جایگزین کند. از سوی دیگر، برخی از افراد پس از بیداری به تحقیق میپردازند و با گذشت زمان ناخواسته روایت خود را با روایت های دیگران مشابه سازی نموده و یا برای آن توجیهات شبه علمی یا معارفی پیدا می کنند.
هشتم. این روایت ها در مواردی با هم مشترک و در مواردی با هم ناسازگار است. این ناسازگاری اگر از جهت علمی قابل توجیه نباشد، معمولا به پلورالیسم دینی می انجامد. فراتر از این، روایت های مزبور متناسب با کانتکس مسیحیت، در جهان مسیحی نیز مطرح است و این موضوع نیز به شکلی دیگر به شکل گیری نسبیت و رویکردهای پلورالیستی دامن خواهد زد.
نهم. افرادی که در این برنامه ها روایتگری می کنند به هیچ وجه دروغگو نیستند بلکه عمدتا انسان های خوب، راستگو و رقیق القلب به شمار می روند که واقعا در صدد بیان مشاهداتی هستند که در حالت بی هوشی به ویژه کما آنرا تجربه نموده اند. پس این روایت ها نه دروغ است و نه بی ارزش، لکن از توضیحات قبلی بنده روشن میشود که ارتباط دهی همه آنها به روح و عالم برزخ فاقد ادله روشن است. ضمنا روح یک امر مجرد است و تقلیل آن از سوی بعضی به یک دستگاه متافیزیکی ادراکی که پس از مرگ از جسم جدا می شود نیز در جای خود محل تأمل می باشد و لااقل با نظریات برخی فلاسفه بزرگ مانند مرحوم ملاصدرا در تغایر آشکار است.
دهم. اینکه بتوان این جنس مشاهدات را مشاهدات ملکوتی خواند، هیچ ادله ای برای آن وجود ندارد، مشاهدات ملکوتی یا برزخی عبارت است از مشاهداتی که فرد قادر است به سبب آمادگی بالای روحی از ذهن خود جدا شده و به عالم خارج از ذهن خود منتقل و سپس با رجوع به ذهن و بواسطه خلاقيت نفس، دریافت های خود را از بیرون ذهن ترجمه و بیان کند.
یازدهم. ممکن است بعضی از این افراد تجربه ای مشابه شهودات عرفانی را نیز داشته باشند و به وادی خیال منفصل هم سفر کرده باشند اما چنانچه خدمتتان اشاره شد، تفکیک مشهودات خیال متصل از خیال منفصل کار بسیار دشواری است.
در حقیقت، آنچه برای عارف در خواب و بیهوشی رخ می دهد، رؤیای صادقه است که در اسلام به مثابه یک معرفت شخصی موجه معرفی شده است هر چند برخی از عرفا در حین بیداری نیز قادر به شهودات عرفانی هستند.
در عین حال، باید توجه نمود که حتی عرفا نیز مادامی که نتوانند شهودات خود را عقلاً و به زبان استدلال ترجمه کنند، صرفا برای آنها یک امر شخصی تلقی می شود و به همین سبب، از طرح آن با عموم نیز پرهیز می کنند.
دوازدهم. این جنس برنامه ها بیشتر در جهان مسیحیت و در ظرف اندیشه مدرن با هدف ایجاد باور در میان افراد بی ایمان به دین و به تبع آن، زندگی پس از مرگ ( البته سازگار با روایت دینی ) رونق گرفته و نظایر آن از سالها پیش در شبکه های تلویزیونی مسیحی تولید و با استقبال فراوان روبرو شده است.
یکی دیگر از دلایل گسترش این بحث و این قبیل برنامه ها در جهان، مقابله با نیهیلیسم و از همه مهم تر، کاهش ترس از مرگ خصوصا در میان افراد میان سال به بالاست.
علاوه بر این، این مباحث برای کسانی که از قدرت انتزاعی کمتری برخوردارند و بیشتر حس گرا هستند با استقبال بیشتری روبرو می شود این در حالی است که فهم حقیقت مرگ و جهان پس از آن به ظرفیت بالایی از جهت عقل انتزاعی نیاز دارد.
سیزدهم. معارف دینی در باب مرگ و حیات پس از مرگ، عمدتاً بر ایمان دینی و معارف نقلی تکیه دارند و به دلیل ایجاد سطحی نگری های مضر یا ایجاد انحراف در برداشت ها، دین از حسی سازی و بسط این معارف از طریق خواب ابا دارد. با این وصف، برای نیفتادن در دام موهومات و خرافات به اسم دین، لازم است تکیه اصلی کارشناسان بر روی تقویت ایمان دینی و سپس تبیین نقلی-عقلی احادیث معتبر در این زمينه باشد.
چهاردهم. همانطور که می دانید خواب در اسلام، به هیچ وجه حجت نیست. یعنی نمی توان از خواب کسی ( حتی اگر از علماء بزرگ باشد) اصل معارفی یا قاعده شرعی استنباط نمود. همانطور که اشاره شد، شهودات عرفا نیز حجیت ندارند و معمولا تا زمان ترجمه عقلی یک امر شخصی محسوب می شوند هر چند پس از ترجمه عقلی نیز همچنان در فقه فاقد وجاهت لازم برای استنباط قاعده شرعی به شمار می روند، بنابراین، روایت های برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی فقط از آنجهت که شباهت هایی به برخی توصیفات دینی یا شبه دینی به عالم پس از مرگ دارد وجاهت دینی نداشته و قابلیت تبدیل به معارف دینی حتی از نوع درجه دوم را نیز نخواهد داشت.
والسلام
ویراست دوم/۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
بدون دیدگاه