سخنرانی حجت الاسلام دکتر رضا غلامی در گردهمایی رتبه های برتر آزمون سراسری ( آینده روشن )، هفتم آبان ۱۴۰۰، مشهد مقدس
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله الطيبين الطاهرين و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين.
سلام عرض می کنم خدمت شما برادران و خواهران گرامی و جا دارد از ابتکار نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها به خاطر برپایی این دوره ها سپاسگزاری کنم. همچنین از جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر رستمی، ریاست محترم نهاد که فرصت حضور در این مراسم را برای حقیر فراهم کردند متشکرم.
دوستان عزیز! در کشور ما درک عمیقی از علوم انسانی و کارکردهای ارزشمند آن وجود ندارد. بعضی علوم انسانی را اساسا علم به معنای مصطلح نمی دانند و در ردیف امور فرهنگی در دانشگاهها قلمداد می کنند. بعضی آنرا در حد مجموعه ای از مباحث انتزاعی یا محفوظات غیر کاربردی می شناسند که استفاده از نسخه های آن وقت تلف کردن است و بعضی دیگر آن را در حد راهی برای گرفتن مدرک و کسب عنوانی دهان پرکن تقلیل می دهند؛ این در حالی است که علوم انسانی مغزافزار مدیریت جوامع محسوب می شود و هر چند این علوم از زیرساخت های فلسفی مهم و تعیین کننده برخوردار است اما عمده مباحث علوم انسانی ناظر به جامعه پردازی و یا حل مسائل مبتلابه اجتماعی است. در واقع هیچ جامعه ای ساخته نمی شود و در مسیر رشد قرار نمیگیرد مگر اینکه یک علوم انسانی قوی از مدیریت و راهبری اجتماعی حمایت کند. به همین دلیل است که امروز در کشورهای پیشرفته تر، علوم انسانی از قدر و منزلت بسیار بالایی برخوردار است. در این کشورها، هم دولت و بخش خصوصی سرمایه گذاری در علوم انسانی را مهم می شمرد و هم به نحوی ریل گذاری می شود که باهوش ترین و با استعدادترین افراد به سمت تحصیلات عالی در علوم انسانی سوق پیدا کنند. حتی در بعضی کشورها در رشته های بسیار مهم علوم انسانی دانشجوی خارجی کمتر جذب می کنند و ترجیح می دهند از شهروندان خودشان در این رشته ها تحصیل کنند.
پس پیشرفت و تمدن سازی بدون وحود یک علوم انسانی قوی و کارآمد بی معناست و ما که از تحول بنیادین در علوم انسانی صحبت می کنیم، هم به ماهیت و کارکرد علوم انسانی توجه داریم و هم موضوع پیشرفت و تمدن سازی را کاملا جدی تلقی می کنیم. یعنی پیشرفت را به مساله خودمان تبدیل کرده ایم. اگر پیشرفت به مساله اصلی تبدیل نشود، صحبت از تحول بنیادین در علوم انسانی از حد شعار تجاوز نخواهد کرد.
امروز ممکن است درباره معنا و شیوه تحول علوم انسانی اختلاف نظر وجود داشته باشد اما درباره اصل تحول و ضرورت تحول اختلاف نظر چندانی نیست. علوم انسانی ما نیازمند تحول بنیادی است چرا که نه تنها تناسبی با جامعه دینی و عقاید و ارزش های حاکم بر جامعه دینی ندارد بلکه با اقتضائات زیست بومی ما ایرانی ها نیز تا حد زیادی بیگانه است. به بیان دیگر ما عالم خودمان را داریم و نمی توانیم از علوم انسانیای که تعلقی به عالم ما ندارد و برای عالم دیگری خلق شده است استفاده کنیم. البته ما معمولا می گوییم علوم انسانی فعلی ما غربی است اما من معتقدم علوم انسانی فعلی نسبت به علوم انسانی غربی نیز از جهت روزآمدی، عمق و تنوع فرسنگ ها فاصله دارد.
البته بنده ابایی از بیان اين مطلب ندارم که در کشور ما هنوز فهم صحیح و فراگیر، و همچنین ایده کانونی ای برای تحول در علوم انسانی شکل پیدا نکرده است و به رغم تلاش هایی که به ویژه طی سالهای گذشته صورت گرفته، هنوز اقدامات از یک تفکر روشن و واحد تبعیت نمی کند.
در واقع امروز چند تفکر درباره تحول در علوم انسانی خودنمایی می کند:
یکم. روزآمد سازی و ارتقاء همین علوم انسانی بدون تحول زیربنایی و به تبع آن، روبنایی. از این تفکر جریان روشنفکری سکولار تبعیت می کند. یعنی روشنفکرانی که قائل به تحول هستند، منظورشان از تحول، چنین تحولی است.
دوم. بومی سازی علوم انسانی و انطباق آن با شرایط زیست بومی ایران که البته در این شرایط به طور طبیعی دین و مذهب هم به صورت حداقلی مد نظر قرار می گیرد. البته در این نگاه، پیکره غربی علوم انسانی تغییر نمی کند.
سوم. پالایشگری علوم انسانی با نگاه اسلام حداقلی و با نگاه سیاسی. در این نگاه، سرفصل ها و متون علوم انسانی به نحوی پالایش می شوند که مبادا تعارض ظاهریای با عقاید و باورهای دینی یا خطوط قرمز سیاسی داشته باشند. در این رویکرد نیز پیکره غربی علوم انسانی محفوظ می ماند.
چهارم. اتصال یا چسباندن برخی متون دینی و یا سیاسی به پیکره غربی علوم انسانی فعلی به اسم تحول که بخش دیگری از تحولی که طی ۴۲ سال گذشته در علوم انسانی صورت گرفته از این جنس بوده است. مثلا اضافه کردن مباحثی از قرآن و نهج البلاغه به دروس یا اضافه کردن دیدگاههای امام (ره) به دروس و غیره
پنجم. اسلامی سازی علوم انسانی و پیوند زدن میان دینِ اجتماعی و اسلام حداکثری و علوم انسانی.
بدون دیدگاه