پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
ترجمه سخنرانی مکتوب دکتر رضا غلامی، ۳ دسامبر ۲۰۲۴ مصادف با ۱۳ آذر ماه ۱۴۰۳، خانه حکمت ایرانیان، وین
مقدمه: جایگاه اندیشه هانا آرنت در اندیشه سیاسی مدرن
هانا آرنت یکی از برجستهترین متفکران قرن بیستم است که اندیشههایش به طرز چشمگیری بر فهم ما از سیاست، قدرت، آزادی و توتالیتاریسم تأثیر گذاشته است. آثار او، از جمله ریشههای توتالیتاریسم و وضع بشر، فراتر از تحلیل صرف رویدادهای تاریخی، تلاشی برای بازاندیشی در بنیادهای سیاست و زندگی جمعی انسان است. آرنت با دیدگاهی انتقادی و در عین حال اصیل، بحرانهای مدرنیته را کالبدشکافی کرد و به بررسی نحوه فروپاشی ارزشها و نهادهایی پرداخت که برای حفظ آزادی و کرامت انسانی ضروری هستند.
آنچه آرنت را از دیگر فیلسوفان سیاسی متمایز میکند، تمرکز او بر تجربه انسانی در مواجهه با پدیدههای مدرن است. او معتقد بود که توتالیتاریسم بهعنوان پدیدهای بیسابقه در تاریخ بشر، نه تنها تهدیدی برای دموکراسی، بلکه خطری برای خود اندیشه و آزادی انسان است. او با بررسی تجربیات شخصیاش از آوارگی، تبعید، و زندگی در جهانی تحت سلطه ایدئولوژیهای تمامیتخواه، به شناخت عمیقی از خطرات نهفته در ایدئولوژیهای پوپولیستی و توتالیتری دست یافت.
در ادامه، به مناسبت سالمرگ او، تلاش میکنیم با نگاه به اندیشههای آرنت، اجمالاً نشان دهیم که چگونه آرنت، با تحلیل دقیق خود از توتالیتاریسم و نقش ایدئولوژی در سیاست، به ما ابزارهای فکری لازم برای درک و مقابله با بحرانهای کنونی را ارائه میدهد.
پرسش های اصلی این سخنرانی مکتوب به شرح زیر است :
چرا امروز اندیشه هانا آرنت اهمیت دارد؟
چه شباهتی بین زیستجهان آرنت و زمانه کنونی وجود دارد؟
اندیشه مرکزی او که برای امروز بیشترین کاربرد را دارد چیست؟
اگر هوش مصنوعی را مهمترین مسئله فلسفی-سیاسی آینده بدانیم، آرنت چه رویکردی نسبت به آن میداشت؟
آیا مفهوم “حیوان کارگر” در اندیشه آرنت قابل تطبیق با عوارض ناشی از هوش مصنوعی است؟
در ادامه در چهار بخش مجرا، پاسخهای مناسب به پرسش های مورد اشاره را با شما در میان می گذارم.
بخش اول: اهمیت اندیشه آرنت برای زمانه ما
اندیشه آرنت بهویژه در دوران معاصر، با بازگشت موجهای پوپولیسم، ملیگرایی افراطی، و بحران دموکراسی، بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. او ما را به تأملی دوباره در معنای آزادی، مسئولیت شهروندی، و خطرات تمرکز بیحدوحصر قدرت فرامیخواند.
آرنت بر این باور بود که سیاست، نه صرفاً عرصه نزاع قدرت، بلکه فضایی برای گفتوگو، کنش جمعی، و خلق جهان مشترک است. از نگاه او، هرگاه این فضا تحتتأثیر توتالیتاریسم یا پوپولیسم از بین برود، آزادی و کرامت انسان نیز به مخاطره میافتد. امروز، در جهانی که شاهد ظهور مجدد راست افراطی، پوپولیسم، و خشونتهای سیستماتیک هستیم، اندیشههای آرنت همچنان الهامبخش و هشداردهنده باقی مانده است.
بنابر آنچه بیان شد، اندیشه آرنت امروز به دلایل زیر برجستهتر از گذشته شده است:
ظهور مجدد توتالیتاریسم و اقتدارگرایی
کتاب خاستگاههای توتالیتاریسم آرنت توضیح میدهد که چگونه جوامع در مواجهه با بحرانهای اقتصادی، سیاسی یا هویتی به سمت حکومتهای اقتدارگرا متمایل میشوند. رشد پوپولیسم، اقتدارگرایی و تضعیف نهادهای دموکراتیک در دهههای اخیر، تحلیلهای او را دوباره به موضوعی ضروری تبدیل کرده است.
فقدان حقیقت در عصر سیاست پساحقیقت
آرنت در مقاله دروغ در سیاست هشدار میدهد که از بین رفتن حقیقت و شیوع اطلاعات نادرست، پایههای سیاست سالم را تهدید میکند. امروز با پدیدههایی مانند اخبار جعلی، دستکاری اطلاعات و بحران اعتماد به رسانهها، ایدههای آرنت بیش از پیش مرتبط به نظر میرسند.
بحران مهاجرت و هویت
آرنت که خود پناهندهای بیوطن بود، در آثارش درباره مفهوم “حق داشتن حق” سخن گفت. این مفهوم در جهانی که با بحرانهای مهاجرت، آوارگی و بیریشگی مواجه است، همچنان کاربرد دارد.
بخش دوم: شباهت زیستجهان آرنت و زمانه کنونی
1. بحرانهای سیاسی و اجتماعی
هانا آرنت در عصری زیست که فاشیسم، نازیسم و استالینیسم به بحرانهای جهانی تبدیل شده بودند. این جنبشها از دل بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سربرآوردند و آرنت در خاستگاههای توتالیتاریسم تحلیل عمیقی از این شرایط ارائه داد. امروز نیز، رشد نابرابری اقتصادی، بحرانهای مهاجرتی و تهدیدات زیستمحیطی به ایجاد بیثباتی در جوامع دامن زده است. این وضعیت، شباهت قابل توجهی با زیستجهان آرنت دارد.
2. بیاعتمادی به نهادها
آرنت به ناتوانی نهادهای مدرن در پیشگیری از فجایع انسانی مانند هولوکاست اشاره میکرد. در زمانه کنونی نیز، بیاعتمادی گسترده به نهادهای دموکراتیک، رسانهها و ساختارهای بینالمللی، فضا را برای ظهور جنبشهای افراطی و پوپولیستی فراهم کرده است.
۳.پدیده بیریشگی
آرنت بیریشگی را یکی از ویژگیهای بحران مدرنیته میدانست. امروز، مهاجرتهای گسترده، جهانیشدن، و گسترش فناوریهای دیجیتال، انسانها را بیش از پیش از هویتهای سنتی جدا کرده است. این بیریشگی، زمینهساز جذابیت ایدئولوژیهای افراطی و پوپولیستی شده است.
1. استبداد دینی و ابتذال شر :
هرچند هانا آرنت بهطور مستقیم درباره استبداد دینی سخن نگفته، اما نظرات او درباره توتالیتاریسم و نقش ایدئولوژی در سرکوب آزادی انسانها میتواند به تحلیل این موضوع کمک کند. یکی از نقلقولهای مشهور آرنت در این عرصه این است:
“شر، هنگامی که ریشه میدواند، دیگر نیازی به افراد شیطانصفت ندارد، بلکه افراد عادیای کافی هستند که فکر نمیکنند.”
این جمله که از مفهوم ابتذال شر آرنت سرچشمه میگیرد، نشان میدهد که چگونه ایدئولوژیهای مطلقگرا، از جمله ایدئولوژیهای دینی در در ادیانی که دچار انحراف میشوند یا به دست افراد ناصالح و قدرت طلب می افتند میتوانند ایدئولوژی دینی را به ابزارهایی برای سرکوب دیگران تبدیل کنند.
همچنین آرنت در کتاب منشأهای توتالیتاریسم میگوید:
“ایدئولوژیها حقیقت را کنار میگذارند و مدعی ارائه توضیحی کامل برای همهچیز میشوند.”
این دیدگاه به خوبی توضیح میدهد که چگونه ایدئولوژی دینی در زیر چتر ادیان تحریف شده قادر به تولید استبداد هستند و میتواند حقیقت را انحصاری نموده و هرگونه تفکر آزاد، پرسشگر و انتقادی را به چالش بکشد.
ظهور پوپولیسم و راست افراطی
آرنت در تحلیل خود، پوپولیسم را ابزاری برای رهبران توتالیتر معرفی میکند که با ارائه راهحلهای ساده به بحرانهای پیچیده، تودهها را جذب میکنند. این امر امروز نیز در بسیاری از نقاط جهان مشهود است.
رشد راست افراطی در اروپا
در اروپا، احزاب راست افراطی با محوریت ناسیونالیسم، مهاجرستیزی و مخالفت با اتحادیه اروپا، قدرت بیشتری پیدا کردهاند. کشورهایی مانند ایتالیا، مجارستان، فرانسه و سوئد شاهد رشد این جریانها بودهاند. رهبران این احزاب، هراسهای مردم درباره مهاجرت، اقتصاد و هویت ملی را برجسته کرده و راهحلهای افراطی پیشنهاد میدهند. این روند شباهتهای بسیاری با جنبشهای فاشیستی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ دارد.
ترامپ؛ مجسمه پوپولیسم
انتخاب دوباره دونالد ترامپ بهعنوان نمادی از پوپولیسم جهانی، بیانگر تأثیر ماندگار این گرایش در سیاست معاصر است. ترامپ با استفاده از زبان ساده، شعارهای ملیگرایانه، و تأکید بر «اولویت آمریکا»، بسیاری از نارضایتیها را کانالیزه کرده و حمایت گستردهای از گروههای راست افراطی جلب کرده است. گرایش او به تقویت مرزها، مخالفت با مهاجرت، و بیاعتنایی به نهادهای بینالمللی، شباهتهایی با ایدئولوژیهای فاشیستی دارد.
رگههای فاشیسم در راست افراطی
در راست افراطی امروز، رگههایی از فاشیسم مشاهده میشود که آرنت آنها را مشخصه حکومتهای توتالیتر میدانست. این ویژگیها شامل:
نسلکشی اسرائیل و تناقض هولوکاست
اگر هانا آرنت امروز زنده بود، احتمالاً شاهدی تیزبین بر جنایات دولت اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی میبود. آرنت که خود یک یهودی و از بازماندگان آوارگی پس از هولوکاست بود، در آثارش بهویژه آیشمن در اورشلیم، از سوءاستفاده از خاطره هولوکاست برای توجیه سیاستهای غیراخلاقی انتقاد کرد.
رژیم اسرائیل، که در ابتدای تأسیس با اتکا به مظلومیت قربانیان هولوکاست مشروعیت یافت، امروز در مقابل جهانیان به جنایاتی دست میزند که بسیاری آن را مصداق نسلکشی و آپارتاید مدرن میدانند. سیاستهای سرکوبگرانه، شهرکسازیهای غیرقانونی، محاصره غزه، و حملات نظامی علیه غیرنظامیان فلسطینی به ویژه بیش از سی و پنج هزار کودک و زن، همه در چارچوب یک پروژه نواستعماری و نژادپرستانه قابل تحلیل است.
آرنت، با دیدگاه انتقادی خود نسبت به توتالیتاریسم، احتمالاً این اقدامات را مصداقی از توتالیتاریسم مدرن میدانست؛ توتالیتاریسمی که به بهانه امنیت ملی و هویت یهودی، حقوق اساسی فلسطینیان را نقض میکند و با ایجاد یک نظام آپارتاید، مردم را بر اساس مذهب و قومیت تفکیک میکند.
توتالیتاریسم و آپارتاید مدرن
رژیم اسرائیل، با تکیه بر ماشین تبلیغاتی گسترده و حمایت قدرتهای جهانی، به تداوم و تشدید خشونت علیه فلسطینیان ادامه میدهد. این وضعیت، بهویژه با سکوت یا همراهی برخی از کشورها، شباهتهایی با توتالیتاریسمی دارد که آرنت تحلیل کرده بود:
ساختارهای ایدئولوژیک برای توجیه خشونت: اسرائیل به نام دفاع از “هویت یهودی” و مقابله با تروریسم، خشونت سیستماتیک علیه فلسطینیان را مشروع جلوه میدهد.
حذف کامل دیگری: فلسطینیان بهعنوان یک ملت و یک هویت، در گفتمان رسمی اسرائیل یا انکار میشوند یا در بهترین حالت به شهروندان درجه دو تقلیل داده میشوند.
استفاده از ترس و بحران: رژیم اسرائیل دائماً از تهدیدهای امنیتی، چه واقعی و چه مبالغهشده، برای توجیه سرکوب داخلی و گسترش نظامیگری استفاده میکند.
آرنت، که از ایدئولوژیهای افراطی و حکومتهایی که انسانها را به ابزار تبدیل میکنند، بیزار بود، بهاحتمالزیاد این نظام را یکی از نمونههای معاصر توتالیتاریسم و نسلکشی مدرن معرفی میکرد. او احتمالاً هشدار میداد که استفاده از مظلومیت گذشته، توجیهی برای سرکوب و خشونت امروز نیست، و قربانی دیروز نباید به جلاد امروز تبدیل شود.
استانداردهای دوگانه غرب و نسلکشی اسرائیل در غزه: تحلیلی در پرتو افکار هانا آرنت
هانا آرنت، فیلسوفی که آثارش عمیقاً به بررسی مفاهیمی مانند قدرت، خشونت، توتالیتاریسم، و مسئولیت اخلاقی پرداخته است، ابزارهای فکری قدرتمندی برای تحلیل رفتارهای قدرتهای جهانی، از جمله استانداردهای دوگانه غرب در قبال حقوق بشر، به دست میدهد. در زمینه نسلکشی اسرائیل در غزه، افکار آرنت میتواند کمک کند تا تناقضهای رفتاری غرب در قبال خشونت سیستماتیک و حقوق بشر را به دقت بررسی کنیم.
حقوق بشر بهعنوان ابزار سیاست قدرت
یکی از انتقادهای ضمنی آرنت به نظم جهانی مدرن، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم، این بود که حقوق بشر، بهجای اینکه بهعنوان ارزشی جهانشمول و مستقل تلقی شود، اغلب به ابزاری در خدمت سیاست قدرت بدل شده است. آرنت در کتاب ریشههای توتالیتاریسم به این نکته اشاره میکند که حقوق بشر، بدون حمایت سیاسی، چیزی جز یک ایدهآل انتزاعی نیست. او بحران پناهندگان و بیدولتها را مثال میآورد تا نشان دهد چگونه قدرتهای جهانی تنها زمانی به حقوق بشر توجه نشان میدهند که منافع سیاسی یا اقتصادی آنها در خطر باشد.
استانداردهای دوگانه غرب و زوال مسئولیت اخلاقی
آرنت در واکاوی جنایتهای توتالیتاریسم، به این موضوع اشاره میکند که بیاعتنایی جهانی به سرنوشت قربانیان، ناشی از فروپاشی مسئولیت اخلاقی و سیاسی در میان قدرتهای بزرگ است. در مورد غزه، استاندارد دوگانه غرب کاملاً مشهود است: قدرتهای غربی که بهسرعت نقض حقوق بشر را در کشورهایی مانند ایران، چین یا روسیه محکوم میکنند، در قبال جنایتهای اسرائیل سکوت میکنند یا آن را با استدلالهای سیاسی توجیه مینمایند.
آرنت این رویکرد را بازتابی از اخلاق ابزاری میدانست؛ جایی که دفاع از حقوق بشر تنها زمانی معنا مییابد که در خدمت منافع ژئوپلیتیک باشد. او همچنین احتمالاً این تناقض را نوعی مسئولیتگریزی جمعی مینامید، جایی که قدرتهای بزرگ بهجای پذیرش مسئولیت خود، اعمال خشونت را به «ضرورت امنیتی» یا «دفاع مشروع» تقلیل میدهند.
حقوق بشر در بحران!
در چارچوب افکار آرنت، نسلکشی در غزه نهتنها جنایتی علیه مردم فلسطین، بلکه نشانهای از بحران عمیق در ارزشهای مدرن حقوق بشر است. او احتمالاً تأکید میکرد که توجیه خشونت توسط اسرائیل، بهنام امنیت یا مبارزه با تروریسم، نوعی بازگشت به توتالیتاریسم است که آزادی و کرامت انسانی را بهشدت تهدید میکند.
مسئولیت تاریخی غرب برای حفظ میراث حقوق بشر و لطمه استانداردهای دوگانه به این میراث مهم و حیاتی
غرب، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم، بهعنوان پیشگام در ترویج حقوق بشر شناخته میشود. اعلامیه جهانی حقوق بشر که پس از انقلاب فرانسه رشد ونمویافت و سرانجام در سال 1948 در قالب یکمنشور رسمی توسط سازمان ملل متحد تصویب شد، بهعنوان یک سند بنیادین برای تعیین معیارهای جهانی در حوزه حقوق بشر بهشمار میآید. این اعلامیه تأکید دارد بر حقوق طبیعی و غیرقابل انکار هر فرد، از جمله حق حیات، آزادی، و امنیت. اما در طول دههها، استانداردهای دوگانه غرب، که اغلب منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی را به اصول انسانی ترجیح میدهند، تهدیدی جدی برای حفظ و ارتقای این میراث محسوب میشود.
غرب، پس از جنگ جهانی دوم و بهویژه با تأسیس نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل و دادگاههای بینالمللی، خود را بهعنوان حافظ حقوق بشر معرفی کرده است. این مسئولیت تاریخی ناشی از تجربه تلخ جنگهای جهانی، هولوکاست، و استبدادهای مختلف است که منجر به ارتقاء ایدهآلهای جهانی حقوق بشر شد. اصولی چون حق آزادی بیان، حق آموزش، حقوق اقلیتها و حقهای اجتماعی بهطور گسترده در سیاستهای غربی جا پیدا کردند و بهعنوان معیارهایی برای ارزیابی رفتار کشورهای دیگر در نظر گرفته شدند.
در این جهت، دولتهای غربی بهویژه ایالات متحده و کشورهای اروپایی نقشی کلیدی در معرفی و ترویج حقوق بشر ایفا کردند و بهطور مکرر از ابزارهایی مانند تحریمها، دیپلماسی و حتی مداخلات نظامی برای دفاع از حقوق بشر در نقاط مختلف جهان استفاده کردند. این اقدامات، اگرچه گاهی با اهداف خاص سیاسی همراه بودهاند، اما اصولی که در پس آنها قرار داشتند، از سوی جامعه بینالمللی تا حد زیادی بهعنوان استانداردهای جهانی پذیرفته شدهاند.
لطمه استانداردهای دوگانه به میراث حقوق بشر
در اینمیان، استانداردهای دوگانه غرب بهویژه در مواجهه با نقض حقوق بشر توسط متحدان سیاسی، اقتصادی یا نظامیاش، لطمه بزرگی به میراث حقوق بشر وارد کرده است. این رویکرد، که در آن حقوق بشر بهطور گزینشی و بسته به موقعیت سیاسی و اقتصادی کشورهای مختلف مورد توجه قرار میگیرد، موجب بیاعتمادی جهانی به تعهدات غرب در این زمینه شده است.
آرنت، که همواره بر اهمیت مسئولیت فردی و جمعی در سیاست تأکید داشت، احتمالاً این روند را نوعی فراموشی مسئولیت اخلاقی میدانست. او میدید که زمانی که استانداردهای حقوق بشر بهعنوان ابزار سیاسی بهکار میروند، خطر تهدید ارزشهای اساسی انسانی و اخلاقی وجود دارد. برای آرنت، حقوق بشر نباید صرفاً در جهت منافع خاص قدرتها قرار گیرد، بلکه باید بهعنوان یک مسئولیت جهانی، مستقل از منافع اقتصادی و سیاسی مورد توجه قرار گیرد.
ضرورت بازگشت به اصول حقوق بشر جهانی
آنچه که امروز نیاز است، بازگشت به اصول اخلاقی و مسئولیت جمعی است که در چارچوب حقوق بشر قرار دارند. استانداردهای دوگانه غرب باید کنار گذاشته شوند تا بتوانیم بهطور واقعی از حقوق بشر دفاع کنیم. برای حفظ میراث حقوق بشر، غرب باید از سیاستهای گزینشی و مصلحتگرایانه دست بکشد و در برابر هرگونه نقض حقوق بشر، فارغ از منافع سیاسی یا اقتصادی، واکنش نشان دهد.
اگر غرب به مسئولیت تاریخی خود در حفظ حقوق بشر وفادار بماند و از ابزارهای دوگانهاش دست بردارد، نه فقط میتواند در آینده نقشی موثر در تأمین عدالت جهانی ایفا کند بلکه به حیات مدنی بشر خدمت بزرگی بنماید.
شاید به عنوان جمعبندی این بخش بتوان گفت که هانا آرنت در آثارش ما را به فهم عمیقتری از بحرانهای بشری و پیامدهای ایدئولوژیهای توتالیتر فرا میخواند. از ظهور پوپولیسم و راست افراطی تا نسلکشی اسرائیل، دنیای امروز بازتاب هشدارهایی است که او درباره خطرات بیتوجهی به ارزشهای انسانی و حقوق بشر مطرح کرد. آرنت، که خود تجربهای عمیق از بیریشگی و بیخانمانی داشت، احتمالاً نسلکشی اسرائیل را تجلی نهایی بیاخلاقی مدرنیته و سقوط ارزشهای انسانی میدانست.
با مقایسه زیستجهان هانا آرنت و زمانه ما، میتوان دید که بسیاری از بحرانهای امروز، بازتابی از بحرانهای عصر اوست. ظهور پوپولیسم، راست افراطی، و رگههای فاشیسم در سیاست معاصر، اهمیت اندیشه آرنت در تحلیل بحرانهای سیاسی و اجتماعی را آشکار میسازد. او به ما هشدار میدهد که چگونه بیاعتمادی به نهادها و بحرانهای هویتی میتواند زمینهساز تکرار تاریخ شود.
بخش سوم: اندیشه مرکزی آرنت برای زمانه ما
بسیاری از ایدههای هانا آرنت هنوز هم برای تحلیل و درک بحرانها و چالشهای سیاسی و اجتماعی معاصر از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. آثار آرنت، بهویژه در زمینههای حقوق بشر، دموکراسی و مسئولیت فردی، بهطور مداوم بهعنوان چراغی برای راهنمایی جوامع مدرن مورد استفاده قرار میگیرند. در این بخش، به سه اصل کلیدی اندیشه آرنت خواهیم پرداخت که نهتنها برای زمانه خود، بلکه برای زمانه ما نیز حائز اهمیت است.
“حق داشتن حق”
یکی از مهمترین مفاهیم در اندیشه آرنت، «حق داشتن حق» است. او میگوید که انسانها باید پیش از هر چیز، «حق داشتن حق» را داشته باشند؛ یعنی حق برخورداری از حقوق انسانی اولیه که به هیچوجه به تابعیت یا قومیت افراد وابسته نباشد. آرنت این حق را نه فقط بهعنوان مجموعهای از حقوق شهروندی، بلکه بهعنوان اصلی بنیادی میبیند که افراد را بهعنوان انسانهای آزاد و برابر شناسایی میکند. این ایده در دنیای امروز که با بحرانهای مهاجرت، آوارگی و بیخانمانی میلیونها انسان مواجه است، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
در شرایط فعلی، میلیونها نفر از جمله پناهندگان و مهاجران بهخاطر جنگها، درگیریها و فقر اقتصادی از داشتن حق زندگی در جوامع امن محروم هستند. دولتها اغلب بهدلیل مسائل سیاسی و اقتصادی از اعطای حق شهروندی به آنها امتناع میکنند و در نتیجه، این افراد در وضعیت حقوقی بلاتکلیفی قرار میگیرند. آرنت بهطور قاطعانه تأکید میکند که باید این حق که فراتر از مرزهای ملی و قومی است، برای تمامی انسانها تضمین شود. در جهانی که هنوز بسیاری از مردم از ابتداییترین حقوق خود محروم هستند، این اصل همچنان بهعنوان یک راهنمای اساسی در تلاش برای عدالت جهانی مطرح میشود.
تفکر انتقادی و مسئولیت فردی
آرنت در مفهومی که به «ابتذال شر» مشهور است، به این نکته اشاره میکند که بسیاری از جنایات بزرگ تاریخ نه توسط افراد غیرعادی یا دیوانه، بلکه توسط افرادی انجام شدهاند که بهطور کورکورانه از ایدئولوژیها یا دستورات مقامات پیروی کردهاند. این ایده در کتاب معروفش «آسیبدیدگان از قدرت» (The Origins of Totalitarianism) و در تحلیل محاکمه آدولف آیشمن (نازی) در کتاب «آیشمن در اورشلیم» توسعه یافته است. آرنت نشان میدهد که پیروی بیچون و چرای افراد از اقتدار، میتواند آنها را به شریک جرم تبدیل کند.
این اندیشه در زمانه ما که با بحرانهای اخلاقی و سیاسی مختلف مواجه است، همچنان کاربرد دارد. بسیاری از اقدامات ظالمانه و نادرست امروز در جهان از جمله جنگها، سرکوبها، و نقض حقوق بشر، تحت لوای ایدئولوژیها یا دستورات سیاسی صورت میگیرد. اگر هر فرد در موقعیتهای مختلف، بهویژه در مواجهه با قدرت، تفکر انتقادی داشته باشد و مسئولیت شخصی خود را در قبال اقداماتش بپذیرد، میتواند از تکرار تاریخهای مشابه جلوگیری کند. آرنت ما را به این دعوت میکند که در مواجهه با قدرت، «فکر کنیم» و مسئولیت فردی خود را در قبال آنچه در دنیا رخ میدهد، بپذیریم.
اهمیت فضای عمومی
آرنت بهشدت به اهمیت فضای عمومی برای دموکراسی و مشارکت سیاسی تأکید داشت. او میگفت که سیاست سالم نیازمند فضایی آزاد و بیواسطه است که در آن افراد بتوانند آزادانه نظر بدهند، در گفتوگو شرکت کنند و بهطور جمعی تصمیمگیری کنند. در اندیشه آرنت، «فضای عمومی» نه تنها مکانی است برای بیان نظرات، بلکه فضایی است که در آن انسانها میتوانند در کنار یکدیگر بهعنوان موجودات آزاد و برابری که حقوق خود را به رسمیت میشناسند، زندگی کنند.
اما در دنیای امروز، فضای عمومی بهطور فزایندهای تحتفشار قرار گرفته است. رسانههای اجتماعی، بهویژه در جوامع غربی، اغلب بیشتر به ابزاری برای تقویت قطببندیها و تشدید اختلافات تبدیل شدهاند تا مکانی برای گفتوگوهای آزاد و سازنده. علاوه بر این، در بسیاری از جوامع، سیاست بهجای تأکید بر منافع عمومی و گفتوگو، به مبارزهای برای کسب و حفظ قدرت تقلیل یافته است. آرنت تأکید میکند که دموکراسی واقعی تنها در صورتی ممکن است که فضای عمومی بهعنوان مکانی برای گفتوگو، تبادل نظر و ایجاد توافقهای مشترک حفظ شود.
در زمانهای که دموکراسیهای نمایندگی بهشدت از ایدئولوژیها و حزبگراییها تأثیر میپذیرند و سیاست به دکانی برای تأمین منافع خاص تبدیل شده است، بازسازی فضای عمومی و تقویت گفتگوهای آزاد و مسئولانه میتواند بهعنوان راهی برای احیای دموکراسی و مقابله با بحرانهای سیاسی و اجتماعی مطرح شود. آرنت بهما یادآوری میکند که سیاست نباید محدود به بازیهای قدرت شود، بلکه باید فضایی باشد که در آن حقوق فردی و جمعی هر انسان محترم شناخته شده و همه بتوانند در آن مشارکت کنند.
اندیشههای هانا آرنت، که در واکنش به تجربههای تلخ جنگ جهانی دوم، فاشیسم، و توتالیتاریسم شکل گرفت، هنوز هم در تحلیل مسائل معاصر از اهمیت بالایی برخوردارند. مفاهیمی چون «حق داشتن حق»، تفکر انتقادی، و اهمیت فضای عمومی، همچنان راهحلهایی برای مقابله با بحرانهای کنونی جهان ارائه میدهند. با توجه به بحرانهای حقوق بشری، سیاسی و اجتماعی که امروزه در سطح جهانی شاهد آنها هستیم، بازگشت به این اصول میتواند نه تنها به بازسازی دموکراسی و عدالت کمک کند، بلکه ما را از لغزش به سوی اقتدارگرایی و توتالیتاریسم بازدارد.
بخش چهارم: واکنش احتمالی آرنت به هوش مصنوعی
هانا آرنت احتمالاً با چهارچوب فلسفی خاص خود به مسئله هوش مصنوعی نزدیک میشد:
چالش برای وضعیت انسانی
در کتاب وضعیت انسانی، آرنت سه فعالیت اساسی انسان را تعریف میکند:
کار (Labor): فعالیتهایی برای بقا.
ساخت (Work): خلق اشیاء و فناوری.
عمل (Action): تعاملات انسانی و کنش سیاسی.
هوش مصنوعی میتواند این جنبهها را دگرگون کند:
کار: اتوماسیون بسیاری از مشاغل را حذف کرده و نقش انسان را در تولید تغییر میدهد.
ساخت: خلاقیت ماشینی، انسان را از موقعیت سازنده جهان بیرون میکشد.
عمل: الگوریتمها و هوش مصنوعی فضای عمومی را تحت تأثیر قرار میدهند و امکان تعامل آزاد را محدود میکنند.
تفکر انتقادی و اخلاقی
آرنت بر تفکر مستقل تأکید میکرد. او احتمالاً نسبت به تأثیر هوش مصنوعی بر کاهش تفکر انتقادی و مسئولیت اخلاقی هشدار میداد. خطر این است که انسانها تصمیمگیریهای خود را به الگوریتمها واگذار کنند و از مسئولیتهای اخلاقی شانه خالی کنند.
بحران حقیقت و اطلاعات نادرست
آرنت معتقد بود حقیقت، ستون سیاست سالم است. او احتمالاً استفاده از هوش مصنوعی برای تولید اطلاعات نادرست و دستکاری افکار عمومی را تهدیدی جدی برای سیاست دموکراتیک میدانست.
ارتباط با توتالیتاریسم
آرنت در خاستگاههای توتالیتاریسم نشان داد که فناوریهای نظارتی چگونه میتوانند ابزار کنترل اقتدارگرایانه باشند. هوش مصنوعی با قابلیتهای پیشرفته خود، میتواند به ابزار خطرناکی در دستان حکومتهای توتالیتر با شرکت های چند ملیتی با افکار توتالیتر و غیر انسانی تبدیل شود.
مفهوم “حیوان کارگر” در برابر هوش مصنوعی
حیوان کارگر چیست؟
آرنت این مفهوم را برای توصیف جنبهای از زندگی انسان مطرح کرد که به بقا و نیازهای زیستی محدود است. در مقابل، او هومو فابر (انسان سازنده) و عمل سیاسی را قرار میدهد که به جهان معنا و ارزش میبخشند.
تطبیق با هوش مصنوعی:
حذف نقش انسان در کارهای زیستی:
هوش مصنوعی با اتوماسیون، بسیاری از وظایف زیستی انسان را انجام میدهد. آرنت ممکن بود این سؤال را مطرح کند: آیا این تحول، انسان را آزاد میکند یا او را به مصرفکنندهای منفعل تبدیل میسازد؟
تقویت جنبه حیوان کارگر:
آرنت نگران بود که انسان در جوامع مدرن به موجودی مصرفگرا تبدیل شود. هوش مصنوعی، با خلق نیازهای جدید و تسهیل مصرف، ممکن است این روند را تسریع کند.
از دست رفتن خلاقیت و معنا:
اگر هوش مصنوعی جایگزین انسان در خلق فناوریها و ایدهها شود، آرنت ممکن بود بپرسد: آیا انسانها همچنان نقش سازنده جهان را دارند؟
آنچه مسلم است، اندیشه هانا آرنت، با تأکید بر تفکر انتقادی، اهمیت فضای عمومی و مسئولیت فردی، ابزارهایی ارزشمند برای تحلیل مسائل مدرن از جمله هوش مصنوعی ارائه میدهد. اگر آرنت زنده بود، احتمالاً ما را به بازاندیشی در نقش انسان در عصر فناوری فرا میخواند و هشدار میداد که نباید اجازه دهیم ماشینها جایگزین تفکر، خلاقیت و کنش انسانی شوند.
همانطور که قابل ملاحظه است و در کل این سخنرانی مکتوب بیان شد، از اندیشه هانا آرنت هنوز می توان برای توصیف، تبیین، و نقد وقایع استفاده کرد. البته باید مراقب بود اندیشه هانا آرنت تحریف و تفسیر به رای نشود اما با وفاداری به اصول فکری اش، از منظر او به پدیده های اجتماعی و سیاسی جهان نگریسته شود.
از توجه شما متشکرم
بدون دیدگاه