پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
نگاهی تازه به مقوله وحدت و انسجام اسلامي
رضاغلامی
تفاوت انسجام اسلامي با وحدت اسلامي
وقتي از انسجام اسلامي سخن به ميان مي آيد ، بسياري آن را با وحدت اسلامي كاملا مترادف تلقي مي كنند ليكن بايد توجه داشت كه مفهوم انسجام اسلامي با وحدت اسلامي كاملا يكسان نيست بلكه تفاوت هاي ظريفي ميان ايندو مفهوم به چشم مي خورد.
در واقع ، وحدت اسلامي به معناي مصطلح ، بر همبستگي عمومي ميان مسلمانان بر اساس وجود اشتراكات دينيِ آنها تاكيد دارد كه پيامد هاي آن مي تواند بسيار كلي و البته بسیار مهم باشد. مانند زندگي مسالمت آميز ميان فرق و مذاهب مختلف ، عدم تكفير يكديگر ، پرهيز از خشونت هاي مذهبي ، محافظت همگاني از مسلّمات ، هويت و مقدسات ديني ، حمايت هاي توده اي از ملت هاي مسلمان ( در ابعاد گوناگون ) يا مقابله عمومي با دشمن يا دشمنان مشترك و مانند آنها. ولي انسجام اسلامي به معناي مصطلح ، يعني وجود سطح مناسبي از وفاق ميان مسلمانان و گروهها يا دولت هاي اسلامي ، در جهت دست يابي به اهداف و منافع مشترك و همچنين تلاش عملي و هماهنگ براي تحقق آن اهداف و منافع. بنابراين انسجام اسلامي اولا : مستلزم تعيين اهداف و منافع مشترك و توافق بر سر آنها ميان گروهها يا دولت هاي اسلامي است و ثانيا : حركت هماهنگ جهت تحقق اهداف و منافع مشترك در اشكالي سازمان يافته مي باشد كه پيامدهاي آن مي تواند به مراتب فراتر از پيامدهاي وحدت اسلامي بوده و شامل تمامي حوزه هاي فرهنگي ، سياسي ، اقتصادي ، حقوقي و امنيتي نيز باشد.
وحدت اسلامي مقدمه ضروري انسجام اسلامي
بر اساس آنچه گذشت ، انسجام اسلامي چند سطح و درجه از وحدت اسلامي جلوتر است ليكن ضرورتا در بستر وحدت اسلامي شكوفا مي شود. براي مثال ، تا زمانيكه فرق و مذاهب اسلامي نتوانند بر مبناي وجود مشتركات فراوان ميان خود ( قرآن ، سنت و سيره پيامبر اكرم (ص) و… ) ، تفاوت هاي يكديدگر را هضم نموده و خود را در يك “كل” و “هويت مشترك” به نام جهان اسلام تعريف كنند ، تعيين اهداف و منافع مشترك بي معنا است چه رسد به اقدامات عملي و هماهنگ براي تحقق آن اهداف و منافع. لذا بايد توجه داشت كه انسجام اسلامي زماني قابل تصور است كه وحدت اسلامي در سطح مناسبي ميان مسلمانان محقق شده باشد.
شاخص های کلی مسلمانان و جامعه اسلامی «وحدت یافته»
وقتي سخن از وحدت اسلامي به ميان مي آيد ، طبعا منظور وحدت كامل و صد در صد ميان مسلمانان نيست بلكه مقصود دست يابي به سطحي مناسب و واقع بينانه از وحدت مي باشد كه اين سطح بايد با در نظر گرفتن شرايط و مقتضيات گوناگون و نيازهاي كلان مسلمانان به همبستگي ، تعريف شود. در اين جهت ما به شاخص هاي صحيحي براي سنجش كمي و كيفي وحدت اسلامي نيازمنديم تا نهايتا آن را در یک پژوهش میدانی با سطح مورد نظر مقايسه كنيم. بنابراين ، ابتدا بايد ديد شاخص هاي كلان مسلمانان يا جوامع اسلاميِ «وحدت يافته» چيست تا پس از كمّي كردن آن شاخص ها ، و جمع آوری اطلاعات مورد نیاز ، به يك برآورد قابل قبول از ميزان وحدت در ميان مسلمانان دست يافت.
به نظر مي رسد بتوان براي ترسيم مسلمانان يا جوامع اسلامي «وحدت يافته» از سه شاخص زير بهره برد :
1. مسلمانان و يا جامعه اسلامي «وحدت يافته» ، به وضعيتي اطلاق مي شود كه در آن فرق و مذاهب اصليِ اسلامي بر اساس اشتراكات فراوان عقيدتي و فقهيِ موجود ، اختلافات ميان خود را درك كرده ، همديگر را به عنوان مسلمان و تابع دين اسلام به رسميت شناخته و دست از تكفير يا بي احترامي به يكديگر بردارند. در چنين شرايطي طبعا درگيري و خشونت ميان طرفداران فرق و مذاهبِ اصلي اسلامي به شدت كاهش يافته و زندگي مسالمت آميز ميان آنها با قبول وجود اختلافات عقيدتي و فقهي امكان پذير مي گردد.
2. مسلمانان و جامعه اسلاميِ «وحدت يافته» به وضعيتي اطلاق مي شود كه مسلمانان با فرق و مذاهب و همچنين مليّت هاي گوناگون براي خود يك هويت کلی و مشترك به نام “مسلمان” قائل بوده و مجموعه مسلمانان ، كشورهاي اسلامي و همچنين دارائيهاي معنوي و مادي خود را در يك مجموعه و كل ، به نام “جهان اسلام” تعريف نموده باشند.
3. مسلمانان و جامعه اسلامي «وحدت يافته» به وضعيتي اطلاق مي شود كه در آن مسلمانان با فرق و مذاهب و همچنين مليّت هاي گوناگون ، به عنوان يك وظيفه مهم ديني و فراملّي ، از انگيزه و ارادة لازم براي ارتقاء و تقويت جهان اسلام و نيز حراست از مسلّمات ، مقدسات و هویت اسلامي و همچنين جهان اسلام ( شامل مسلمانان ، كشورهاي اسلامي و دارائيهاي معنوي و مادي مسلمانان ) در برابر خطرات و تهديدهاي دروني و بيروني برخوردار باشند.
وحدت اسلامی به منزله نفی هویت های فرقه ای و مذهبی؟!
یکی از بدفهمی های رایج از مفهوم وحدت اسلامی که حتی میان برخی علمای مسلمان نیز مشاهده شده و از آن به عاملی برای عدم تحقق وحدت اسلامی یاد شده است ، مساوی انگاشتن وحدت اسلامی با کنار گذاشتن عقاید مذهبی مختلف و روی آوردن به نوعی بی مذهبی یا هضم شدن مذاهب در یکدیگر است. این در حالی است که اگر به تاریخ وحدت اسلامی نگاهی گذرا داشته باشیم ، به وضوح درخواهیم یافت که هیچیک از منادیان بزرگ وحدت اسلامی ، اعم از سنی و شیعه ، به دنبال نفی حقانیت عقاید خاص مذاهب مختلفِ اسلامی و هویت های ناشی از آن و یا هضم یکی در دیگری نبودند. به بیانی دیگر ، ترویج وحدت اسلامی در میان شیعیان به منزله نفی حقانیت تشیع و پذیرش عقاید خاص اهل تسنن نیست کما اینکه در ترویج وحدت اسلامی میان اهل تسنن نیز همین موضوع صادق است. باید توجه داشت که مفهوم اصیلِ وحدت اسلامی بر لزوم قبول وجود یک منطقه عقیدتی و فقهی بزرگ و مشترک در میان مسلمانان ، و قبول همبستگی بر اساس آن می باشد. به باور بسیاری از صاحب نظران ، فرق و مذاهب مختلف اسلامی در بیش از نود درصد موضوعات عقیدتی ، فقهی و اخلاقی با یکدیگر اشتراک نظر دارند و این موضوع ، موقعیت منحصربفردی را برای شکل گیری یک هویت فردیِ کلی و مشترک به نام “مسلمان” و همچنین یک هویت جمعیِ کلی و مشترک به نام “جهان اسلام” بوجود آورده است. نکته مهمی که باید در این جا به آن اشاره شود ، لزوم سوق دادن مباحث اختلافی به مجالس علمی و تحقیقی حوزه و دانشگاه است. در واقع یکی از لوازم اصلی وحدت اسلامی ، آزادی پیروان فرق و مذاهب مختلف برای مطالعه یا مباحثه درباره دیگر مذاهب است. با این ملاحظه ، سوق دادن مباحث به سمت محافل علمی – تخصصی ، ضمن محترم نگاهداشتن آزادی پیروان مذاهب مختلف برای پژوهش درباره دیگر مذاهب ، عمدۀ مسائل اختلافی و بحث بر انگیز را به طور طبیعی از میان توده مردم به میان علماء ، محققان ، طلاب و دانشجویان رشته های تخصصی ِمرتبط منتقل خواهد کرد. چنانکه گذشت ما باید قبول کنیم که مذاهب اسلامی در برخی موضوعات که برخی از آنها نیز برای آنها از اهمیت فراوانی برخوردار است با یکدیگر اختلاف نظر دارند و مایلند باب تحقیق و مباحثه درباره این اختلافات میان مسلمانان بسته نشود. البته همانطور که بیان شد ، وحدت اسلامی به منزله نادیده گرفتن این اختلافات و کم ارزش تلقی کردن آنها نیست. لیکن نمی توان تردید داشت که طرح مباحث اختلافی در میان توده مردم ، تلاش برای اثبات حقانیت مذهبی خاص و ترویج سازمان یافته و عمومی یک مذهب در میان توده پیروان یک مذهب دیگر ، به تحریک تعصبات مذهبی و نهایتا تضعیف هویت فردیِ کلی و مشترک یعنی “مسلمان” و نیز هویت جمعیِ کلی و مشترک یعنی “جهان اسلامی” منتهی می گردد لذا بهترین روش راه برای رفع این مشکل ، ایجاد مجالس و کرسی های علمی- انتقادی ِفعّال ( اعم از حوزوی و دانشگاهی ) با حضور علماء ، محققان ، طلاب و دانشجویان رشته های تخصصی مرتبط می باشد.
آیا هم اکنون مسلمانان از سطح مناسبی از وحدت برخورداند؟
قبل از هر چیر باید بر این نکته تاکید شود که دست يابي به وحدت اسلامي شديدا به موضوع بيداري اسلامي وابسته است. بيداري اسلامي در یک منظر کلی به معنای عبور از قشريگرايي و رسيدن به هسته و مغز دين است البته بايد توجه داشت كه اين سخن به معناي کم اهمیت دانستن قشر دين نيست چراكه قشر دين ، نقش مهمي را در حفاظت از هسته دين بر عهده دارد ، بلكه منظور عدم توقف در قشر دين و غافل شدن از مغز و هسته دين است. اما سئوال اینجاست که بيداري اسلامي محصول چیست؟ به نظر می رسد ، بهره مندي مسلمانان از درك عميق تر از دين ، مهم ترین عامل در بیداری اسلامی است و البته در این میان ، علما و رهبران ديني همواره از نقشی اساسی برخوردار بوده اند. باید توجه داشت که اگر علماء و رهبران ديني خود دچار سطحی نگری یا تحجر و تنگ نظري باشند ، جامعه اسلامي و توده مسلمانان نيز به تبع آنها در فرایند فهم دین ، هیچگاه از سطح به عمق نخواهند رسيد.[1] و در چنین شرایطی ، قبول یزید فاسد به عنوان خلیفه مسلمین از سوی توده مردم و وقوع حادثه عاشورا دور از ذهن نخواه بود.
در تايخ معاصر ، جدي شدن موضوع وحدت اسلامي به چندين دهه قبل باز مي گردد ؛ از زماني كه بسياري از مصلحان بزرگ ديني همچون سيد جمال الدين اسد آبادي ، شيح محمد حسن كاشف الغطا ، شيخ محمد عبده ، شيخ محمد شلتوت ، آيت الله بروجردي و غيره ، با هدف صيانت از كيان اسلام و مقابله با گسترش توطئه هاي قدرت هاي استعماري جهان عليه مسلمانان و كشورهاي اسلامي ، تلاش هایی را براي بیداری اسلامی و ايجاد وحدت ميان مسلمانان آغاز كردند. اما پيروزي انقلاب اسلامي به رهبری امام خمینی (ره) را باید نقطه عطف بزرگی در جهت بیداری اسلامی و فراگير شدن و عيني شدن موضوع وحدت اسلامي در میان مسلمانان و جهان اسلام محسوب کرد[2].
در واقع پیروزی انقلاب اسلامی در شرایطی که فرهنگ و تفکر اسلامی در بسیاری از کشورهای مسلمان در اثر رواج گسترده فرهنگ و اندیشه غربی ، و رشد خفقان ، رمق خود را از دست داده بود ، بیشتر شبیه یک معجزه بود. معجزه ای که بسیاری از مسلمانان را از خود فراموشی و بی هویتی نجات داد[3].
دیدگاههای امام خمینی (ره) درباره وحدت اسلامی به سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی باز می گردد به ویژه زمانی که تفرقه در میان مسلمانان و همچنین غفلت آنها از خطر رشد اسرائیل – به مثابه یک غده سرطانی- حیات مسلمانان و کشورهای اسلامی را به مخاطره انداخته بود ، اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، طرح ضرورت وحدت اسلامی از سوی امام خمینی (ره) ابعاد تازه و گسترده ای به خود گرفت و به سیاست ثابت دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران بدل شد. از نظر امام خمینی ، انقلاب اسلامی متعلق به همه مسلمانان جهان بود و می توانست زمینه ساز رهایی مسلمانان از ظلم قدرت های بزرگ و قرار گرفتن آنها در مسیر پیشرفت تلقی شود[4] لیکن این دیدگاه برای دو دسته قابل قبول نبود :
یک : برای بسیاری از حکومت های کشورهای مسلمان که همچون رژیم پهلوی ، در زمرۀ حکومت های استبدادی و غربگرا قلمداد می شدند ، طرح وحدت اسلامی از سوی جمهوری اسلامی ایران به منزله سرایت اندیشه انقلاب اسلامی به کشورهای خود و در نتیجه فراهم شدن مقدمات سرنگونی حکومت خود از سوی مردم و یا انحراف از مسیر غرب تلقی می شد لذا نه تنها در جهت وحدت اسلامی گامی برنداشتند بلکه با به خدمت گرفتن علماء مزدور و صرف هزینه های هنگفت ، در جهت بزرگ کردن اختلافات مذهبی ، تقویت پان عربیسم ( مانند حمایت همه جانبه از تجاوز صدام به ایران ) و متهم کردن جمهوری اسلامی به ترویج تشیع و تلاش برای تسلط بر اعراب ، پرداختند.
دو : قدرت های بزرگ که با پیروزی انقلاب اسلامی ، منافع کلان خود در ایران را کاملا از دست رفته می دیدند ، طبعا به هیچ وجه به گسترش نظری و عملی وحدت اسلامی در کشورهای مسلمان علاقه ای نداشتند[5] ؛ آنها به خوبی از قدرت بی نظیر وحدت اسلامی در ایجاد دگرگونی در معادلات منطقه که در رأس آن حفظ اسرائیل ، تسلط بر منابع عظیم نفتی و بازارهای بی نظیر اقتصادی برای کالاهای غربی در خاورمیانه محسوب می شد آگاه بوده و تجربه تاریخی خود در جهت اختلاف افکنی میان مسلمانان برای پیشبرد اهداف استعماری خود در کشورهای آنها را به یاد داشتند لذا طبیعی بود که با تقویت انقلاب هراسی در میان رژیم های حاکم بر کشورهای مسلمان ، به بیشتر رژیم های حاکم بر کشورهای مسلمان توصیه نمایند تا برای مصون ماندن از خطر گسترش اندیشه انقلاب اسلامی به کشورهایشان به توسعه اختلافات مذهبی ، تقویت هویت قومی مسلمانان عرب و معرفی انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان شیعی و غیر عرب بپردازند. البته آنها این مسئولیت را به طور کلی به رژیم ها واگذار نکردند بلکه با نفوذ در کشورهای اسلامی و تقویت همه جانبه گروههای متعصب و تندرو مذهبی ، به گسترش اختلاف و تفرقه و حتی خشونت های مذهبی که با تلاش علماء برجسته مسلمان به شدت کاهش یافته بود ، مبادرت نمودند.
البته با همه این تلاش ها ، انقلاب اسلامی تاثیر عمیق خود را بر کشورهای اسلامی گذاشته بود. بسیاری از جنبش های اصلاحگر و آزادی بخش اسلامی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی امید خود را به ادامه فعالیت عملا از دست داده بودند ، احیاء شدند. همچنین جریان مقابله با اسرائیل و نجات مردم مظلوم فلسطین و لبنان از ظلم و ستمِ حکومت تجاوزگر اسرائیل جان تازه ای گرفت[6].
علاوه بر این ، از یک طرف امام خمینی (ره) و پس از رحلت ایشان مقام معظم رهبری و از طرف دیگر علمای ایرانی و دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران ، با استمرار تاکیدات خود بر لزوم وحدت اسلامی ، تلاش جدی و عملی برای روشنگری گسترده در جهان اسلام و مقابله با فضاسازی های تبلیغی غرب و بسیاری از رژیم های حاکم بر کشورهای مسلمان ، از فرصت های ناشی از انقلاب اسلامی برای ایجاد همبستگی میان مسلمانان – که بر خلاف القائات مسموم کشورهای غربی و بسیاری از رژیم های حاکم بر کشورهای مسلمان ، تنها به دنبال حفظ کیان اسلام و کشورهای مسلمان در برابر نظام استکبار جهانی و همچنین فراهم کردن زمینه پیشرفت مسلمانان و کشورهای مسلمان بود – استفاده فراوانی به عمل آوردند[7] که از بارزترین آنها می توان به حمایت گسترده از مردم مظلوم فلسطین ( به قیمت تحمل فشارهای اقتصادی و سیاسی گسترده از سوی غرب ) ، حمایت گسترده از مردم مظلوم افغانستان ، حمایت از مردم مظلوم بوسنی هرزگوین و غیره نام برد که غالب آنها نه پیرو مذهب تشیع بودند و نه لزوما غیر عرب. همچنین برگزاری دهها نشست اسلامی در موضوع وحدت و تقریب مذاهب اسلامی ، کمک به تقویت سازمان کنفرانس اسلامی و گسترش همکاری و تعامل با کشورهای مسلمان ( علی رغم حمایت گسترده بسیاری از آنها از رژیم صدام در طول جنگ 8 ساله علیه ایران ) و غیره از دیگر اقدامات مهمی است که طی 29 سال اخیر از سوی جمهوری اسلامی برای گسترش وحدت اسلامی صورت گرفته است.
لذا در یک جمعبندی می توان گفت ، در مقایسه وضعیت پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ، و با وحود سرمایه گذاری های گسترده در جهت عدم تحقق وحدت اسلامی و بستن دست جمهوری اسلامی ایران در این زمینه ، هم اکنون میزان برخورداری مسلمان از وحدت اسلامی بیش از هر زمان دیگر ارزیابی می شود هر چند این میزان از وحدت برای تحقق انسجام اسلامی به هیچ وجه کافی نیست و باید تلاش ها در این جهت با تمام توان ادامه یابد.
علت واقعی روند معکوس در زمینه وحدت اسلامی در سالهای اخیر
برای بسیاری این سئوال وجود دارد که چرا با وجود تلاش هاي زيادي كه خصوصا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در کشورهای اسلامی و براي ايجاد وحدت و همبستگی میان مسلمانان صورت گرفته است ، در سالهاي اخير شاهد فرايند معكوس در موضوع وحدت اسلامي و زنده شدن بسياري از اختلافات قدیمی ميان فرق و مذاهب اسلامي هستيم؟ آیا این وضعیت را باید به منزله شکست تلاش های انجام شده در زمینه وحدت اسلامی تلقی کنیم؟ برای پاسخگویی به این سئوال توجه به سه نکته زیر ضروری است :
یک. همانطور که اشاره شد ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، تلاش های زیادی برای ایجاد ممانعت از تحقق وحدت اسلامی که با پیروزی انقلاب اسلامی به صورت گسترده مطرح شده بود صورت گرفت که یکی از آن تلاش ها تقویت گروههای متعصب و افراطی در کشورهای اسلامی بود. البته این گروهها با وجود برخورداری از امکانات مالی گسترده و حتی جایگاه منحصر بفرد ( اعم از پنهان و آشکار ) در برخی رژیم های حاکم بر کشورهای مسلمان ، هیچگاه موفق به برخورداری از اقبال عمومی و دست یابی به موقعیت اکثریت در کشورهای اسلامی نشدند.
دو. در حادثه مشکوک یازده سپتامبر که به گشته و زخمی شدن صدها نفر بی گناه در نیویورک منجر شد ، گروه افراطی القاعده که بر اساس اسناد روشن در خلال مبارزه با نیروهای شوروی در افغانستان از سوی سازمان های جاسوسی ایالات متحده و با کمک برخی رژیم های حاکم بر کشورهای مسلمان تاسیس و مورد حمایت قرار گرفته بود ، مسئول شناخته شد و حضور آنها در افغانستان و رژیم طالبان ، زمینه حمله نظامی امریکا و برخی کشورهای غربی به افغانستان و اشغال این کشور را به نام مبارزه با ترورسیم فراهم کرد. از طرف دیگر ، موضوع تولید و بهره مندی رژیم صدام از سلاح های کشتار جمعی و عدم همکاری آن رژیم با بازرسان سازمان ملل و همچنین ذکر شواهدی مبنی بر حمایت صدام از گروه القاعده ، امکان شروع مرحله تازه ای از مبارزه با تروریسم را برای امریکا به بهانه سرنگونی رژیم صدام و برقراری دموکراسی در عراق فراهم نمود که انگیزه اصلی آن از ابتدا اشغال عراق بود. اما ورود به عراق که می توانست علاوه بر برخورداری از انگیزه حفاظت از اسرائیل در برابر خطر موهومی به نام ایران ، فرصت تسلط امریکا به چاههای عظیم نفت منطقه را نیز فراهم نماید تنها یک روی سکه بود. روی دیگر سکه برخورداری عراق از جمعیت حداکثری شیعه ، و زیان امریکا و برخی رژیم های منطقه از برقراری دموکراسی در عراق بود چراکه نتیجه قطعی دموکراسی در عراق می توانست به روی کار آمدن یک دولت شیعی و طبعا نزدیک به ایران منتهی گردد. لذا از نظر اشغالگران ، بهترین راه برای قدرت نیافتن شیعیان در عراق ، تحریک تعصبات مذهبی در عراق و ممانعت از قدرت گرفتن شیعیان در این کشور شناخته شد. اما ایجاد درگیری میان مردم عراق اعم از شیعه و سنی که در طول تاریخ همواره به صورتی کاملا مسالمت آمیز و بدون هر مشکل در کنار یکدیگر زندگی نموده بودند کار ساده ای نبود لذا در این زمینه سه اقدام دیگر توسط اشغالگران طراحی شد : اول. ایجاد مرحله تازه ای از شیعه هراسی در رژیم های منطقه و همچنین گروههای سنی در عراق تحت عناوینی نظیر هلال شیعی و غیره و تشویق آنها به تقویت مادی و معنوی گروههای متعصب و افراطی برای به راه انداختن موج شیعه کشی در عراق. دوم. باز گذاشتن دست آن دسته از گروههای افراطی نظیر القاعده – که پس از سرکوب آنها در افغانستان ظاهرا جبهه جدیدی علیه امریکا در عراق ایجاد نموده بودند- برای فشار به شیعیان و ناکام گذاشتن دولت منتخب مردم عراق در ایجاد امنیت و ثبات.
سوم. باز گذاشتن دست نیروهای بعثی در اقدامات جنایتکارانه علیه شیعیان و تصعیف کارآمدی دولت منتخب.
البته تقویت گروههای افراطی از سوی امریکا و برخی رژیم های منطقه ، تاکنون برای امنیت آنها نیز پرهزینه بوده است لیکن شاید پرداخت چنین هزینه ای برای شکل نگرفتن یک دولت شیعی و نزدیک به ایران در عراق و حفاظت از اسرائیل از سوی امریکایی ها منطقی به نظر رسیده است.
سه. پیروزی شکوهمند حزب الله لبنان در مقاومت موسوم به 33 روزه در برابر تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان ، که پس از سالهای متمادی ابهّت کاذب و تصویر شکست ناپذیری ارتش اسرائیل را در چشم مسلمانان برهم زد ، می رفت تا به شکل گیری یک جریان اسلامی قوی بر علیه اسرائیل و امریکا به عنوان حامی اصلی آن در کشورهای اسلامی تبدیل شود ، لذا برنامه ریزی برای بزرگ کردن اختلافات مذهبی و منسوب کردن مقاومت لبنان به شیعیان و ایران و نه همه مسلمانان و کشورهای اسلامی ، اقدام مهمی بود که با کمک برخی رژیم های حاکم بر کشورهای مسلمان و با هدف جلوگیری از وحدت اسلامی و شکل گیری جریان مزبور صورت گرفت.
با ملاحظه سه نکته مزبور ، باید توجه داشت که اولا : تشدید اختلافات مذهبی و حتی خشونت های ناشی از آن در عراق ، علی رغم تبلیغات صورت گرفته از سوی غرب و برخی رژیم های حاکم بر کشورهای اسلامی ، هیچگاه در جهان اسلام فراگیر نبوده است بطوریکه در عراق نیز منتهی به موفقیت ارزیابی نمی شود. ثانیا : ایجاد موج ضد شیعی جدید در برخی کشورها و حتی تحریک برخی علماء مسلمان در این زمینه ، استمرار نداشته است و لذا مشاهده می کنیم که پس از روشنگری های جمهوری اسلامی ایران در این زمینه و فرمایشات افشاگرانه رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص توطئه های امریکا در ایجاد اختلافات مذهبی و کذب بودن موضوع هلال شیعی و غیره ، شاهد تصحیح نگرش بسیاری از علماء و رهبران مسلمان درباره موضوع وحدت اسلامی و شکست امریکا در اجرای توطئه مزبور می باشیم.
البته تحلیل فوق به معنای ، مبرّا دانستن گروههای شیعی در ایران و غیره از هر گونه اشتباه و به دست دادن بهانه توسط برخی از آنها برای کمک به شکل گیری روند به ظاهر معکوس در زمینه وحدت اسلامی نیست چرا برخی گفتارها و رفتارهای غیر منطقی شیعیان در تحریک احساسات اهل تسنن و زنده کردن تعصبات مذهبی آنها موثر بوده است که باید با عنایت به توصیه های اکید امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری ، در آینده از تکرار آن به جدّ اجتناب گردد.
نیاز مبرم جهان اسلام به منشور وحدت
در ابتدای سال جاری ، مقام معظم رهبری بر لزوم تهیه منشور وحدت اسلامی و امضاء علما و مراجع برجسته دینی فرق و مذاهب اسلامی بر ذیل آن تاکید نمودند. بدون تردید ، در ادامۀ چندین دهه تلاش شمار زیادی از علماء جهان اسلام در جهت تحقق وحدت اسلامی ، تدوین و امضاء چنین سند مهمی ، می تواند ضمن شفاف سازی مفهوم وحدت اسلامی و اصول ، اهداف و مقتضیات آن- که در طول دهه های اخیر همواره از بدفهمی یا سوء تعبیر رنج برده است- از اقدامات غیر منطقی گروههای متعصب و افراطی در تکفیر پیروان مذاهب اسلامی و به راه انداختن خشونت علیه آنها جلوگیری نموده و امکان زندگی مسالمت آمیز و تعامل سانده میان پیروان مذاهب گوناگون و حرکت به سمت انسجام اسلامی را میسر خواهد کرد[8].
مخاطبان اصلی موضوع انسجام اسلامی
بر اساس مفهومی که از انسجام اسلامی ارائه شد ، مطمئنا ، این دولت های کشورهای مسلمان خواهند بود که در تحقق انسجام اسلامی از توانایی لازم برخوردارند. اما باید پرسید ، آیا دولت های کشورهای مسلمان از اهداف فراملی در جهت حمایت از منافع همه مسلمانان یا جهان اسلام برخوردار می باشند؟ در پاسخ به این سئوال باید گفت ، اصولا این دولت های ایدئولوژیک هستند که از اهداف فراملی از نوع دینی برخوردار می باشند و در شرایطی که به جز جمهوری اسلامی ایران ، هیچ دولت اسلامی و غیر سکولار به معنای دقیق کلمه در میان کشورهای مسلمان مشاهده نمی شود ، انتظار ترسیم اهداف فرا ملی در میان دولت های کشورهای مسلمان که پایه اصلی تحقق انسجام اسلامی محسوب می شود ، واقع بینانه نیست و اگر هم انتظاری در این زمینه متصور باشد حداکثر باید به وضعیت کنونی سازمان کنفرانس اسلامی و کارکرد حداقلی و ضعیف آن راضی بود. این در حالی است که بدون تردید ، سازمان کنفرانس اسلامی که از ابتدا به واسطه دولت های کشورهای مسلمان اداره شده و در رفع معضلات اساسی جهان اسلام ، تامین امنیت مسلمانان و کشورهای مسلمان و زمینه سازی برای پیشرفت آنها در ابعاد گوناگون ، کامیاب نبوده است قادر به تحقق موضوع انسجام اسلامی نیست.
البته می توان با صرف نظر از اهداف فراملیِ دینی ، به دنبال کشف منافع مادی مشترک میان کشورهای مسلمان و ایجاد سطحی مناسب از همکاری و هماهنگی برای تامین منافع مادیِ مشترک کشورهای مسلمان بود اما باید توجه داشت که با وجود مطلوبیت چنین اقداماتی ، نمی توان کارکرد انسجام اسلامی را در این سطح تنزل داد و به ایجاد چیزی شبیه اتحادیه عرب یا شورای همکاری خلیج فارس و نظیر ایندو که به منظور تامین منافع مشترک کشورهای عضو و با عدم محوریت “اسلام” تاسیس شده است ، راضی بود.
برای مثال ، امروزه از نظر عمده مسلمانان جهان ، مساله فلسطین ، مهم ترین مساله جهان اسلام به شمار می رود. اما مواجهه کشورهای مسلمان با این مقوله بر اساس منافع ملی یا مادی آن کشورها – که عموما با منافع اختصاصی سران حکومت ها گره خورده است – صورت می گیرد. لذا طبیعی است که نه تنها شاهد همکاری و هماهنگی شایسته کشورهای اسلامی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین نیستیم بلکه در بسیاری از اوقات شاهد کارشکنی های برخی حکومت های کشورهای مسلمان در روند حمایت از مردم مظلوم فلسطین و همسویی پنهان و آشکار با رژیم صهیونیستی می باشیم که تن دادن به طرح های ناعادلانه ای چون صلح خاورمیانه و غیر از این قبیل می باشد.
برخی معتقدند که مخاطب اصلی موضوع انسجام اسلامی ، توده مردم مسلمان می باشند نه دولت ها. در اینصورت باید گفت ، در شرایطی که بیشتر حکومت ها موجود در کشورهای اسلامی جزء حکومت های مردمی محسوب نمی شوند و امکان دخالت مردم مسلمان در اداره کشورهای خود و تعیین اهداف فراملیِ عملا امکان پذیر نیست ، چگونه می توان به پیگیری موضوع انسجام اسلامی از سوی توده مردم امید وار بود؟ از جهت دیگر ، در سالهای اخیر شاهد گسترش فزاینده تهاجم فرهنگی غرب به کشورهای اسلامی و تضعیف شدید هویت دینی در میان نسل های جدید مسلمان می باشیم که این موضوع نیر می تواند همراهی جدی نسل های جدید در تحقق انسجام اسلامی را با کندی و ضعف روبرو نماید.
با وجود واقعیت های مزبور ، تحقق انسجام اسلامی نیز همچون وحدت ، موضوعی نسبی است لذا باید ضمن در نظر داشتن هر دو مخاطب ( دولت ها و توده مسلمانان ) از ظرفیت های موجود برای پیگیری انسجام اسلامی هوشمندانه بهره برد.
دو پیشنهاد در جهت پیگیری موضوع انسجام اسلامی
1.تلاش در جهت نوسازی و تقویت سازمان کنفرانس اسلامی ،
با وجود ضعف و ناکارآمدی کنفرانس اسلامی ، این سازمان همچنان مهم ترین نهادی است که می تواند با بهره مندی از سابقه نسبتا طولانی و اعتبار خود در کشورهای مسلمان ، به منظور ترسیم اهداف و منافع مشترک میان کشورهای مسلمان و برنامه ریزی عملی برای تحقق آن وارد عمل شود. لازمۀ چنین اقدامی ، آسیب شناسی دقیق سازمان کنفرانس اسلامی ، تهیه طرح جامع برای نوسازی و تقویت سازمان مزبور و ائتلاف شماری از کشورهای اسلامی برای حمایت از این طرح و ایجاد ضمانت های لازم برای اجرای مناسب آن می باشد.
2. ارتقاء نقش نخبگان کشورهای مسلمان در تحقق انسجام اسلامی و تشکیل سازمان مستقل مجامع اسلامی
با وجود تشکیل مجمع علمای اسلام ، و مجامع دیگر نظیر آن در محیط جهان اسلام ، همچنان زمینه توسعه کمّی و کیفی این مجامع در زمینه های گوناگونی چون : علمی ، فرهنگی ، هنری ، ادبی و حتی اقتصادی وجود دارد. بدون تردید این مجامع می توانند با هویتی دینی و با محوریت اسلام ، در جهت ایفاد نقشی مستقل از دولت ها برای رفع معضلات جهان اسلام و کمک به پیشرفت مسلمانان تشکیل ، و به صورتی کاملا دموکراتیک اداره گردند. البته ایجاد یک سازمان غیر دولتی برای ایجاد هماهنگی میان این مجامع ، کارایی این مجامع را مضاعف خواهد ساخت. برای دست یابی به این مجامع ، پیشقدمی تعدادی از نخبگان برجسته و انگیزه مند کشورهای اسلامی ، تهیه اساسنامه ، و دعوت از نخبگان در رشته های گوناگون برای راه اندازی این مجامع در موضوعات گوناگون ، و در نهایت فراهم کردن یک منبع مالی مردمی و تشکیل سازمان مورد اشاره ، ضروری است. مطمئنا پیشرفت های گسترده در عرصه فناوری اطلاعاتی و ارتباطاتی و شکل گیری فضای جهانی شدن ، در جهت حرکت به سمت شکل دهی به این سازمان تاثیر زیادی خواهد داشت.
پی نوشت ها :
[1]. استاد شهید مطهری ، ده گفتار ، احیاء فکر دینی ، تهران ، انتشارات صدرا ، پاییز 1369 ، ص 144 ،
[2]. مقام معظم رهبری ، در دیداربا میهمانان ششمین کنفرانس وحدت اسلامی ، شهریور 1372: اینکه امام بزرگوار توانست اسلام را عزیز کند به برکت ایجاد احساس وحدت در بین مسلمین بود.
[3] در میان شعارهای انقلابی نیز موضوع ضرورت وحدت مسلمین به عنوان شعار بارز مردم مشاهده می شود. ر.ک : محمد حسین پناهی ، جامعه شناسی شعارهای انقلاب اسلامی ایران ، تهران ، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ، 1383
[4]. همان ، مقام معظو رهبری : منادی وحدت جمهوری اسلامی بود.
[5]. مقام معظو رهبری در دیدار با میهمانان ششمین کنفرانس وجدت اسلامی ، شهریور 1372 : در اقصی نقاط عالم به نام امام ، مسلمان حرکت می کرد فکر نمی کرد که مذهب من چیست مذهب او چیست ، من سنی ام او شیعه است ، او شیعه است و من سنی ام ، این وحدت برای دسمن مضر است. دشمن می هواهد آن را بشکند… قدرت های استکباری بر ضد جمهوری اسلامی بپا خواستند … چون آنان با وحدت دشمنند وحدت مسلمین به ضرر آنها است. لذا سعی می کنند این وجدت را بشکنند.
[6]. ر.ک : منوچهر محمدی ، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ، تهران ، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انتشارات اسلامی ، 1385
[7]. وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی (ره) : توصیه اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان به ویژه در عصر حاضر آن است که در مقابل این توطئه ها { تفرقه و اختلاف } عکس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود بهر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقین را مأیوس نمایند.
[8]. مقام معظم رهبری ، مورخ 17/1/86 : علماء و روشنفکران مسلمان باید منشور وحدت اسلامی را به عنوان مطالبه ای تاریخی تدوین کنند.