مسیر تحول در علوم‌انسانی از ابتدا اشتباه بوده است!

گفتگوی دکتر رضا غلامی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و‌مطالعات فرهنگی با روزنامه فرهیختگان/ منتشر شده در ویژه نامه آبان ماه ۱۴۰۳

 

۱.مسیر طی شده در حوزه تحول علوم انسانی را چطور ارزیابی می کنید؟

اجازه بدهید پیش از پاسخ به سئوال نخست، به عنوان مقدمه، کمی درباره علوم انسانی و اجتماعی و اهمیت و‌ کارکردهای آن صحبت کنم. وقتی گفته میشود، علوم انسانی منظور همه رشته های دانشگاهی است که فرهنگ، جامعه و تجربه انسانی را مطالعه می کنند. مانند تاریخ، فلسفه، ادبیات، دین، هنر، موسیقی زبان و غیره. علوم انسانی بر درک و تفسیر وضعیت انسان، اغلب از طریق روش‌های انتقادی و تحلیلی تمرکز دارد. این علوم به ما کمکمی کند تا شیوه های متنوعی را که مردم در طول تاریخ زندگی کرده اند، فکرکرده اند و خود را ابراز کرده اند، فهم کنیم. علاوه بر این، علوم انسانی موجب تقویت تفکر انتقادی، خلاقیت و مهارت‌های استدلال می‌شود. به بیان دیگر، علوم انسانی تفکر خلاق و استدلال خلاقانه را تشویق می‌کند و به افراد کمک می‌کند تا درکشان را از  جوامع گوناگون و‌کل جهان گسترش دهند.

هر چند گاهی علوم‌ انسانی با علوم اجتماعی یکی دانسته می شود اما علوم اجتماعی همان علوم انسانی نیست بلکه زیر چتر علوم انسانی است. علوم اجتماعی به هر شاخه ای از مطالعات دانشگاهی یا علمی اطلاق میشود که به رفتار انسان در جنبه های اجتماعی و فرهنگی آن می پردازد. علوم اجتماعی رشته های مختلفی را در بر می گیرد، از جمله انسان شناسی فرهنگی که اعمال، باورها و آداب و رسوم فرهنگی را در جوامع مختلف بررسی می کند. جامعه شناسی‌که ساختارهای اجتماعی، نهادها و تعاملات درون جوامع را مطالعه می کند. روانشناسی‌که رفتار، شناخت و فرایندهای ذهنی انسان را بررسی می کند. علوم سیاسی که سیستم های سیاسی، حکومت داری و پویایی قدرت را تجزیه و تحلیل می کند. اقتصاد که سیستمهای اقتصادی، بازارها و تخصیص منابع را بررسی می کند. به طور خلاصه، دانشمندان علوم اجتماعی با ورود به موضوعاتی مانند رشد انسانی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، عملکرد جوامع را بررسی می کنند. کار آنها به درک و مدیریت پایدار جامعه خودمان و فراتر از آن، جهان پیچیده ای که با آنروبرو‌هستیم کمک می کند.

آنچه مهم است و‌دوست دارم نظرتان را به آن جلب کنم این است که رابطه بینعلوم انسانی و حکمرانی عمیقاً در هم تنیده و چندوجهی است. مثلا رشته‌هایعلوم انسانی مانند اخلاق و فلسفه، پایه‌ای برای درک اصول اخلاقی وتصمیم‌گیری اخلاقی، که برای حکمرانی خوب حیاتی هستند، فراهم می‌کنند. آنها احزاب، مجامع مدنی و به مقامات دولتی کمک می کنند تا از معضلات اخلاقی پیچیده عبور کنند، فرهنگ را کمتر قربانی زندگی شهری و صنعتی کنند، عاملیت انسان را در حیات فردی و اجتماعی صیانت کنند و کل، تصمیماتی عادلانه و منصفانه اتخاذ کنند. در کنار این ها، درک عمیق ارزش‌های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی، که اغلب از طریق علوم انسانی مورد بررسی قرار می‌گیرد، می‌تواند منجر به حکمرانی مؤثرتر شود. این آگاهی به ایجاد سیاست‌هایی کمک می‌کند که از نظر فرهنگی حساس باشند احتمال بیشتری برای پذیرش توسط جامعه وجود داشته باشد. همانطور که اشاره کردم، علوم انسانی تفکر انتقادی و مهارت های تحلیلی را تشویق می کند، اینها برای ارزیابی سیاست ها، درک مفاهیم آنها و تصمیم گیری آگاهانه ضروری است و  می تواند منجر به نتایج بهتر سیاست و استفادهکارآمدتر از منابع شود. همچنین مطالعه تاریخ که از آن به راحتی عبور می کنیم، بینش هایی را در مورد مدل های حکومتی گذشته، موفقیت ها و شکستها ارائه می دهد. این چشم‌انداز تاریخی می‌تواند شیوه‌های حاکمیت فعلی راآگاه کند و به جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته کمک کند.

به طور کلی، همراهی شانه به شانه علوم انسانی در حکمرانی می‌تواند منجربه مدیریت عمومی جامع‌تر و موثر تر شود، و الگوی حکمرانی را تقویت کند که اخلاقی، از نظر فرهنگی آگاه باشد و پاسخگوی نیازهای جامعه باشد. اینکه برخی از دانشمندان علوم‌پابه یا مهندسین وقتی به مسئولیتی در نظام آموزش عالی می رسند علوم انسانی را تحقیر می کنند و آن را ناکارآمد و‌کم‌ خاصیت تلقی می کنند، عمدتا به دلیل ناآگاهی آنها از علوم انسانی و‌ همچنین حکمرانی است. حکمرانی به فرآیندی اطلاق می شود که در آن عناصر درون جامعه از قدرت، اقتدار و نفوذ برای تصمیم گیری در مورد زندگی عمومی و پیشرفت اجتماعی استفاده می کنند. این شامل سیاست، تصمیم گیری، و تصویب و اجرایی‌سازی سیستماتیک سیاست هایی است که بر جوامع، سازمان ها و ملت ها تاثیر می گذارد. من تا الان درباره علوم انسانی بر مبنای تعریف کلانی که از آن ارائه کردم صحبت می کردم. اما اگر بخواهیم درباره رابطه علوم اجتماعی و‌ حکمرانی هم توضیح دهم، خواهم‌ گفت ؛ علوماجتماعی بستر شکل گیری حکمرانی مطلوب است. به ویژه رویکرد میان رشتهای‌ علوم اجتماعی ( مانند جامعه شناسی، علوم سیاسی و اقتصاد ) خیلی برای حکمرانی مهم است و چارچوب های نظری و تحقیقات تجربی را به حاکمیت پیشنها می کند. اصحاب علوم اجتماعی به سیاستگذاران کمک میکنند تا پویایی های اجتماعی، رفتار انسانی و ساختارهای نهادی را درککنند. انسان را همچون یک‌ ماشین بدون قلمداد نکنند. به اسم مدیریت اجتماعی یا مصلحت اجتماعی، آزادی های فردی و‌ حقوق اجتماعی را مانند آب خوردن نقض نکنند؛ در تدوین خط مشی ها خیلی علوم اجتماعی نقش آفرین است. ممکن است خودش خط مشی ارائه نکند اما مقدمات خط‌مشیگذاری را فراهم‌ می کند. به عنوان مثال، مطالعات مربوط به نابرابری، فقر وآموزش، سیاست گذاران را در طراحی برنامه ها و مداخلات مؤثر راهنماییمی کند. اگر بخواهم‌مثال های بیشتری بزنم، می گویم علوم اجتماعیابزارهایی را برای ارزیابی مشروعیت حکومت فراهم می کند. مفاهیمی مانندشفافیت، نظارت و‌ پاسخگویی، پاسخگویی، و مشارکت فعال و مبتکرانهشهروندان. در کنار این ها، دانشمندان علوم اجتماعی چالش های حاکمیتی(مانند فساد، عدم تعادل و‌چرخش عادلانه قدرت) را تجزیه و تحلیل می کنند وراه حل هایی را پیشنهاد می کنند. به طور خلاصه، علوم اجتماعی و حکمرانی به هم پیوسته اند و تحقیقات علوم اجتماعی به حکمرانی مؤثر و تصمیمات سیاست آگاهانه کمک می کند. همکاری بین این حوزه ها برای پرداختن به مسائل پیچیده اجتماعی ضروری است و یک‌ دلیل عمده ناکارآمدی در کشور ما فهم این‌ واقعیت است.

در خصوص پرسش جنابعالی، من چندان ارزیابی مثبتی از راه رفته شدهندارم. البته نمی خواهم‌ در برابر برخی زحمات صادقانه که از ابتدای انقلاب تا الان کشیده شده قدرناشناسی کنم اما واقعیت را نیز نمی خواهم‌ از شما پنهان کنم. به دلیل عدم درک عمیق و‌ ملموس جامعه علمیِ انقلابی از علم و ساختمان آن، مسیر تحول در علوم انسانی از ابتدا مسیری غلط بوده و این مسیر غلط، نه تنها اصلاح نشده بلکه به همان شکل دائماً تقویت شده است. ابتدا فکر می کردند با پالایش متون علوم انسانی از یکسری اصطلاحات و‌ واژه ها یا حذف برخی دروس مثلا نظریه داروین، علوم انسانی متحول میشود؛ مدتی که گذشت، گفتند علوم انسانی را با بازنگری در سرفصل ها، منابع و برنامه ریزی آموزشی متحول می‌کنیم. دیگرانی گفتند خوبه بیاییم‌ مانند مواجهه نظام با آموزش و‌پرورش، یک پژوهشگاه مانند سازمان پژوهشو‌ تالیف کتب درسی در آموزش و‌پرورش تاسیس کنیم و‌ در آنجا یک سری کتاب حکومتی و یکدست برای دانشگاهها تهیه نموده و فقط بگوییم استاد حق دارد این ‌کتابها را واو‌ به‌ واو تدریس نموده و در پایان ترم، از مطالب آن امتحان بگیرد! امثال ما هم به اشتباه رفتیم به دنبال شکل دهی به علوم انسانی اسلامی که از اساس غلط بود؛ چرا؟ برای اینکه علم، دینی و‌ دینی ندارد و مبانی عقلی دین، حداکثر می تواند در فلسفه پشت سر علم، به مثابه فلسفه حضور داشته باشد. مساله جدی تری که برای نخستین بار میخواهم عرض کنم، توهم دشمنی و‌ توطئه از جانب علوم انسانی در دانشگاهها بود! هر کجا در فرهنگ‌ شکست می خوردیم و‌احساس عقب گرد داشتیم، آنرا گردن علوم انسانی می انداختیم و فکر می کردیم اگر علوم‌ انسانی همان‌ چیزی باشد که ما دوست داریم، دیگر در مواجهه فرهنگی شکست نمی خوریم! به هر حال، تا الان، هنوز اندیشه درستی درباره تحول علوم انسانی وجود نداشته و آنچه اتفاق افتاده بیشتر علوم انسانی را ضعیف‌تر و رنجور تر از پیش کرده است.

۲.تا چه میزان توانسته ایم تحول این علوم را رقم بزنیم؟

همانطور که اشاره کردم، چندان کار شایسته و درخوری انجام نشدهکه بتوان‌ نام آنرا تحول گذاشت اما اگر نخواهم بی انصافی کنم می توانم‌ بهبعضی کارهای خودجوش ناشران خصوصی با همکاری شماری از استادان دانشگاهها در ترجمه مجموعه ای از دیدگاهها و‌ نظریات علوم انسانی و اجتماعی در جهان اشاره کنم. نشر نی، نشر مرکز، انتشارات ققنوس، انتشارات طرح نو، انتشارات هرمس، انتشارات حکمت، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، نشر ثالث، انتشارات سروش مولانا و این اواخر انتشارات موسسه ترجمان علوم انسانی و دیگر ناشرانی که الان حضور ذهن‌ ندارم، آثار خوبی را از زبانهای رایج دنیا به فارسی ترجمه کردند که واقعا به رشدعلوم‌ انسانی و‌ جلوگیری از ایستایی آن کمک‌ کرد. بعضی کارهای دیگر مانند مجله ارغنون یا نقد‌ و‌ نظر در دوره اولش و در مقاطعی که منتشر می شد محققان علوم انسانی را با مسائل معاصر علمی درگیر می کرد. بعضی استادان، با سلسله درسگفتار هایشان در انجمن حکمت و فلسفه، مرکز شهر کتاب، انجمن جامعه شناسی ایران، کتابخانه‌ ملی، یا در خانه اندیشمندان علوم انسانی و‌ در این اواخر در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و‌ تمدنی که‌ مدیریت آن بر عهده من بود، از میرایی بحث‌ و‌ نقد‌ و‌ گفتگوهای علمی حول نظریه های جهانی در علوم انسانی و‌ اجتماعی جلوگیری کردند. در کنار این ها برخی کارهای بزرگ و‌ ادامه دار انجام شد مانند دایره المعارف بزرگ‌ اسلامی با ریاست جناب آقای بجنوردی که خدمت بزرگی به فرهنگ و‌ دانش ایرانی اسلامی و‌ تکریم‌ عالمان‌ و‌ دانشمندان ایرانی کرده یا برخی تحقیقات ملی میدانی مانند نگرش ایرانیان‌ که با اهتمام‌ وزارت فرهنگ‌ و‌ ارشاد انجام شد. در کل، کارهای نقطه ای و‌ پراکنده ای عمدتا خارج از ارادهو‌ سرپرستی دولتها انجام شد و موجب گردید تا علوم انسانی در ایران به رغم بیماری های متعدد و سخت، سرپا بماند. این ها نمونه کارهای واقعی برای تحول در علوم‌ انسانی بود‌ که البته خیلی از آنها با سنگ اندازی های دولتی هم مواجه شدند. چیزی که دوستان‌ما به آن توجه ندارند این است که علوم انسانی چیز ساختنی نیست. ما کارخانه تولید علوم انسانی نداریم! نظریه های علوم انسانی که یک جور هم نیستند، در یک‌ پروسه صد در صد طبیعی شکل می گیرند و‌از این رو، تحول علوم انسانی هم‌جز در یک‌جریان و فرایند طبیعی اتفاق نخواهد افتاد. مهم کنار گذاشتن دگم‌اندیشی‌ها، تکریم استادان و کمک به شکل گیری ایده های غیر دولتی مانند تحقیق، تالیف، نشر، گفتگو و امثال اینهاست.

۳.جالش های تحول در علومی مانند انسانی چیست؟

 برای جوامع ایدئولوژیک علوم انسانی آزاد، مسیری را بوجود می آورد که به طور طبیعی با مسیر دلخواه جوامع ایدئولوژیک همسو‌ نیست. در این صورت علوم‌‌ انسانی برای حاکمیت ها چالش زا می شود و خودش هم از ناحیه مواجهه سرد و بی حمایتی ها و‌حتی برخوردهای امنیتی حکومتها با چالش روبرو‌ میشود. من معتقدم، آنچه در کشور ما باید به عنوان اهداف تحول دنبال شود، که شما می توانید از آنها به رویارویی با چالش ها نیز تعبیر کنید، چند چیز است : یکی گسترش فضای نقد علمی آزاد است چیزی کهالان با محدودیت روبروست؛ دوم؛ تهیه و‌ اجرای برنامه های بین رشته ای و‌ تشویق به همکاری بین علوم انسانی و سایر رشته ها، البته از طریق بحثو‌توافق با اساتید نه به صورت بخشنامه‌ای. سوم؛ بهاء دادن به تاریخ علم و تدوین دانشنامه های معتبر با محوریت طیف های فکری گوناگون در تاریخ هر رشته.

چهارم؛ درگیری دانشمندان علوم انسانی با جدیدترین نظریه ها و نقدها درجهان به‌ ویژه اروپا و‌ آمریکاست که شرط آن، تسهیل ارتباطات و تعاملات دوسویه میان استادان ایرانی و غیر ایرانی است‌ که هم اکنون به صفر نزدیک شده است. پنجم؛ ترجمه دو‌ سویه آثار خوب از طیف های فکری متنوع و‌ متکثر از زبان های رایج به زبان فارسی و از زبان فارسی به زبان های دیگر، ششم؛ کاهش بروکراسی سرگیجه آور و‌ کسل کننده در دانشگاهها و بها دادن به نوآوری و‌ ایجاد گرنتهای علمی سطح بالا برای حمایت از شکل گیری نوآوری. هفتم؛ تعطیل کردن دانشگاههای بی کیفیت و‌ قلابی و‌ کاهش جذب دانشجو به ویژه در مقطع تحصیلات تکمیلی که جز بیسواد‌ پروری نتیجه دیگری در پی ندارد. هشتم. در نظر گرفتن مشوق های جذاب برای مراجعه جدی و‌ غیر تشریفاتی دولت با همه اجزایش و همچنین بخش خصوصی به دانشگاهها و‌ استادان برای حل مسئله چه در تزهای کارشناسی ارشد و‌دکتراو‌ چه در سایر فعالیت های علمی مانند مقالات علمی و‌ پژوهشی.

۴.مسیر پیش رو برای تحول علوم انسانی را چطور ارزیابی می کنید؟

تا زمانیکه تلقی های نادرست و‌ عقب افتاده درباره تحول علوم انسانی وجود داشته باشد، و فرصت اصلاح آن‌ها مهیا نشود، تا زمانیکه دیدن علومانسانی با عینک دشمن و‌ منبع توطئه و تباهی کنار زده نشود؛ تا زمانیکه کارتحول به دست خود استادان و عقل جمعی نیفتد و‌ تکثر و‌ تنوع فکری به رسمیت شناخته نشود، آینده تحول در علوم انسانی، یک آینده مبهم‌ و مایوس کننده است. من الان آینده خوبی را در ذهنم‌ ترسیم‌ نمی کنم‌ مگر اینکه اتفاقاتی که عرض کردم تدریجاً رقم بخورد. از سوی دیگر، رشد مردم سالاری دینی به رشد و‌ تحول در علوم انسانی گره خورده است. اگر مردم سالاری دینی به حاشیه کشیده شود و تحریف شود و‌ مولفه های حیاتی اش مفقود شود حتما بین علوم انسانی و‌ نظام نیز شکاف و‌ دوگانگی روز به روز افزایش خواهد یافت. البته من تفسیر خاصی از مردم سالاری دینی دارم‌ که قبلا عرض کرده ام. همچنین دوستان‌ و‌ همکاران حوزوی ما باید پژوهشهای اسلامی را تا می توانند توسعه دهند و‌ عقب ماندگی های تاریخی حوزه هایشیعی را جبران کنند. با انبوه خرافات و‌ وموهومات و‌ انحرافات به روش علمی مقابله کنند. کاربرد عقل را در ساحت اجتهاد بسط بدهند. شریعت را ازتاریخ‌زدگی نجات دهند؛ از کمک‌ علوم‌ انسانی و‌ اجتماعی برای درک بهتر مسائل زیر پوست جامعه و‌ پیش بینی آینده بهره بگیرند؛ گفتگوهای محترمانه و‌ دوستانه با استادان دانشگاه برای یافتن راه حلهای موثر مقابله با آسیبهای اجتماعی را به یک سنت زنده تبدیل کنند. علوم اسلامی مصطلح، نمی تواندجای علوم انسانی و‌ اجتماعی را پر کند و علوم انسانی و‌ اجتماعی نیزشأنیّتی برای ورود به قلمرو‌ دین ندارد. لزومی ندارد به دنبال اسلامی سازی علوم باشیم. نه دین اساسا درصدد ورود در قلمرو علوم تجربی است و‌ نه اگر بر فرض می خواست، امکانش وجود داشت. علم‌ هم برای خود جایگاهی برای ورود به دین‌ قائل نیست و استادانی که وارد نفی دین‌ می شوند مرتکب کار غیر علمی شده اند. علم نهایتا می تواند بگوید من قادر به درک آموزه های متافیزیکی دین نیستم نه اینکه آن آموزه ها را از اساس انکار کند.

۵. ملزومات تحقق تحول را چه می دانید؟ از نگاه شما می‌توان تحول در این حوزه را به معنای واقعی کلمه رقم زد؟

من در خلال پاسخ به سوالات قبلی شما به خیلی از الزامات پرداختم‌و‌ دیگر قصد ندارم مطالب قبل را تکرار کنم. واقعیت این است که رشد علم که‌ نتیجه مثلث سه ضلع اشراف، نقد‌ و نوآوری است، در سایه حال خوشی که برای استادان، محققان و دانشجویان‌ مقاطع عالی تحصیلی شکل می گیرد اتفاق می افتد. باید سعی شود این حال خوش برای استادان، محققان و‌ دانشجویان بوجود بیاید. اینکه هر کس نقد‌ و‌ نظر متفاوت با میل و‌ گرایش مامطرح‌ کرد را متهم به دشمنی با نظام کنیم‌ و‌ برایش پرونده امنیتی درست کنیمو‌ به دستگاه امنیتی احضارش کنیم، این حال استادان و پژوهشگران را بد‌ می کند؛ اینکه دانشگاهها و‌ پژوهشگاه را به یک‌ اداره یا کارخانه بزرگ‌ بدل کنیم و آنها را دائما به‌ کارهای کمّی و ویترینی مجبور کنیم و‌ هیات امنای دانشگاهها را بی اعتبار کنیم، این حال آنها را بد‌ می کند؛ اینکه یک عضو هیات علمی درآمدش به قدری پایین باشد که نتواند در شهر محل خدمتش به ویژه تهران‌، خانه ای برای خود اجاره کند، این حال استاد و‌ محقق را بد‌ میکند؛ اینکه استاد ارتباطاتش با دانشگاهها و‌مراکز علمی دنیا به حداقل برسد و‌ گفتگویی میان او‌ محققان درجه یک دنیا نباشد، حال استادان و پژوهشگران را بد می‌کند؛

اجازه بدهید درباره جذب دانشجو و نحوه پرورش دانشجو‌ در دانشگاههایعلوم انسانی و اجتماعی هم یک‌ مطلب کلیدی عرض کنم. انیشتن می گوید ؛ دانش آموز ظرفی نیست که باید آنرا پر کنید؛ مشعلی است که باید آن راروشن کنید؛ یا می گوید : آموزش آموختن‌ حقایق نیست بلکه پرورش ذهن برایتفکر است. خب ما الان با دانش آموزان رشته علوم انسانی در مدارس چه‌ میکنیم؟ با دانشجویان رشته های علوم انسانی در دانشگاهها چه‌ می کنیم؟ چراحاضر نیستیم در روش های غلط آموزشی خودمان در علوم انسانی شجاعانهتجدید نظر کنیم؟ از کوزه، همان تراود که در اوست! وقتی حفظ محوری درمدارس و‌ دانشگاهها اصالت یافت، دیگر باید با نقد و‌نوآوری خداحافظی کرد.

https://r-gholami.ir/?p=3622