پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
متن سخنرانی دکتر رضا غلامی به مناسبت ایام عزاداری سید و سالار شهیدان، امام حسین (ع) ۲۲ تیرماه ۱۴۰۳، (July 12, 2024)، رایزنی فرهنگی ج.ا.ا در اتریش، خانه حکمت ایرانیان، وین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض می کنم خدمت خانم ها و آقایان و از حضورتان در اتاق مجازی این سخنرانی متشکرم. جا دارد ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را به همه شما تسلیت عرض کنم.
طبق سنت دیرینه اسلامی-شیعی، دهه اول ماه محرم هر سال، ضمن زنده کردن یاد و پیام نهضت عاشورا، به گونههای بسیار متنوع و متکثر، برگرفته از سنن و خرده فرهنگهای جاری در میان ملت ها و اقوام مختلف، وبا به میدان آمدن بیشتر ظرفیت های ادبی و هنری جوامع شیعه اعم از سنتی و مدرن، برای شهدای عاشورا و در رأس همه، امام حسین علیه السلام عزاداری میشود.
این عزاداری ها اگر تنها یک خاصیت داشته باشد و آن، بازخوانی و یادآوری پیام نهضت عاشورا، در ارزشمندی وحیاتی بودن آن برای عالم اسلامی تردیدی وجود ندارد.
چنانچه می دانید، عنوان سخن بنده «مردان خدا» است. نه فقط نهضت عاشورا را مردان خدا برپا کردند بلکه این مردان خدا هستند که پیام عاشورا را عمیقاً درک کردند و می کنند. از سوی دیگر، قضیه کربلا و عاشورا، پرورش دهنده مردان خداست و در طول تاریخ از زیر پرچم امام حسین (ع) و در پرتو تعالیم حسینی، هزاران مرد خدا پرورش یافته اند که هر یک همچون یک خورشید در جامعه اسلامی می درخشند.
من در این وقت کمی که در اختیار دارم، قصد دارم مختصری درباره ویژگی های مردان خدا صحبت کنم.
مردان خدا ویژگی های فراوانی دارند؛ بنده در اینجا به ده ویژگی مهم تر اشاره خواهم کرد :
یکم. ایمان آزاد و خردمندانه
مردان خدا، ایمانشان محصول توهماتشان نیست؛ ایمانشان مولود عقده ها و کمبودهای روانیشان نیست؛ ایمانشان تنها نتیجه به غلیان آمدن عواطفشان نیست؛ ایمانشان زاییده ذهنی آزاد و تفکری خردمندانه است.
مؤمنی که چنین ایمانی داشته باشد، به راحتی متزلزل نمی شود؛ به راحتی آفت ها ایمانش را تضعیف نمیکند و به انحراف کشیده نمی شود؛ به راحتی دچار سطحی اندیشی، قشریگرایی و افراطگرایی نمیشود؛ به راحتی تن به شستشوی مغزی حیلهگران به ظاهر دیندار اما منفعت طلب نمی دهد؛ به راحتی دچار ایستایی، جمود و دُگماندیشی نمی شود.
در یک کلمه، ایمان بعنی آزادی از بندگی غیر خدا؛ اگر کسی با ایمان، به آزادی حقیقی رسید معلوم است به ایمان دست یافته والا ایمان توأم با انواع رقیت ها، خودش یک کفر جدید است.
چه مولانا زیبا می گوید :
کیست مولا آنک آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند
دوم. صدق
صدق، مهم ترین ویژگی مردان خداست؛ آنها شب و روز برای به دست آوردنش و سپس برای حفظش در تلاشند. دعای صبح وشام مردان خدا این است :
«رَّبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍۢ وَأَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍۢ وَٱجْعَل لِّى مِن لَّدُنكَ سُلْطَٰنًا نَّصِيرًا» ( اسراء ۸۰ )
صدق در اصطلاح قرآنی، یعنی راستگویی و بی غل و غشی نسبت به خود وخدای خود ودیگران در دو بُعد : یک : در فکر و نیت؛ و دو: در عمل. صدق فقط شامل اندیشه نمیشود بلکه رفتار مبتنی بر راستی در نسبت به دیگران، بهویژه کل جامعه، از لوازم تحقق صدق محسوب میشود.
اساس اسلام صدق است یعنی حتی زیرساخت ایمان مؤمنین را هم صدق تشکیل می دهد. ایمان پیوند و عهدی است که انسان در قلب خود، با خدایش برقرار می کند. انسان تا با خود وخدایش صادق نباشد، با دیگران هم صادق نخواهد بود. قرآن مردان خدا را اینگونه توصیف می کند: «مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالࣱ صَدَقُوا۟ مَا عَـٰهَدُوا۟ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا۟ تَبۡدِیلࣰا»
مردان خدا در عهدشان با خدا صادق بودند، صادق ماندند و هرگز عهدشان را تغییر ندادند و شماری از آنها به اجر والایشان رسیدند و شماری هم در انتظار رسیدن هستند.
در ادامه قرآن می فرماید : «لِّیَجۡزِیَ ٱللَّهُ ٱلصَّـٰدِقِینَ بِصِدۡقِهِمۡ وَیُعَذِّبَ ٱلۡمُنَـٰفِقِینَ إِن شَاۤءَ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورࣰا رَّحِیمࣰا»
خداوند صادقین را به میزان صدق آنها پاداش میدهد. به بیان دیگر، صدق در اینجا یک ترازو برای سنجش اعمال است، پاداش مؤمنین و اعتلای آنها در جهان بی نهایت و ابدی، به درجه صدق آنها بر می گردد. در اینجا قرآن نقطه مقابل صادقین را منافقین معرفی می کند که نه تنها ایمانشان صادقانه نیست بلکه در عمل هم هیچ صدقی ندارند. پس نقطه مقابل صدق، نفاق و دورویی است.
سوم. انصاف
انصاف یعنی رعایت دقیق حقوق دیگران. به بیان دیگر، بدون تبعیض حقوق همگان را ادا کردن. بعضی قسط، عدالت و انصاف را مترادف همدیگر تلقی میکنند.
البته در عین آنکه این سه اصطلاح تفاوت های ظریفی با هم دارند اما اشتراکشان خیلی زیاد است.
مردان خدا به درجه ای از انصاف می رسند که حتی در مواجهه با فرزندان، فامیل، دوستان نزدیک و همگروهیهایشان نیز حاضر به سر سوزنی حق کشی نیستند چه رسد به حق کشی های اجتماعی!
قرآن می فرماید : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِين». یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید! کاملاً قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد!
البته بعضی ها در رعایت حقوق افراد در سطح مراودات فردی ملتزم و دقیق هستند اما به دلیل درک درستی که از حقوق اجتماعی و مکانیسم ادای حقوق عموم ندارند، به راحتی حقوق اجتماعی را در سطح کلان نقض می کنند. به ویژه افرادی که کارگزار دولت اسلامی هستند، باید بدانند که علاوه بر تک تک افراد، کلیت جامعه نیز حقوقی دارد که به هیچ وجه نباید نقض شود.
چهارم. احسان
مردان خدا اهل احسان هستند. قرآن مى فرماید: «ان الله یإمر بالعدل و الاحسان» یعنی خداوند به عدالت و احسان فرمان داده است. احسان از منظر قرآن از عدالت بالاتر است چراکه مؤمنی که به مرتبه احسان می رسد، روابطش با اعضای جامعه فراتر از عدالت است. فرد محسن، با آنکه حقش مبتنی بر عدالت معلوم شده است اما حاضر است از حق خود بگذرد و حقش را از سر رضایت، مهر و شوق و با نیت تقرب به خداوند به دیگری واگذار کند. جامعه مطلوب اسلامی، جامعه است که افراد آن، در اثر پرورش روحانی، و اعتلای نفس، توانسته باشند از مرحله عدالت عبور کرده باشند و به مرحله احسان رسیده باشند.
پنجم. حکمت فردی و اجتماعی
حکمت، مهم ترین پاداشی است که همه انسانها اعم از مسلمان و غیر مسلمان، در اثر نیکوکاری صادقانه به اذن خداوند از نظام تکوینی حاکم بر هستی دریافت می کنند.
هر قدر انسان نیکوکار تر وبا اخلاق تر، حکمتش بیشتر؛ هر قدر آدمی باطنش از انواع آلودگی ها خصوصاً دروغ پاکیزه تر، حکمتش بیشتر و بیشتر؛
حکمت یک چشمه بالقوه در درون همه انسانهاست که رمز جوشش آن، نیکوکاری و طهارت نفس است و مردان خدا به دلیل آنکه غرق در نیکورزیاند و صدق با وجودشان گره خورده است، به چنان صفای باطنی دست یافته اند که چشمه حکمت در درونشان به جوشش درآمده است.
آنوقت کسی که حکمت دارد : اسیر خرافات نیست؛ اسیر تقدس فروشی نیست؛ اسیر افکار مغشوش و احمقانه نیست؛ اسیر پرحرفی و بی عملی نیست.
کسی که حکمت در وجودش به جوشش در آمده است، تیزبین است، از تاریخ عبرت می گیرد؛ عمق حوادث را درک می کند؛ نسبت به آینده پیش بینی دارد؛ نفع دنیوی و اخروی خود که دو روی یک سکه محسوب می شوند را به درستی می شناسد و کسب آنرا با تدبیر و هوشمندی دنبال می کند. مهم تر از همه، فرزند زمانه خود است. نه تنها از زمانه خود جا نمی ماند، بلکه همیشه کمی از زمانه خود جلوتر است. بعضی ها این روزها می گویند، زمانه ما، زمانه جنگ است؛ برای اینکه حق خود را از قدرت های جهانی بگیریم باید جنگ کنیم. اعم از جنگ فکری، جنگ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و غیره. من موافق این نگاه نیستم. عرض می کنم، مردان خدا جنگطلب نیستند؛ اهل درایت، کیاست، گفتگو، مشورت خواهی، چارهجویی و تدبیرند. اهل رقابت سختکوشانه و در عین حال، هوشمندانهاند. اهل ارتباط، تعامل و همافزایی مبتکرانهاند. دنباله روی حکمتاند نه آنکه حکمت را به دنبال توهمات خود بکشانند! هر جا حکمت اقتضا بکند جلومی روند؛ هر جا اقتضا کند می ایستند و هر جا اقتضا کند، عقب می روند. اهل حکمت در ساماندهی معیشت اجتماعی، با علم جلو میروند و از تجربه عقلای جهان، نهایت بهره را میبرند.
مولانا چه زیبا از اهمیت مشورت خواهی که از آثار جوشش حکمت در اسانهاست پرده بداشته و گفته :
مشورت کن با گروه صالحان
بر پیمبر امر شاورهم بدان
این خردها چون مصابیح انور است
بیست مصباح از یکی روشنتر است
بو که مصباحی فتد اندر میان
مشتعل گشته ز نور آسمان
ششم. دوستورزی با انسانها
مردان خدا برای همه انسانها به خاطر فطرت الهیای که در وجودشان نهفته است، کرامت و شرافت قائلند. تفاوتی ندارد انسانی مسلمان و غیر مسلمان باشد تا کرامت او حفظ شود. مهم، زنده بودن گوهر وجودی آدمی یعنی فطرت، در انسانهاست. از این منظر، مواجهه مردان خدا با انسانها از هر دین، مذهب، فکر، ذائقه و سلیقهای مواجهه کریمانه است. آنها برای شکل گیری جامعه الهی و اخلاقی با همه در ارتباط و تعاون و هم افزایی هستند. به الهی شدن انسانها و جوامع نگاه صفر و صدی ندارند. خودشان را حق مطلق و دیگران را باطل تلقی نمی کنند. تعالی را امری ذومراتب و نسبی می دانند.
دلسوز همه آدمیان هستند و همچون خورشید دیگران را از نور وگرمای وجودیشان بهرهمند می کنند.
به قول مولانا :
کار مردان روشنی و گرمی است
کار دونان حیله و بیشرمی است
هفتم. نچسبیدن به دنیا
مردان خدا، به دنیا نچسبیدهاند. قبله، آرزو و مقصد نهایی آنان دنیا و حیات مادی دنیا نیست. البته بهرهگیری متعادل از دنیا را جدی می گیرند و از رفاه مادی و آرامش بخشی به خود غافل نیستند اما بنده دنیا نمی شوند. آنها مقصد و هدف بسیار مهمی را در نظر دارند و مستمراً به سوی آن در حال صعودند. قرآن می فرماید : «يا أيها الذين آمنوا ما لكم إذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم إلى الأرض أرضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة فما متاع الحياة الدنيا في الآخرة إلا قليل.» ( سوره توبه آیه ۳۸ ) یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید، شما را چه شده که زمانی که به شما گفته می شود در راه خدا سفر ( اعم از سفر علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی یا نظامی ) کنید به زمین سنگینی می کنید ( می چسبید ) و در این امر سستی می نمایید، آیا از آخرت به زندگی دنیا راضی شده اید؟ با آنکه بهره زندگی دنیا در آخرت جز چیز اندکی نیست.
به بیان دیگر، قرآن میفرماید : بهره های دنیوی مثل حبّ مال، حبّ زن و فرزند، حبّ مقام و در کل، لذائذ و کالاهای مادی دنیوی، حقیرتر از آن است که برای حیات معنوی و ابدی به کارتان بیاید. لذا مقصد خودتان را جهان معنا و عالم بی انتهای معنوی در نظر بگیرید و تلاش کنید تا از زمین کنده شده و پرواز کنید.
هشتم. سبک باری
مردان خدا چون مقصدشان دنیای مادی نیست، از دنیا به بهترین نحو بهره می برند اما همواره در حال پرواز به سوی عالم ابدند. چه کسی در این دنیا میتواند به سوی بالا پرواز کند و در عمق آسمان اوج بگیرد؟ کسی که سبک تر باشد؛ هر قدر سالک معنوی، سبک تر و خفیف المؤنه تر، پروازش به سوی مرکز آسمان راحت تر و سریع تر! از این روست که امام علی علیه السلام در نهج البلاغه در دو کلمه بزرگ ترین نصیحت دنیا را به انسانها کرده اند: می فرمایند؛ «تخففوا تلحقوا»
بیدل دهلوی می گوید :
چه خوش است راز گفتن به حریفِ نکته سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد
دوکلمه : تخففوا تلحقوا، برای نکته سنجان ارزش فوق العادهای دارد. یعنی اگر می خواهید به مقصد برسید، سبک بار باشید. از این عناوین اعتباری و از این دلبستگی های پوچ خود را خلاص کنید. آلودگی ها را از وجودتان بشویید. از شرّ گناهانی که مانند کوله باری سنگین شما را به زمین چسبانده و کمرتان را خم کرده است، خلاص شوید. چطور وقتی آدمی قصد فتح یک قله را دارد، سر تیم از همان ابتدا شرط موفقیت را سبککردن کولهبارها معرفی میکند، در اینجا هم روشن است که صعود به قله های معنوی نیز بدون سبکباری ممکن نیست.
نهم. زیبانگری و سپاسمندی
مردان خدا دنیا را یکسره بارش رحمت الهی می بینند. دنیا را یکپارچه نعمت می دانند. همه جا را نورانی میبینند. هر کجا رحمت نیست، هر کجا نعمت و نور نیست، ما انسانها جلوی ظهور و بروز آن را گرفتهایم.
با این نگاه، مردان خدا همیشه زبان شکرگذاری دارند. آنها در درگاه الهی ناسپاس نیستند. امام حسین در آخرین لحظات زندگی خودشان و به رغم این همه مصیبتی که به ایشان و اهل بیتشان وارد شده است، خدا را حمد و سپاس می گوید. از رضای الهی و تسلیم بودن محض در برابر پروردگارش سخن میگوید. زینب کبری که سلام خدا بر او باد، در حضور بزید ابن معاویه، و در مقابل کلمات تحقیر آمیز او در ارتباط با واقعه کربلا، می فرماید «ما رایت الا جمیلا» بعنی من چیزی جز زیبایی ندیدم.
مولانا چه زیبا درباره مداومت نزول رحمت الهی بر سر موجودات عالم می گوید:
چه شکر فروش دارم که به من شکر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم
دهم. عشق ورزی بی پایان
عشق این قوه مغناطیسی عظیمی که انسان را به سمت منبع زیباییها، سرچشمه خوبی ها و خیرها و منبع کمال می کشاند، گوهر ارزشمندی است که در وجود همه انسانها هست. انسان را به عنوان موجودی ناطق یا موجودی متمایل به خدا و غیره تعریف کردهاند؛ به نظرم میشود انسان را موجودی عاشق تعریف کرد. عشق بهترین وجه تعریف و وجه تمایز برای انسان است.
مردان خدا، عشق را در وجود خودشان پرورش میدهند و از مراحل ابتدایی و میانی عشق عبور میکنند و خود را به اوج عشق می رسانند. من جزو کسانی هستم که عشق زمینی را جستجو برای یافتن و ورود به ساحت عشق الهی تلقی می کنم. عشق مرد به همسرش و بالعکس، عشق پدر و مادر به فرزندانش و بالعکس و عشقهایی از این دست، نه تنها به زندگی مادی ما انسانها طراوت، شادابی و سرزندگی میبخشد و انسانیت را در روابط ما با دیگران توسعه میدهد، بلکه می تواند مقدمه عشق الهی به حساب آیند.
البته وقتی انسان از عشق های زمینی فراتر رفت و عاشق خدا شد، آنوقت تصویرش از عشق و حیات عاشقانه تغییر میکند. اینجاست که مولانا می گوید :
چون ترا دیدم محالم حال شد
جان من مستغرق اجلال شد
انسان در عشق ورزی به جایی می رسد که معشوق را در قلب خود می نشاند و برای او یک حرمخانه میسازد:
هوشنگ ابتهاج چه زیبا سروده :
عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کند
عاشق آن است که دل را حرم یار کند…
وقتی انسان قلب خود را مسکن و حرم معشوق کرد دیگر به جز معشوق به کس دیگری نه فکر می کند و نه نیازی دارد زیرا همه چیز یکجا نزد اوست.
*
مردان الهی آیه و نشانه خدا در روی زمین هستند. یعنی با دیدن آنها چه اندیشهشان وچه رفتارشان، انسان به خدا نزدیک تر میشود. انسانموجودی است که خداوند او را به صورت خوبش خلق کرده است از این رو، تنها مخلوقی است که با پذیرش رنگ خدا نشانه خدا میشود.
مولانا می گوید :
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانهی پر نقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
در اینجا، نکته اساسی این است که یکی از اصلی ترین راههای حرکت انسان در راه خدا و تقرب انسان به خدا، همنشینی واقعی با مردان خداست. همنشینی واقعی، یعنی مردان خدا را بهمثابه الگو و راهبر دیدن و از کمکهای منحصربفردشان برای پرواز کردن بهره گرفتن. همان کاری که امثال زهیر ابن قین ها کردند و با این کار، ره صدساله را یک شبه طی کردند.
مولانا انگار شب عاشورا همنشین حسین بوده است؛ او چه زیبا می گوید :
که دَرونْشان صد قیامَتْ نَقْد هست
کمترین آن که شود همسایه مَست
پَسْ جَلیسُ اللهْ گشت آن نیکبَخت
کو به پَهْلویِ سَعیدی بُرد رَخت
پس اگر در پی پرواز هستید همنشینی با مردان خدا را فراموش نکنید. هر چند مردان خدا مانند نسیم صبحگاهی هستند که دیر می آید و خیلی زود هم می رود و چنانچه خواب بمانی او را هرگز ملاقات نخواهی کرد. پس باید برای همنشینی با مردان خدا زحمت کشید و بیدار وهوشیار ماند.
مولانا می گوید :
گرتو خواهی همنشینی با خدا
رو نشین با مجلسی با اولیاء
یا می گوید :
دست را مسپار جز در دست پیر
حق شدست آن دست او را دستگیر
پیر عقلت کودکی خو کرده است
از جوار نفس که اندر پرده است
عقل کامل را قرین کن با خرد
تا که باز آید خرد زان خوی بد
چونک دست خود به دست او نهی
پس ز دست آکلان بیرون جهی
دست تو از اهل آن بیعت شود
که یدالله فوق ایدیهم بود
چون بدادی دست خود در دست پیر
پیر حکمت که علیمست و خطیر
کو نبی وقت خویشست ای مرید
تا ازو نور نبی آید پدید
*
خب امشب شب هفتم محرم است و در ایران، شب حضرت علی اصغر نام گرفته است. جا دارد ما هم ذکر مصیبت کوتاهی درباره شهادت علی اصغر داشته باشیم.
حسین علیه السلام پس از شهادت عباس علیه السلام دیگر تنها بود و یار و یاوری نداشت. وقتی به خیمهگاه رسید، به او خبر دادند طفل شش ماهه اش علی اصغر، از شدت تشنگی به حال مرگ افتاده است. حسین لباس های نظامی خود را از تنش درآورد، عمامه پیامبر اسلام را بر سر گذاشت تا این پیام را به لشگریان کوفه منتقل کند که من الان به قصد جنگ نیامدهام. عمامه رسول خدا نیز برای این ظاهراً مسلمانان که به قصد قربت به جنگ با حسین آمده بودند، مجدداً یادآور نسبت حسین با پیامبر بود. امام حسین طفل شش ماهه را روی دست خود بالا برد و خطاب به لشگریان ابن زیاد گفت: شما با من جنگ دارید؛ این طفل شش ماهه چه گناهی دارد؟ این طفل از تشنگی دارد می میرد؛ بیایید و آن را از دست من بگیرید و قدری آب به او بدهید تا از مرگ نجات یابد! هنوز سخنان حسین تمام نشده بود که با فرمان فرمانده لشگر ابن زیاد، حرمله که از تیراندازان زبده و بی رحم لشگریان ابن زیاد بود با تیری سه شاخه، گلوی طفل شش ماهه حسین را پاره کرد! حسین که این اندازه سبوعیت در لشگریان ابن زیاد که ادعای مسلمانی داشتند و نماز جماعتشان ترک نمی شد را پیش بینی نمی کرد، با نهایت حزن و اندوه خون ریخته شده طفلش بر دستانش را به سوی آسمان پاشید وبه محضر الهی عرض کرد : خدایا اگر یاری را از جانب آسمان از ما گرفتی، پس در عوض، بهتر از آن را برای ما قرار بده و انتقام ما از ستمگران بگیر.»
سپس حسین پیکر طفلش را پنهان از چشم مادر در کنار خیمه گاه به خاک سپرد.
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
والسلام علیکم