پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
تعریف عقلانیت سیاسی واقعگرا
عقلانیت سیاسی واقعگرا در ایران اتخاذ سیاستهایی است که اهداف و ارزشها را بر اساس ادغام آرمانها با واقعیتها بازتعریف میکند و بر رضایت آگاهانه اکثر مردم استوار است.
این رویکرد محدودیتهای ساختاری نظام، قدرت واقعی بازیگران مختلف، توان و تابآوری جامعه برای پذیرش تحولات، و موقعیت ژئوپلیتیک ایران در روابط منطقهای و بینالمللی را در نظر میگیرد.
بر این اساس، تصمیمات بر پایه تحلیل دقیق هزینه-فایده گرفته میشود، مسائل بر اساس اهمیت و امکانپذیری اولویتبندی میشوند، و راهحلهای تدریجی و پایدار انتخاب میشوند تا از طریق کار در چارچوب امکانات موجود و قابل حصول، به تدریج محقق شوند.
در اتمسفر این نوع از عقلانیت، این راهحلها، بدون ایجاد مقاومتهای غیرضروری یا تغییرات ناگهانی که پیامدهای منفی و غیرقابل کنترل داشته باشد، تعیین و پیگیری می شود.
مولفههای عقلانیت سیاسی واقعگرا
یکم. گشودن افق آرمانها در بستر واقعیات پیچیده
این مولفه همچون کلیدی ناپیدا، افق تحقق آرمانهای اصیل را در بستر واقعیات مستتر و پیچیده میگشاید و راهی نمادین برای عبور از امکان به واقعیت ارائه میکند، جایی که آرمانها، در سایه روشنی نامرئی شرایط، معنا و جهت مییابند.
دوم. مشروعیت مبتنی بر رضایت آگاهانه
هیچ سیاستی بدون رضایت و پشتیبانی واقعی مردم پایدار نیست. این مولفه بر شفافیت، ارائه اطلاعات درست، و ایجاد مکانیزمهای مشارکت مؤثر تأکید دارد تا مردم بتوانند با آگاهی کامل از خود تصمیم و پیامدهایش، آن را حمایت کنند.
سوم. شناخت دقیق محدودیتهای ساختاری
درک عمیق از ظرفیتهای واقعی نهادها، منابع در دسترس، قدرت بازیگران مختلف، و قوانین موجود ضروری است تا سیاستهایی طراحی شود که قابل اجرا باشند و با مقاومتهای غیرضروری مواجه نشوند.
چهارم. تحلیل هزینه-فایده جامع
هر تصمیم سیاسی باید از منظر کلیه پیامدهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن ارزیابی شود. این تحلیل باید هم تأثیرات کوتاهمدت و هم بلندمدت را در نظر بگیرد.
پنجم. اولویتبندی بر اساس اهمیت و امکانپذیری
منابع محدود ایجاب میکند که مسائل بر اساس فوریت، اهمیت استراتژیک، و قابلیت حل آنها اولویتبندی شوند. این امر مانع از پراکندگی تلاشها و تضعیف اثربخشی میشود.
ششم. تدریجیگرایی شفاف و سازنده
تغییرات ناگهانی اغلب باعث بیثباتی و عکسالعملهای منفی میشوند. این مولفه بر ایجاد تحولات مرحلهای تأکید دارد که جامعه فرصت انطباق با آنها را داشته باشد. با اینحال، نظر به تعییر چهار سال به چهار سال مجالس و دولتها در ایران، وجود تضمینهای لازم و شفاف برای محو نشدن اصل موضوع در طی زمان، اهمیت فراوانی دارد.
هفتم. نگاه سیستمی به مسائل
مسائل اجتماعی و سیاسی را نمیتوان بهمنزلهی دو حوزهی منفک تلقی کرد؛ چرا که در عمل، این دو عرصه در پیوندی عمیق و چندلایه با یکدیگر قرار دارند. بر این اساس، تحلیل و مواجههی علمی با چنین مسائلی مستلزم در نظر گرفتن شبکهای از تعاملات متقابل است که فراتر از تقسیمبندیهای صوری عمل میکنند. از این منظر، ارائهی راهحلهای پایدار نیازمند رویکردی یکپارچه و میانرشتهای است که بتواند ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را به صورت همزمان مدنظر قرار دهد
هشتم. فرصتساری از امواج تازه جهانی
سیاستهای داخلی هرگز جزیرهای مستقل نیستند؛ آنها همچون دانههایی در جریان پهنهای بیکران از روابط بینالمللی شناورند، جایی که هر روز تار و پود روابط پیچیدهتر میشود. در جهان آینده، همه کشورها سرنشینان یک کشتی واحداند و هر حرکت آنها بر مسیر جمعی تأثیر میگذارد. این مولفه ایجاب میکند که موقعیت ژئوپلیتیک، فرصتها و تهدیدهای خارجی همچون نشانههای چراغی در طراحی سیاستها لحاظ شوند.
ضرورت شکلگیری این عقلانیت
ایران امروز در مقطع تاریخی حساسی قرار دارد که نیاز جدی به شکلگیری عقلانیت سیاسی واقعگرا را آشکار میسازد. این ضرورت از تقاطع چندین چالش ساختاری و چالشهای کلان دیگر برمیخیزد که حل آنها بدون اتخاذ رویکردی عقلانی و عملگرا غیرممکن است.
تجربه چهار دهه گذشته نشان داده که سیاستگذاریهای مبتنی بر ایدئولوژیهای قطبی و نادیدهگیری واقعیات عملی، نه تنها مشکلات اساسی کشور را حل نکرده، بلکه برخی از آنها را تشدید کرده است. از مسائل اقتصادی گرفته تا چالشهای اجتماعی، همگی نشاندهنده ناکارآمدی رویکردهای خالص انتزاعی هستند.
از سوی دیگر، مشکلات کنونی ایران از پیچیدگیای برخوردارند که با راهحلهای ساده قابل حل نیستند. بحران اقتصادی ساختاری، تغییرات اجتماعی و فرهنگی عمیق، چالشهای زیستمحیطی حاد مانند بحران آب، و فشارهای بینالمللی چندوجهی، همگی با یکدیگر در تعامل پیچیدهای قرار دارند که حل هر کدام بدون درنظرگیری سایرین غیرممکن است.
فرسایش اعتماد عمومی نیز چیز قابل انکاری نیست و پنهانکردن آن ثمرهای ندارد.
کاهش چشمگیر اعتماد عمومی به نهادهای سیاسی و افزایش فاصله بین انتظارات مردم و عملکرد دولت، نشاندهنده رویارویی با چالشی است که نیاز به بازنگری اساسی در نحوه حکمرانی دارد. هیچ سیستم سیاسی نمیتواند بدون پایه اجتماعی مستحکم، پایداری خود را حفظ کند.
علاوه بر این، تحریمهای بینالمللی، کاهش درآمدهای نفتی، تخریب منابع طبیعی، و محدودیتهای مالی دولت، کشور را در شرایطی قرار داده که بیش از هر زمان دیگری نیاز به مدیریت بهینه و عقلانی منابع دارد. این شرایط امکان اتلاف منابع در سیاستهای غیرمؤثر را از بین برده است.
در این میان، تغییرات دموگرافیک و ورود نسلی با ارزشها، انتظارات و نگرشهای متفاوت، جامعه ایران را با واقعیت جدیدی مواجه کرده که سیاستگذاریهای سنتی قادر به پاسخگویی به آن نیستند. مهم این است که نادیده گرفتن این تحولات اجتماعی یا ستیز با آنها، منجر به تعمیق شکافها خواهد شد.
نباید فراموش کردکه بسیاری از چالشهای کنونی در حال تبدیل به بحرانهای جبرانناپذیر هستند. بحران آب، کهولت جمعیت، تخریب زیستمحیط، و فرسایش سرمایه انسانی، همگی فرآیندهایی هستند که با گذشت زمان حل آنها دشوارتر و پرهزینهتر میشود و پنجرههای فرصت برای مداخله مؤثر رو به تنگ شدن است.
چالشهای ساختاری داخلی
چنانچه گفته شد، ایران با مجموعهای از مشکلات بههمآمیخته مواجه است: چالش شدید اقتصادی عمیق که ریشه در ساختار تولید، توزیع نامتوازن ثروت و تحریمها دارد؛ شکاف اجتماعی فزاینده بین نسلها و طبقات مختلف؛ فرسایش اعتماد عمومی نسبت به نهادهای سیاسی؛ و چالشهای زیستمحیطی جدی مانند بحران آب و آلودگی هوا.
این مسائل به گونهای پیچیده با یکدیگر عجین شدهاند که حل هر کدام مستلزم در نظر گرفتن تأثیرات آن بر سایرین است. رویکردهای تکبعدی یا ایدهآلیستی که از پیچیدگی این تعاملات غافل باشند، نه تنها مؤثر نخواهند بود، بلکه ممکن است وضعیت را بدتر کنند.
فشارهای بینالمللی و ضرورت مواجهه مبتکرانه
موقعیت بینالمللی ایران نیز پیچیدگیهای خاص خود را دارد. تحریمهای اقتصادی، تنشهای منطقهای، رقابت قدرتهای بزرگ در منطقه، و تغییرات نظم بینالمللی همگی بر سیاستهای داخلی ایران تأثیر مستقیم دارند. در چنین شرایطی، سیاستگذاریهایی که از این واقعیات غافل باشند و صرفاً بر اساس خواستهای برخی گروههای داخلی یا اصول انتزاعی شکل گیرند، محکوم به شکست هستند. عقلانیت واقعگرا ایجاب میکند که سیاستها بدون نگاه صفر و صدی، با در نظر گرفتن محدودیتها و فرصتهای بینالمللی طراحی شوند تا بیشترین منفعت ملی حاصل شود. به نظر میرسد امروز با همه حقوقی که از کشورمان سلب شده است، ابتکار عمل در روابط بین الملل و به ویژه در مواجهه با قدرتهای بزرگ و اثرگذار، جزو اولویت های کشور محسوب میشود.
ضرورت مشارکت اجتماعی آگاهانه
یکی از مهمترین چالشهای ایران امروز، شکاف بین حاکمیت و بخشی از جامعه است. هیچ سیاست پایداری نمیتواند بدون پشتیبانی اجتماعی موفق باشد. عقلانیت سیاسی واقعگرا بر لزوم کسب رضایت آگاهانه اکثریت مردم تأکید میکند، نه از طریق تبلیغات یا پنهانکاری، بلکه از طریق ارائه راهحلهایی که واقعاً پاسخگوی نیازها و انتظارات مردم باشد. این امر مستلزم شفافیت در تصمیمگیری، پاسخگویی به انتقادات، و ایجاد مکانیزمهایی برای مشارکت مؤثر مردم در فرآیندهای سیاسی است. البته بدیهی است که بخشی از این مشارکت، بوسیله تشکلهای سیاسی، احزاب ومجامع مدنی شکل میگیرد وهمین انر ایجاب می کند تا گفتگو و مشارکتطلبیِ نظام و ارکان آن با تشکلهای سیاسی گسترش یافته و از تقسیم بندیهای ایدئولوژیک تشکلهای سیاسی به خوب و بد پرهیز شود.
خطر تداوم قطبیشدن و ضرورت توافق ملی
روشن است که جامعه ایران در معرض خطر قطبیشدن شدید قرار دارد و البته بخشی از این قطبشدن اتفاق افتاده است.
در این میان، رویکردهای افراطی از هر طیف، چه محافظهکار و اصولگرا، و چه اصلاحطلب، میتوانند منجر به تعمیق شکافها و ناکارآمدی بیشتر نظام سیاسی شوند. عقلانیت واقعگرا راهی میانه ارائه میدهد که ضمن حفظ اهداف اساسی، امکان توافق و همکاری بین گروههای مختلف را فراهم میآورد. این رویکرد بر یافتن حداقل مشترکها و ساختن ائتلافهای وسیع برای حل مسائل ملی تأکید دارد.
آیندهنگری و پایداری راهحلها
عقلانیت سیاسی واقعگرا تنها به حل مسائل فوری نمیپردازد، بلکه چشمانداز بلندمدت را نیز در نظر میگیرد. ایران نیاز به راهحلهایی دارد که نه تنها مشکلات کنونی را برطرف کنند، بلکه زیرساختهایی برای پیشرفت باثبات و رشد آتی ایجاد کنند. این امر مستلزم سرمایهگذاری در آموزش، تحقیق و توسعه، زیرساختهای فناوری، و ایجاد نهادهای قوی است که بتوانند در مقابل تغییرات و چالشهای آینده مقاوم باشند.
ضرورت ارائه تصویری شفاف و امیدبخش
یکی از مهمترین ضرورتهای شکلگیری عقلانیت سیاسی واقعگرا، ارائه تصویری شفاف و امیدبخش به مردم از آینده کشور است. جامعه ایران پس از سالها مواجهه با مشکلات و وعدههای عملی نشده یا خوب عملی نشده، به شدت نیازمند دیدن مسیری روشن و قابل اعتماد برای خروج از وضعیت کنونی است. عقلانیت واقعگرا ضمن پرهیز از شعارزدگیهای پیشین و با ارائه برنامههای مشخص و البته واقعبینانه، قابل اندازهگیری و زمانبندی شده، میتواند اعتماد از دست رفته را تا حدی بازسازی کند و انگیزه لازم برای مشارکت اجتماعی را احیا نماید. این تصویر باید بر اساس واقعیتهای موجود و امکانات دستیافتنی طراحی شود تا از یک سو امیدبخش باشد و از سوی دیگر در واقعیت و در منظر مردم، قابل تحقق و عملیاتی باشد.
شاید برای زنده کردن امید در مردم، نظام بهتر است تا حدی عملگرا ظاهر شود و برنامههای خود را در سه بازه زمانی مشخص ارائه دهد. در کوتاهمدت (۱-۲ سال)، اولویت باید بر کنترل تورم، بهبود شرایط معیشتی اقشار آسیبپذیر، شفافسازی فرآیندهای اداری، و ایجاد مکانیزمهای مشارکت مردمی باشد تا مردم تغییرات محسوسی در زندگی روزانه خود احساس کنند. در میانمدت (۳-۵ سال)، تمرکز بر اصلاحات ساختاری اقتصاد، توسعه زیرساختهای فناوری، بهبود کیفیت آموزش و درمان، و تقویت روابط بینالمللی برای کاهش فشارهای خارجی ضروری است. در بلندمدت (۵-۱۰ سال)، هدف باید دستیابی به اقتصادی مقاوم و متنوع، جامعهای پایدار و عادل، و جایگاهی مناسب در نظام بینالمللی باشد. ارائه این برنامهها با جزئیات مشخص، شاخصهای قابل اندازهگیری، و گزارشدهی منظم از پیشرفت آنها، میتواند اعتماد عمومی را بازسازی کند و مردم را به مشارکت فعال در فرآیند تحول ترغیب نماید. با عنایت به عدم دستیابی به بخشی از اهداف چشم انداز ۲۰ ساله و عدم توضیح قانعکننده درباره آن، نباید مجددا از برنامه بلندمدت، تصویر چشم انداز ۲۰ ساله در اذهان احیاء شود.
جمعبندی
ایران امروز در آستانه تحولی تاریخی قرار دارد که موفقیت یا شکست در آن، سرنوشت نسلهای آینده را تعیین خواهد کرد.
کشور به شدت نیاز به رویکردی دارد که بتواند آرمانهای بلند ملی را با واقعیتهای سخت زمانه آشتی دهد، مشارکت آگاهانه و فعال مردم را جلب کند، تنشهای موجود با قدرتهای تأثیرگذار در جهان را رفع نماید، و راهحلهای عملی، پایدار و قابل اندازهگیری ارائه دهد.
این رویکرد باید قادر باشد انرژی اجتماعی موجود را به سمت اهداف سازنده هدایت کند، روابط بینالمللی کشور را بر مبنای منافع متقابل و احترام بازسازی نماید، و امید به آینده بهتر را در دلها زنده نگه دارد.
عقلانیت سیاسی واقعگرا تنها گزینه باقیمانده برای خروج از چرخه معیوب گذشته و ورود به دورهای از توسعه پایدار، عدالت اجتماعی و جایگاه مناسب و نافع در نظام بینالمللی است.
بدون پذیرش و پیادهسازی چنین عقلانیتی، ایران نه تنها محکوم به ادامه درگیری با چالش کنونی خواهد بود، بلکه با تعمیق مشکلات و از دست دادن فرصتهای طلایی مواجه خواهد شد.
البته زمان برای تصمیمگیری رو به اتمام است و هر روز تأخیر، هزینه تحول آتی را چندین برابر خواهد کرد. انتخاب میان ادامه مسیر کنونی که به بنبست میرسد و پذیرش تغییر عقلانی که راه نجات است، انتخابی است که نمیتوان آن را به تعویق انداخت./
________________________________________________
محل انتشار : روزنامه فرهیختگان مورخ ۳ شهریور ۱۴۰۴