پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
گفتگوی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی با هشتاد و ششمین شماره هفته نامه صدا
بسم الله الرحمن الرحیم
شما در گفتگویی با سایت جهان نیوز، دلیل طرح بحث نوفرقانیسم را، احساس تکلیف و نگرانی درباره جریان انحرافی دانسته اید؛ چرا این نگرانی پس از چند سال که مباحث کمرنگ شده بود، تشدید شده است؟ آیا این نگرانی چنانکه حامیان آقای احمدی نژاد می گویند، با انتخابات آتی ریاست جمهوری مرتبط است؟
خیلی از نیروهای انقلاب، از زمان شفاف شدن این مباحث، و بر طرف شدن تردیدها نسبت به حقیقت ماجرا، برای برخورد فکری با این ها وارد عمل شدند لکن علت ورود جدی تر بنده در این مقطع، گسترش دامنه و عمق تفکرات انحرافی در همین دو سال و اندی، و آشکار سازی این تفکرات از سوی آنها در محافل و جلسات گوناگون است. در خصوص انتخابات ریاست جمهوری، صرف نظر از اینکه من اساسا انگیزه ای برای دخالت دادن این موضوع در بحث خود داشته ام یا نه، طبیعی است که نباید کسانی که دارای چنین تفکراتی هستند مدیریت کشور را بر عهده بگیرند؛ بحمدالله قحط الرجال هم که نیست، انقلاب مدیر متعهد، توانا و نخبه گرا که بتواند با کمک خود مردم خصوصا جوانان و روحیه جهادی، کشور را از شرایط نامعقول و بغرنجی که آقای روحانی و دوستانش بوجود آورده است نجات دهد، کم ندارد.
شما در این مصاحبه به سکوت دیگر افراد و شخصیت ها درباره خطر این جریان اشاره کرده اید؛ دلیل این سکوت چیست؟ آیا نگرانی های پیشین درباره این جریان، در نزد نیروهای اصولگرا فراموش شده است؟
امروز تقریبا همه نیروهای انقلاب درباره این افراد به جمعبندی نهایی رسیدهاند و تفکرات آنان را انحرافی، گمراه کننده و به ضرر اسلام، تشیع و کشور تلقی می کنند ولی به نظر می رسد درباره نحوه و زمان عکس العمل نشان دادن، اختلاف نظراتی وجود دارد.
دلیل نامگذاری این جریان به نوفرقانیسم چیست؟ به جز ضدیت با روحانیت، نقاط اشتراک دو جریان را چه می دانید؟
شباهت هایی بین افکار این ها با افکار گروه ضاله و معدوم فرقان مشاهده می شود. تفسیر به رأی از متون دینی و بدعت گرایی، مخالفت با فقاهت، مرجعیت و به تبع آن ولایت فقیه و همچنین نهاد خدوم روحانیت به عنوان پاسدار اسلام ناب محمدی (ص)، از جمله این شباهت هاست که در خوش بینانه ترین وجه، این افکار مولود جهل، تحجر و توهم است.
اگر آنطور که شما می گویید، ضدیت این جریان با روحانیت و ولایت فقیه با فرقان قابل مقایسه است، آیا جلوگیری از حضور در قدرت، و بایکوت سیاسی آنها از سوی اصولگرایان، آنها را به رادیکالیسم بیشتر از جنس فرقان علیه ساختار موجود وادار نخواهد کرد؟
این ها از جهت فکری به فرقان شباهت پیدا کرده اند ولی از جهت رفتار، عاقل تر از این هستند که پا جای پای آنها بگذارند. منظور من نیز از این نام گذاری، صرفا بیان شباهت های فکری بود نه رفتاری. علاوه بر این، طبیعی است که نظام نیز با 37 سال تجربه، مقتدرانه فرصت تکرار رفتارهای رادیکال را به هیچ کس، چه متعلق به اردوگاه روشنفکری سکولار باشد، و چه متعلق به اردوگاه تحجر، نخواهد داد.
س. شما عنوان کرده اید که این جریان در دوران دولت نهم انقلابی بوده و در دولت دهم شیاطین در آن نفوذ کرده اند؛ آیا منظور از شیاطین، همان گفتمان مکتب ایرانی است؟ در اینصورت، حاشیه نشینی مشایی در سالهای اخیر نگرانی درباره بازگشت احمدی نژاد را کاهش نمی دهد؟
دولت نهم، با وجود نقدهایی که می توان به آن وارد دانست، حقیقتا دولتی انقلابی، خدمتگذار و موفق بود و لذا توانست با وجود بمباران بی سابقه تبلیغاتی از داخل و خارج که علیه آن صورت گرفت، با کار و خدمت شبانه روزی و زنده کردن بخشی از ظرفیت های داخلی، اعتماد اکثریت مردم در انتخابات سال 1388 را به دست بیاورد. حتی به نظر من، بدنه دولت دهم نیز تا حد زیادی انقلابی و سالم بود لکن روشن است که عده ای با محوریت فردی خاص، که از دوران دولت نهم نفوذ خود را آغاز کرده بود، اجازه ندادند از سال 1389، طرز تفکر و مشی عملی دولت نهم دیگر تداوم پیدا کند. خیلی از دلسوزان تلاش کردند که این فرد و امثال او را از آن دولت بیرون کنند ولی توفیقی در این زمینه نداشتند چراکه نفوذ در عمیق ترین حد قابل تصور، صورت گرفته بود. در این سال ها نیز، نه رئیس جمهور سابق حاضر به ابراز برائت از آن فرد خاص شده، و نه علاقه و همفکری کامل خود را با وی پنهان کرده است. همین اخیرا گفت که من و او یکی هستیم و هیچ تفاوتی بین ما وجود ندارد! لذا این حاشیه نشینی را باید یک اقدام تاکتیکی برای کاهش حساسیت ها و جذب جوانان انقلابی دانست نه چیز دیگر.
اگر تحلیل شما درباره مشابهت این جریان با فرقان را بپذیریم، مسئولیت روحانیونی چون آقای مصباح یزدی در برکشیدن این جریان چیست؟ آیا این مساله با تعارضات آقای مصباح و روحانیت انقلابی در دوران شاه قابل تحلیل است؟
استاد بزرگوار، آیت الله مصباح یزدی که به حق از سرمایه های ارزشمند انقلاب هستند، به محض آگاهی از عمق تفکرات انحرافی آنها، و نبود زمینه اصلاح، جزو اولین ها بودند که با صدایی رسا نسبت به خطر جماعت انحرافی و رئوس آن، هشدار دادند و هنوز هم هشدار می دهند. ضمنا بر خلاف گفته شما، هیچ تعارضی بین استاد مصباح و روحانیان صادق انقلاب، قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نبوده و اگر هم در مواردی خاص بحث هایی میان آنها وجود داشته است، برمی گردد به استنباطات متفاوت از شرایط، و به تبع آن، تکلیف شرعی و انقلابی ای که هر کدام برای خود احراز نموده بودند.
شما در سخنرانی خود، جریان نوفرقانیسم را در کنار روشنفکران سکولار و دین به عنوان جریان های ضد روحانیت معرفی کرده اید؛ اولا، مبنای این دسته بندی که صرفا سلبی است، می تواند قانع کننده باشد؟ ثانیا، اگر این دسته بندی را بپذیریم، آیا نسخه شما حذف کلیه جریان های ضد روحانیت است؟
من در سخنرانی خود صراحتا گفته ام که جریان روشنفکری سکولار در تاریخ معاصر، چه مواجهه ای با استعمار، استبداد و اسلام داشته است. ضدیت آنها با روحانیت نیز به دلیل ایستادگی مراجع، علماء و روحانیون در برابر دهها پروژه استعماری کوچک و بزرگ به منظور بلعیدن ایران، ایجاد استبداد جمعی از سوی جریان روشنفکری سکولار، آن هم به مراتب خودکامه تر و خشن تر از استبداد فردی، و همچنین تحریف دین و رواج اسلام منهای سیاست و اسلام منهای شریعت بوده است. اگر علماء با همراهی مردم، فداکارانه جلوی آنها نمی ایستادند، الان دیگر ایران اسلامی و ایران آزاد و مستقلی وجود نداشت. این ها واقعیت های تاریخ معاصر است که هزاران برگ سند می توان برای آن ارائه کرد. چطور توقع دارید به خاطر میل شما، واقعیت های مسلم تاریخی را پنهان کنم؟ از طرف دیگر، معتقدم امروز نیز همین جریان، یعنی جریان روشنفکری سکولار، هم موجبات تحقیر کم سابقه ملت ایران را فراهم کرده است، و هم مانع پیشرفت حقیقی کشور- که حتما با غربی شدن از فرق سر تا ناخن پا متفاوت است- شده است. در این شرایط، طبیعی است که روحانیت در برابر این ها با قوت بایستد. البته این ایستادگی ها هزینه هایی مانند وارد شدن انواع اتهامات پوچ و بی اساس را به دنبال داشته که روحانیت آن را همواره متحمل شده است. ضمنا، تلقی شما از روحانیت صحیح نیست. اولا، روحانیت شیعه، از بطن مردم آن هم از طیف های گوناگون متولد شده و به آنها تعلق دارد و اگر هم در عمل توفیقات بزرگی داشته به خاطر اعتقاد و همراهی اکثریت مردم با آنها بوده است. ثانیا، روحانیت یک حزب یا جناح سیاسی نیست که با کسی رقابت سیاسی- جناحی داشته باشد یا مانع فعالیت دیگران شود. همچنین، روحانیت هیچ نوع منافع و حقوق مادی خاصی برای خود قائل نیست که به دنبال مطالبه یا حراست از آن باشد؛ بنابراین، تحلیل من از واقعیت ها، و معرفی روحانیت به عنوان اصلی ترین پایه حفظ ایران و منافع کشور، به منزله انحصارطلبی نیست. در ایران راه برای هر مجموعه ای که به باورها و عقاید اکثریت مردم صادقانه احترام بگذارد، در صدد تحریف اسلام و پیوند زدن دین با پروژه استعمار فرانو نباشد، از آلوده کردن جامعه بوسیله رواج اباحیگری و اشاعه فرهنگ و سبک زندگی منحط غربی دست بکشد، و در جهت حفظ منافع واقعی ملت و رهایی کشور از استعمار و استبداد ( چه استبداد فردی و چه استبداد جمعی ) تلاش کند، باز است اما یک عده به دلیل تمامیت خواهی و نداشتن نیت های خیرخواهانه، اینگونه به مردن القاء می کنند که راه برای فعالیت های دلسوزانه بسته است.
آیا تجربه نزدیک به چهار دهه گذشته، کارنامه مثبتی از عملکرد روحانیت ارائه می دهد؟ در این شرایط، ظهور جریان های رقیب روحانیت در عرصه های فکری و سیاسی طبیعی نیست؟
همانطور که در سخنرانی دانشگاه امام صادق (ع) اشاره کردم، اولا، ما نیز که شاگرد شاگردان امام راحل، مقام معظم رهبری، استاد شهید مطهری و غیره هستیم، به وضع حوزه و روحانیت نقد های جدی داریم لکن این نقدها مانع از این نیست که ظرفیت های بی نظیر و خدمات خالصانه حوزه و روحانیت به اسلام و ایران را نادیده بگیریم. از طرف دیگر، حوزه به برکت انقلاب، بخشی از نقاط ضعف خود را برطرف کرده است هر چند، باز هم نقاط ضعف مهمی وجود دارد که باید برطرف شود. ثانیا، روحانیت مانند گذشته در تبیین و ابلاغ احکام و ارزش های اسلام خالص، و حفاظت از مرزهای دینی بی رقیب است. بله، مجموعه هایی به دنبال رقابت بوده و هستند لکن در عمل توفیقی پیدا نکرده اند؛ علت این عدم توفیق را نیز باید اولا در بی رغبتی اکثریت مردم به آنها، و ثانیا فقدان گرایش های خالص اسلامی و رفتار ریاکارانه صاحبان این مجموعه ها جستجو کرد.
آقای نقاشیان، به عنوان مسئول پرونده فرقان، با هفته نامه مستضعفین، ارگان احمدی نژادی ها، مصاحبه کرده و در پاسخ شما گفته فرقان ضد روحانیت نبود و اتفاقا نماینده روحانیت بدون اسلام بود. پاسخ شما به این نقد چیست؟
روحانیت بدون اسلام دیگر چه صیغه ای است؟! مگر روحانیت بدون اسلام اساسا می تواند قابل تصور باشد؟ روحانیت شیعه، با اسلام و شریعت جامع و پویای اسلامی که مولود فقاهت و اجتهاد است، و همچنین با مجاهدت عملی برای حفظ تمامیت اسلام هویت و تشخص پیدا می کند نه چیز دیگر و آنهایی که با روحانیت ( و نماد آن مانند استاد مطهری ) دشمنی دارند، به خوبی می دانند که با چه کسانی عداوت می کنند.
چرا شما مناظره با نمایندگان جریان انحرافی را به شخص احمدی نژاد منحصر کرده اید؟ آیا این معنای فرار از مناظره نیست؟
برای اینکه ایشان در طول این سالها هیچگاه حاضر به پاسخگویی و دفاع مستقیم و صریح از مواضع بنیادی خود در عرصه اندیشه اسلامی نشده و دائما خود را پشت سر آدم هایش پنهان کرده است. باید شخصا بیاید و بدون جوسازی سیاسی، افکار خود و شریکش را توضیح داده و در برابر نقدهای اساسی منتقدین از آن افکار دفاع کند. ما هم که با کسی خصومت شخصی نداریم؛ ما قلبا دوست می داشتیم ایشان در همان سالهای نخست که دلسوزان به وی هشدار دادند، مرز خود را با جماعت انحرافی قاطعانه روشن می کرد و افتخار خدمت خالصانه به مردم شریف ایران و آبادانی پرشتاب کشور را با این بازی های پوچ عوض نمی کرد. پس توجه بفرمایید که ما فکر می کنیم از طریق مناظره صحیح، آزاد و مؤدبانه، حقایق تا حد زیادی برای مردم روشن می شود و مردم می توانند راه درست را انتخاب کنند.
بدون دیدگاه