پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
دولت در تعامل با دانشگاه کجا بایستد تا به «اعمال اقتدار در محیط علم» متهم نشود؟
دیالکتیک حاکم و حکیم
گفتگو: مهسا رمضانی
بررسی «رابطه علم و سیاست» همواره از موضوعات مناقشه برانگیز است و «سهم دولت در مدیریت نهادهای علمی» مهم ترین حلقه این مناقشه است و پرسش اصلی اینجا است که دولت در مدیریت علم و دانشگاه کجا بایستد که به «اعمال اقتدار در محیط علم» متهم نشود؟ تعامل سازنده حاکم و حکیم مرزش کجا است؟ به این منظور با حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا غلامی، استاد اندیشه سیاسی و رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی به گفت وگو نشستیم. موسسه تحت مدیریت او، یکی از نهادهای آموزش عالی زیرنظر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است که با هدف پژوهش در زمینه های فرهنگی و اجتماعی تاسیس شده است.غلامی در این گفت وگو ذیل بحث «رابطه علم و سیاست» به «تعامل دولت و دانشگاه» می پردازد و در این رابطه به نکات قابل تاملی اشاره می کند و معتقد است «دانشگاه در ایران تولد موفقی نداشته و امروز تن دادن به دولت تنها راه تداوم حیات دانشگاه است».
***
جناب دکتر غلامی، در بررسی «رابطه دولت و دانشگاه» گاه با چنین نقدهایی مواجه می شویم که «در جامعه ما دانشگاه از دامن شهر به بغل دولت، از ایوان جامعه به ایوان دولت و بوروکراسی آن افتاده است» آیا با چنین اظهارنظرهایی همدلی دارید؟
دانشگاه در ایران هیچگاه در دامن شهر نبوده که گفته شود از «دامن شهر» به «دامن دولت» افتاده است! دانشگاه در ایران تولد موفقی نداشته و اساسا آن را حکومت، آن هم حکومت بی نسبت با مردم سالاری، متناسب با انگیزه های خود و شرایط حاکم بر زمانه پایه گذاری کرده است.
پیش از تاسیس دانشگاه و ظهور امر مدرن در ایران «مدارس علمیه عظیم» ذیل جهان بینی اسلامی در همه علوم و رشته ها فعالیت می کردند و اساسا تفکیک یا تقابلی میان «علم»و«دین» نبود. آن مدارس عظیم که بسیاری از دانشمندان و مفاخر بزرگ تاریخ ایران محصول آن به شمار می روند، نه فقط ثمره جامعه مدنی اسلام، بلکه در متن آن جامعه شهری و مدنی قرار داشتند. اما دانشگاه در شرایطی در ایران تاسیس شد که پیوند تاریخی و فرهنگی میان دانشگاه و جامعه شهری ایران برقرار نبود و فقط بخشی از جامعه نخبگانی توانستند با دانشگاه ارتباط شبه فرهنگی برقرار کنند. پهلوی اول و البته قبل از آن قاجاریه، در شرایطی به سمت ایجاد دانشگاه در ایران رفت که نه درک صحیح و عمیقی از دانشگاه مدرن داشت و نه اقتضائات جامعه ایرانی را برای ظهور نظام آموزشی و پژوهشی جدید در نظر داشت.
قطعا سخنان شما به این معنا نیست که ما اساسا به دانشگاه نیاز نداشتیم و «مدارس علمیه» برای ما کافی بودند!
خیر، من نمی گویم ایران در عصر جدید نیازمند دانشگاه نبود؛ بلکه می گویم می توانست دانشگاهی در ایران ایجاد شود که از جامعه شهری ایران، با تاریخ تعلیم و تعلم و با فرهنگ در ایران بریده نباشد. البته هر چه از تاریخ ظهور دانشگاه گذشته، تلاش شده رابطه دانشگاه با جامعه ایرانی بازسازی شود و این تلاش ها بویژه در دوران انقلاب اسلامی جدی بوده است. اما متاسفانه باز هم به دلیل فقدان عمق نگری به دانشگاه و جامعه، بویژه غلبه «نگاه فنی» بر «نگاه فرهنگی»، توفیق چندانی حاصل نشده است. در این میان، دولت ها هم به دنبال تامین نیازهای اجتناب ناپذیر خود از دانشگاه هستند.
در عصر جدید، تعامل دولت ها با دانشگاه را چطور ارزیابی می کنید؟
عصر جدید که عصری است فوق صنعتی و شهر سالار با بوروکراسی خاص و پیچیده خود، هم به وفور به نیروی انسانی بوروکرات نیاز دارد، و هم به وفور به نیروی انسانی در عرصه هایی چون علوم پایه، فنی و مهندسی، پزشکی و غیره نیاز دارد و دولت تلاش می کند ضمن «سلطه مدیریتی بر دانشگاه» تمام ظرفیت دانشگاه را در جهت تامین نیازهایش به خدمت گیرد و از آنجا که در جامعه ما دولت سالاری وجود دارد و بخش خصوصی بی رمق است، طبیعی است که دانشگاه هم برای بقای خود چاره ای جز همراهی حداکثری با دولت ندارد. به بیان دیگر «تن دادن به دولت» تنها راه تداوم حیات دانشگاه است.
سیاستگذاری علمی ما بویژه در حوزه «مدیریت دانشگاه ها» چه تفاوت عمده ای با قبل از انقلاب دارد؟
تفاوت قبل از انقلاب با الان را باید در ظهور دموکراسی به جای استبداد جست وجو کرد. همین امر، وضع رابطه دانشگاه و دولت را نسبت با گذشته تا حدی متحول کرده و بوروکراسی حاکم بر دانشگاه را به «عقلانیت» نزدیک ساخته است.
سهم دولت در مدیریت نهادهای علمی چقدر باید باشد تا به «اعمال اقتدار در محیط علم» متهم نشود؟
جامعه ما یک جامعه لیبرال نیست؛ در واقع، نه لیبرال است و نه سوسیال؛ بلکه تقریبا بین این دو قرار دارد. در چنین شرایطی، دولت در جامعه ما بزرگ و همه کاره است؛ بار پیشرفت عمدتا بر دوش دولت است و لوازم پیشرفت از جمله لوازم نرم افزاری پیشرفت را نیز دولت باید از طریق دانشگاه مهیا کند. از سوی دیگر، جامعه ما یک جامعه اسلامی است و دولتی که از چنین جامعه ای متولد می شود یک «دولت ایدئولوژیک» است. من در اینجا رویکرد منفی به ایدئولوژی ندارم. از نظر من «ایدئولوژی اسلامی» میوه طبیعی هستی شناسی اسلامی است که «عقل» و «خرد» در آن نقش محوری دارد. بنابراین وقتی دولت بزرگ و ایدئولوژیک باشد مواجهه آن با دانشگاه، علاوه بر اینکه جنس مدیریتی دارد، جنس ایدئولوژیک نیز دارد و اصولا «مدیریت» و «ایدئولوژی» دو روی یک سکه محسوب می شوند. این امر را دانشگاه و دانشگاهیان باید به مثابه یک واقعیت درک کنند.
در این میان، مهم این است که اولا سیاست های دولت در قبال دانشگاه هر چه بیشتر تابع «عقلانیت» باشد و ثانیا دانشگاهیان در تصمیم سازی ها مشارکت جدی و موثر داشته باشند. ثالثا فضای نقد و آزاداندیشی در محیط دانشگاه کاملا مهیا بوده و دانشگاه در نقد دولت، با هیچ محدودیتی روبه رو نشود. اینها، خصیصه رابطه متقابل دانشگاه و دولت در جامعه مردم سالار است که دولت در آن جامعه نقش حداکثری دارد و از نظر من، مردم سالاری دینی هم آن را کاملا تایید می کند. البته اگر بخش خصوصی در جامعه ما بزرگ شده و دولت به اندازه منطقی خود برسد، قدری شرایط تغییر می کند؛ یعنی چه بسا بخش خصوصی در قواره دولت در دانشگاه مداخله خواهد داشت.
مهم ترین گره «تعامل دولت و دانشگاه» را در جامعه امروز ما چه می دانید؟
به رغم سلطه مدیریتی دولت بر دانشگاه ها، دولت در تحقق منویات خود در دانشگاه ها بدون آنکه لزوما با عقلانیت در تعارض باشد، توفیق بالایی نداشته است و این امر، به تراز پایین کارآمدی در سیستم حکمرانی ما برمی گردد. در واقع، در عین حال که دولت از سوی دانشگاه به اسم «سلطه بر دانشگاه» یا «اعمال اقتدار بر محیط علم» مورد انتقاد است، دولت نمی تواند از فرصت های در اختیار خود، برای حرکت دادن به دانشگاه ها در مسیر مورد نظرش استفاده حداکثری داشته باشد. با این حال، معتقدم ما باید با بسط و تعمیق «عقلانیت» و «مردم سالاری دینی» و بازکردن چتر آن بالای سر دانشگاه و دولت، از محیط دانشگاه به نفع جامعه، به نفع عدالت و اعتلای کشور بیشتر بهره ببریم.
در کشورهایی که دولت از صحنه مدیریت دانشگاه کنار رفته است و بخش خصوصی به مدیریت دانشگاه و عرصه علم ورود دارد، این اتفاق چه مزایا و مصایبی داشته است؟
دخالت بخش خصوصی متعلق به نظام سرمایه داری در دانشگاه های غربی با اینکه در مواردی پنهان صورت می گیرد اما از دخالت دولت در امور دانشگاه و سلب آزادی از دانشگاه ها به مراتب بیشتر است. بنابراین تصور نکنیم که اگر دولت از صحنه مدیریت دانشگاه کنار رفت، مناسبات اقتصادی مدیریت دانشگاه ها به نحوی خواهد بود که دانشگاه به آزادی می رسد. خیر، دولت کنار می رود و بخش خصوصی جای دولت را می گیرد با این تفاوت که دولت برای خود رسالت «تامین حقوق اجتماعی» قائل است و بخش خصوصی چندان که باید خود را به «حقوق اجتماعی» و «عدالت» متعهد نمی داند و لذا اقتداری که بخش خصوصی بر دانشگاه ها اعمال خواهد کرد از اقتدار دولتی به مراتب آزار دهنده تر است.
بدون دیدگاه