حکمرانی با مردم، نه حکمرانی بر مردم

متن سخنرانی آنلاین دکتر رضا غلامی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم‌ انسانی و‌مطالعات فرهنگی در پنجاه و‌هفتمین‌ نشست از سلسله نشستهای یکشنبه‌های روش، قم، پژوهشگاه علوم‌ و‌ فرهنگ اسلامی، ۲۷ شهریور ۱۴۰۴

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

عرض سلام و‌ادب دارم خدمت شما عزیزان؛

اجازه بدهید سخنم را با یک حقیقت بنیادین آغاز کنم: تا زمانی که حکمرانی پایه‌های درستی نداشته باشد، هیچ تحول فرهنگی پایداری در جامعه رخ نخواهد داد. از این رو، اگر ما می‌خواهیم فرهنگ عمومی دگرگون شود، نخست باید از طریق مطالعات گسترده و عمیق، و نظریه پردازی های گوناگون، چارچوبی جامع و بسیار قوی برای حکمرانی اسلامی صحیح بر پایه ارزش‌های انسانی فراهم کنیم.

۱. پایه‌های بنیادین حکمرانی اسلامی صحیح

من لازم می دانم به دلیل اهمیتی که طرز تلقی بنده از حکمرانی در بحث دارد، اشاره ای کوتاه به چارچوب یا پایه‌های حکمرانی اسلامی داشته باشم.

اولین پایه، کرامت انسانی است. قرآن می‌فرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ». همه فرزندان آدم از کرامت برخوردارند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «مردم در کرامت برابرند». حکمرانی‌ای که به کرامت انسان بی‌اعتنا باشد، هرگز مشروعیت واقعی پیدا نمی‌کند. درباره کرامت و تداوم آن در قانون و در حکمرانی حرف بسیار است و من بنای بر بحث تفصیلی درباره کرامت انسانی ندارم.

پایه دوم، احترام به آزادی‌های فردی است. قرآن صریح می‌گوید: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ». یعنی هیچ بنای زور و اجباری در دین وجود ندارد. عقاید مبنایی دین، تعارض میان‌ خودش‌ و‌محکمات عقلی را رد ‌می‌کند. از سوی دیگر،  جامعه ما به دلیل برخورداری از عمق جنبه انسانی، متنوع است؛ تنوع فکری و فرهنگی دارد و این تنوع را باید به چشم فرصت دید. بدون فضای آزاد، این تنوع به فرصت بدل نمی‌شود.

پایه سوم، عدالت اجتماعی است. قرآن عدالت را هدف اصلی بعثت انبیاء معرفی می‌کند. همچنین امام علی(ع) فرمودند: «عدالت نظام را زنده نگه می‌دارد». امروز جامعه ما با شکاف طبقاتی و بی‌عدالتی‌های آشکار روبه‌روست و این یک مانع بزرگ در مسیر تحول فرهنگی است. پس باید توجه داشت که بدون عدالت، محتوا و فُرم فرهنگ اثرگذار نمی‌شود.

پایه چهارم، اخلاق‌محوری است. گوهر تعالیم اسلامی اخلاق است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ». یعنی مأموریت اصلی من به اتمام و اکمال رساندن اخلاق است. اخلاق زیربنای همه روابط اجتماعی و سیاسی است. جامعه‌ای که روابط اجتماعی‌ و‌اعتمادش آسیب دیده، تنها با بازگشت صحیح و متوازن به اخلاق ترمیم خواهد شد‌ و البته بازگشت اخلاق باید از بزرگان جامعه و‌ حلقه‌های سیستم حکمرانی شروع شود. اخلاق و فرهنگ عمومی لااقل در فُرم یکسان نیست اما اگر اخلاق در زندگی فردی اعضای جامعه به طور نسبی جاری شود، به تبع آن، قسم ‌مهمی از فرهنگ عمومی نیز  اصلاح شده است.

پایه پنجم، مردم‌سالاری است. امروز مشروعیت حکمرانی جز با رضایت مردم به دست نمی‌آید. حکمرانی اگر با مردم باشد، پایدار است؛ و اگر بر مردم باشد، دیر یا زود فرومی‌پاشد. به نظر می رسد اگر نسبت به تعالیم اصیل اسلامی جامع‌‌نگری و‌ نگاه ژرف وجود داشته باشد، چیزی غیر از این از آن استنباط نمی شود.

و در کنار همه اینها و البته ‌در مرتبه بعد، جایگاه و نقش مسئولیت اجتماعی در اصلاح جمعی بسیار مهم است. همان‌طور که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَکُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ». اگر مردم کشورشان و مردمشان را آگاهانه و عمیق دوست داشته باشند، و برای نسل‌های بعدی نیز احترام قائل شوند، سطح مسئولیت‌پذیری آنها به طور طبیعی افزایش پیدا خواهد کرد و این امر تحول در فرهنگ عمومی را ممکن خواهد ساخت.

و نهایتاً، در مرتبه‌ای دیگر تکثرگرایی حائز اهمیت است. قرآن می‌فرماید: «وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا». همانطور که قبلاً گفته شد، تنوع تهدید نیست؛ فرصتی برای شناخت، خلاقیت و همکاری است. ایران تاریخی طولانی در هم‌افزایی با فرهنگ‌های گوناگون در درون و بیرون خود دارد. در داخل ایران، نتیجه طبیعی تکثرگرایی، همبستگی اجتماعی است. وحدت در عین کثرت، زمانی حاصل می‌شود که کثرت به رسمیت شناخته شود.

 نباید به دنبال یکدست سازی جامعه در فرهنگ بود. اندیشه یکدست‌سازی جامعه در همه ابعاد فرهنگ کاملا غلط است و ‌موجب می شود تحول در فرهنگ شکست بخورد. البته برخی قوانین خاصیت یکدست سازی دارند اما این یکدست سازی باید حداقلی باشد.  به بیان دیگر، یکدست سازی نباید در فرهنگ غلبه داشته باشد.

۲. چرا این پایه‌ها برای تحول فرهنگی ضروری‌اند؟

فرهنگ از بیرون تغییر نمی‌کند؛ از درون تغییر می‌کند. در حقیقت، این خود مردم هستند که باید ارزش‌ها را درونی کنند. اجبار و فشار، مقاومت پنهان و ریاکاری ایجاد می‌کند. چهل و هفت سال است که تجربه نشان داده که اجبار فرهنگی و‌تحول خارج از دایره اقناع و‌پذیرش مشتاقانه، نتیجه معکوس داشته است.

در واقع، فرهنگ عمومی محصول مشارکت جمعی است. زمانی زنده و اثرگذار است که مردم خود در شکل گیری آن سهیم باشند. به نظر میرسد: دوران طلایی تمدن اسلامی زمانی شکل گرفت که تنوع فکری و مشارکت واقعی وجود داشت.

البته همانطورکه اشاره شد، عدالت اجتماعی شرط تحول است. اگر حکمرانی آن طور که انتظار می رود عادلانه نباشد، هر تحول فرهنگی‌ای بی‌اعتبار می‌شود. مردم بیش از گفتار، از کردار تأثیر می‌پذیرند. کرداری که از آن بوی عدالت به مشام‌ نرسد، تلاشهای فرهنگی در نظام را تخریب می‌کند.

از طرف دیگر، شما می دانید : اخلاق محوری زبان مشترک همه انسان‌هاست. راستگویی، انصاف، مهربانی، نیک‌ورزی، وفای به عهد در همه فرهنگ‌ها ارزش دارد و می‌تواند پلی میان گروه‌های مختلف باشد. چنانچه جریان اخلاق در جامعه‌ای از رونق بیفتد، تحول فرهنگی در آن‌جامعه رخ‌نخواهد داد. این اخلاق است که روح فرهنگ عمومی را تشکیل می دهد.

همچنین کرامت انسانی کلید تغییر است. احترام، دروازه پذیرش است. تحقیر و تهدید، دروازه مقاومت. امر و‌ نهی های مستقیمی که از آن بوی تحقیر به مشام برسد، مقاومت اجتماعی ایجاد می‌کند. به ویژه در میان جوانان باید امر و نهی های غیرضرور را کنار گذاشت. باید اجازه تجربه و درک درون‌زا به جوانان داد. ممکن است در این میان، خطایی هم رخ دهد؛ به نظر می رسد این خطا نیز جزئی از فرایند سالم تحول فرهنگی است. البته من در این سخن آنارشیسم را تایید نمی کنم و طبیعی است که قانون، جلوی ضرر به غیر را سد می کند.

بیایید صادقانه بگوییم: رویکردهای اجباری شکست خورده‌اند؛ چه در ایران، چه در دیگر کشورها. اتحاد جماهیر شوروی نمونه‌ای روشن بود. در مقابل، کشورهایی که بر پایه احترام و مشارکت بنا شدند، موفق شدند.

و نکته مهم‌تر اینکه مردم باید ثمره تحول فرهنگی را در بهبود زندگی روزمره خود لمس کنند. اگر زندگی آنان بهتر نشود، هیچ تحول فرهنگی پایدار نمی‌ماند. نمیشود با ثمره تحول فرهنگی نسیه برخورد کرد و‌آن را به آینده نامعلوم حواله داد. هر تحول فرهنگی چنانچه درست و ‌معقول باشد، می تواند نشانه هایی در بهبود زندگی فردی و اجتماعی هم داشته باشد؛ اگر نشانه‌هایی نداشت، یک‌جای کار ایراد دارد. شاید بگویید در کلام من ردّی از نفع‌گرایی یا فراتر از آن عمل‌گرایی وجود دارد؛ بله وجود دارد اما ارزش ذاتی اخلاق و فرهنگ حقیقی را رد نمی کند. به بیان دیگر، به نظر می رسد ارزش ذاتی اخلاق و فرهنگ اصیل، منافاتی از انتظار سودمندی ندارد.

۳. نظام آموزش و پرورش

برای تحول فرهنگ عمومی، نظام آموزش عمومی باید اصلاح شود. هیچ‌ جامعه مدرنی را در تاریخ‌ معاصر نمی توان‌ پیدا کرد‌که جز از طریق آموزش و‌پرورش در فرهنگ‌ عمومی متحول شده باشد. نمونه بارز آن‌، ژاپن است که در استفاده از نظام آموزش و‌پرورش در این عرصه، بهترین عملکرد را داشته است.

 آموزش ما باید بر تفکر انتقادی، تربیت اخلاقی، مردم‌پروری و کثرت‌گرایی فرهنگی بنا گردد.

و نکته بسیار مهم این است که آموزش و پرورش ما باید بخش مهمی از ظرفیت خود را بر روی تربیت فرهنگی با روش‌های هنری، جذاب و اقناعی متمرکز کند.

واقعیت این است که نسل‌های جدید در اثر شرایط جدید، از سطح آگاهی و هوش بالاتری برخوردارند و تحمیل چیزی را بدون آگاهی از دلایل و منفعت آن و‌بدون جذابیت کافی قبول نمی‌کنند. بنابراین، مجددا تاکید‌ می کنم که حتی در سیستم آموزش و‌پرورش، باید راه اقناع و جذابیت را پیش گرفت. نباید تصور کرد به صرف اضافه کردن چهار درس به فلان کتاب درسی، مشکل حل می شود! اتفاقاً ما امروز در کتب درسی آموزش و پرورش با نوعی تورم این نوع محتویات الحاقی روبرو هستیم اما نتیجه‌ عینی‌ای از آن مشاهده نمی کنیم.

۴. اصلاح رویکرد هنجارهای اجتماعی

همچنین باید رویکرد ما در هنجارها و نُرم‌های اجتماعی، از «کنترل» به «راهنمایی» تغییر کند. چه هنجارهایی که زاییده دین است، چه هنجارهایی که زاییده خانواده است و چه هنجارهایی که زاییده جامعه و تاریخ است. آنچه مهم است، جامعه با الگوسازی مثبت، با مشارکت واقعی و با احترام به تنوع پیشرفت می‌کند. ابزارهای فرهنگ‌سازی نرم ــ از هنر و سینما گرفته تا نقش مساجد و همکاری نخبگان فرهنگی ــ در این مسیر از اهمیت بسیاری برخوردارند.

۵. اصلاح و تقویت قوانین مدنی

روشن است که قوانین مدنی محصول هنجارها، محصول اعتباریات عقلی و محصول احکام فقهی است و هر میزان این عناصر به روز تر و کارآمدتر شود، قوانین مدنی نیز مترقی تر و کارآمد تر خواهد بود.

در این میان، قوانین مدنی باید بر پایه نظم، هماهنگی، عدالت و انصاف بازنگری شوند. نابسامانی های قانونی توام با تبعیض‌های قانونی باید از میان برود و قوانین با زمان و مکان انعطاف‌پذیر باشند. من سهم و نقش قوانین را در اصلاح فرهنگ‌ عمومی خیلی بالا می دانم.

۶. استفاده از تجارب دیگر کشورها

این تصور که دیگر کشورها در عرصه فرهنگ عمومی دچار گمراهی‌اند و تنها ما راه درست را در اختیار داریم، نوعی بیماری فکری است. حداقل پیامد چنین نگرشی، محروم ماندن از تجربه‌های ارزشمند جهانی است. امروز چه در غرب و چه در شرق، نمونه‌های فراوانی از کشورهایی وجود دارند که در مدیریت فرهنگ عمومی موفق بوده‌اند و می‌توان از دستاوردهای آنان بهره‌ای گسترده و سازنده برد. حتی در اخلاق، می توان‌کشورهایی را معرفی کرد‌‌ که در شرایط خوبی هستند. من برای جلوگیری از سوء تفاهم‌ نام‌ نمی‌برم اما اینها همه قابل مطالعه‌اند. آنچه مسلم است، در تعالیم اسلامی هیچ منعی برای بهره برداری آگاهانه از جوامع و تمدن های دیگر نیست.

جمع‌بندی

همه این‌ها ما را به یک حقیقت می‌رساند: حکمرانی اسلامی موفق، حکمرانی‌ای است که با مردم باشد، نه بر مردم. این مهم ترین پیام سخنان امروز اینجانب در این نشست است. واقعیت این است که تنها از مسیر عدالت، احترام و صداقت می‌توان دل‌ها را تسخیر کرد. و در عصر اطلاعات، کسی که دل‌ها را تسخیر کند، قدرت واقعی را در دست خواهد داشت.

از توجه شما سپاسگزارم

https://r-gholami.ir/?p=3759