جهانی‌شدن و تحولات نوین

مصاحبه حجت الاسلام دکتر رضا غلامی با مجله عصر اندیشه، شماره 26، شهریور 1400

 

س. مفهوم جهانی‌شدن و تشکیل حکومت واحد جهانی و تضعیف دولت‌ها و حاکمیت های ملی علی رغم تبلیغات وسیعی که برای آن می‌شود چه آسیب‌هایی را متوجه ملت‌ها خواهد کرد؟

ج. ابتدا لازم می‌دانم یادآوری کنم که پدیده جهانی‌شدن یا جهانی‌سازی به فرایند همگرایی ملت‌ها و دولت‌ها و عناصر جامعه مدنی در جهان اطلاق می‌شود که با رشد چشمگیر فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی در جهان، یعنی تقریباً از سه دهه قبل فرصت ظهور و بروز پیدا کرده است. البته بعضی آغاز جهانی‌شدن را به عصر انقلاب صنعتی پیوند می‌زنند اما روشن است که اگر دستاوردهای بشری در زمینه فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی به‌ویژه شبکه جهانی اینترنت نبود، بحث از جهانی‌شدن تا این حد عینیت پیدا نمی‌کرد. وقتی از جهانی‌شدن صحبت می‌شود ابعاد گوناگون برای قابل ترسیم است؛ بُعد اقتصادی، بُعد فرهنگی و بُعد سیاسی که هرکدام ادبیات علمی خاص خودش را دارد. تا الآن در باب جهانی‌شدن دیدگاه‌های متنوعی در موافقت یا در مخالفت ابراز شده است. موافقین جهانی‌شدن نه فقط جهانی‌شدن را یک پروسه معرفی می‌کنند بلکه آن را سرنوشت محتوم دنیا می‌دانند. آنها اعتقاد دارند وجود این پدیده می‌تواند تأثیرات مثبتی بر روی زندگی مردم جهان از جهات مختلف بگذارد. مثلاً فرصت‌های بیشتری را برای تقویت اقتصادهای متوسط و ضعیف، رقابتی کردن اقتصادهای بسته و به‌تبع آن، باز کردن پای آنها به بازارهای جهانی ایجاد کند، اسباب رفاه را به مناطق کم‌برخوردار جهان منتقل کند؛ زمینه گسترش علم و فناوری را به وجود بیاورد؛ هویت ملی را به هویت جهانی بدل کند؛ به تضعیف استبداد و خودکامگی در جهان کمک کند؛ جوامع دموکراتیک را گسترش دهد؛ زمینه گسترش صلح در جهان را به وجود بیاورد و به طور کل، قدرت بشر برای غلبه بر چالش‌های مشترک را به نحو فزاینده‌ای بالا ببرد. در نقطه مقابل، مخالفین یا منتقدین جهانی‌شدن بر این باورند که اولاً جهانی‌شدن بیش از آنکه یک پروسه باشد یک پروژه است و لذا نام آن را جهانی‌سازی می‌نامند؛ آنها معتقدند که بسط و سرایت مداوم، یکی از ویژگی‌های حیاتی نظام سرمایه‌داری است و لذا حقیقت جهانی‌شدن، چیزی جز غربی شدن یا امریکایی شدن نیست. به بیان دیگر، جهانی‌سازی را نسخه‌ای از جانب قدرت‌های بزرگ برای سلطه هم‌زمان بر منابع کره زمین و بازارهای جهانی معرفی می‌کنند. علاوه بر این، معتقدند که حذف فرهنگ‌های بومی و تبدیل فرهنگ و سبک زندگی غربی به فرهنگ و شیوه زندگی جهانی، به قدرت‌ها این امکان را می‌دهد که نه فقط مقاومت‌های بومی را به شکل طبیعی از میان بردارند، بلکه دستگاه هاضمه جوامع را برای بهره‌برداری فزاینده از کالاهای خود آماده و پراشتها نگه دارند. در واقع، در جهانی‌سازی اجباری برای همگرایی وجود ندارد و نفوذ خزنده فرهنگ غربی در جهان، جوامع را با اشتیاق به سمت جهان شدن سوق خواهد داد. از دیدگاه منتقدین جهانی‌شدن، این پدیده نه‌تنها به رفع فقر و محرومیت و افزایش رفاه در جهان کمکی نمی‌کند بلکه منجر به تشدید بی‌عدالتی در جهان می‌شود. همچنین می‌گویند که جهانی‌شدن گونه‌ای تازه‌ای از استبداد و خودکامگی را در جهان بسط می‌دهد که به‌مراتب از استبداد و خودکامگی در برخی جوامع مخاطره‌آمیزتر است. منظورشان این است که جهان شدن به سلب بخش مهمی از آزادی‌های بشر می‌انجامد. علاوه بر این تاکید می‌کنند که جهانی‌شدنی که غربی‌ها به دنبال آن هستند، به دلیل تکیه آن بر فرهنگ و سبک زندگی غربی، به تهی شدن مضاعف زندگی بشر از معنا و سوق پیداکردن حیات انسان به زیست حیوانی منجر می‌شود و افرایش صلح به‌وسیله آن به جد محل تردید است. معمولاً اولین عکس‌العمل موافقین جهانی‌شدن به منتقدین، برچسب‌زنی‌های منفی به آنهاست. برای مثال، سعی می‌کنند وجود گرایش فکری چپ در میان بعضی از منتقدین را به یک برچسب منفی بر روی آنها تبدیل کنند. بعضی دیگر از منتقدین را با برچسب توهم توطئه، برخی دیگر را از با برچسب دیگر هراسی و یا بعضی از مخالفان را با برچسب عقب‌ماندگی یا فقدان واقع‌بینی تحقیر کنند تا از پاسخ به نقدهای آنها طفره بروند اما واقعیت این است که با همه سرمایه‌گذاری که از جهات فکری برای بسط اندیشه جهانی‌شدن صورت گرفته، هنوز این پدیده با چالش‌های جدی مواجه است. یعنی موافقین جهانی‌شدن نتوانسته‌اند پاسخ قانع‌کننده‌ای به مسائل و ابهاماتی که متوجه جهانی‌شدن است ارائه کنند و یک‌طرفه بر سخنان کلی و تکراری خود پافشاری می‌کنند. از سوی دیگر، به‌رغم آنکه این‌چنین وانمود کردند که جهان شدن سرنوشت محتوم دنیاست، طی سه دهه اخیر، جهانی‌شدن در عمل به بخش مهمی از اهداف خود نزدیک نشده و هنوز نظم سیاسی دولت – ملت با همه لوازم و اقتضائاتش من‌جمله مرزهای فیزیکی در دنیا پابرجاست و ملت‌ها نیز نه فقط بر روی صیانت از ارزش‌ها و منافع خودشان اصرار دارند بلکه هرکجا لازم باشد، به نفع ارزش‌ها و منافعشان از همگرایی جهانی فاصله می‌گیرند و از شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک، توییتر، اینستاگرام و غیره برای دفاع از مرزهای خود استفاده می‌کنند. همه این‌ها موجب شده که بعضی امروز از شکست جهانی‌شدن صحبت بکنند.

س. موضع انقلاب اسلامی در این حوزه چه باید باشد و چه تفاوت‌هایی با نگاه‌های ملی‌گرایانه سایر کشورها دارد؟

ج. طبیعی است که موضع انقلاب اسلامی نسبت به پدیده جهانی‌شدن انتقادی باشد. البته انقلاب اسلامی جهانی‌شدن را یکسره منفی و سیاه نمی‌بیند. جهانی‌شدن یک پدیده چند‌وجهی است و لااقل می‌توان برای آن دو وجه عمده در نظر گرفت؛ وجه طبیعی و پروسه‌ای، و وجه غیرطبیعی و پروژه‌ای. وجه پروسه‌ای جهانی‌شدن محصول رشد فزاینده علم و فناوری به‌ویژه فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی است. اینکه ملت‌ها و کشورها به‌شدت هم نزدیک بشوند و بخش مهمی از منافعشان با هم‌پیوند بخورد، چیزی نیست که بتوان آن را منکر شد. روشن است که امروز خیلی از فرصت‌ها و تهدیدهای محلی و منطقه‌ای به فرصت‌ها و تهدیدهای جهانی تبدیل شده است که بدون همگرایی، راهی برای مواجهه صحیح با این فرصت‌ها و تهدیدها وجود ندارد. علاوه بر این، امروز دنیا با مجموعه‌ای از چالش‌ها روبروست که می‌تواند حیات بشریت را به مخاطره بیندازد؛ از گرم شدن کره زمین تا سوراخ شدن لایه ازن؛ از انهدام محیط زیست در سایر عرصه‌ها مانند نابودی جنگل‌ها تا کاهش ذخایر طبیعی کره زمین؛ از گسترش پدیده تروریسم تا افزایش انبارهای سلاح‌های کشتارجمعی به‌ویژه سلاح‌های هسته‌ای توسط کشورهای غربی؛ از رشد آسیب‌های اجتماعی تا ظهور بیماری‌های جدید مسری و غیره. این هم قابل درک است که باید برای قاعده‌گذاری و تنظیم این همگرایی، مجامع و سازمان‌های جهانی وجود داشته باشند تا زمینه همگرایی معقول را فراهم کنند. البته این تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه پروژه خطرناکی است که بر روی پروسه جهانی‌شدن سوار شده و در حال تبدیل پدیده طبیعی جهانی‌شدن به یک برنامه برای تکمیل و تعمیق سلطه غرب بر جهان است. در واقع وجه پروسه‌ای جهانی‌شدن تحت اسارت نظام سلطه قرار گرفته است و این، نقد اصلی انقلاب اسلامی به پدیده جهانی‌شدن محسوب می‌شود. باز ممکن است عده‌ای این دیدگاه را به توهم توطئه نسبت بدهند اما واقعیت این است که امروز خود غربی‌ها هم به وفور درباره این پروژه صحبت کرده‌اند هرچند باید توجه داشت که این صحبت‌ها معمولاً از سوی بنگاه‌های نشر سانسور یا منزوی می‌شوند. یکی از کسانی که سال‌های اخیر در این زمینه به‌تفصیل روشنگری کرده جوزف استیگلیتز است. او که یکی از اقتصاددان‌های معاصر امریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 میلادی است، سال‌های متمادی در صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی کار کرده و به تمامی قواعد نوشته و نانوشته آنها اشراف دارد. استیگلیتز به‌روشنی و با جزئیات از برنامه قدرت‌های بزرگ به‌ویژه ایالات متحده برای سلطه بر جهان به اسم جهانی‌شدن پرده‌برداری می‌کند و باطن حقیقی صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی را افشا می‌کند. به جز استیگلیتز کسان دیگری هم هستند که بدون سابقه گرایش به چپ، دست به چنین افشاگری‌هایی زده‌اند و کتاب‌ها و مقالاتشان منتشر شده است. آنچه موجب می‌شود انقلاب اسلامی به پدیده جهانی‌شدن نگاه منفی داشته باشد بی‌عدالتی‌ای است که به‌وسیله غربی‌ها در بطن جهانی‌شدن استقراریافته است؛ این بی‌عدالتی، عملاً کشورهای ضعیف و حتی رو به پیشرفت را به طعمه کشورهای غربی تبدیل کرده و به اسم رقابت، آنها را وارد بازی‌ای کرده است که نتیجه آن یعنی شکست، از قبل معلوم است. از طرف دیگر، تحمیل فرهنگ و سبک زندگی غربی به جهان هم مسئله مهم بعدی است که هرچند خارج از دایره عدالت‌خواهی قرار ندارد اما به طور مستقل قابل‌بحث و بررسی است. انقلاب اسلامی نه فقط برای ایران و جهان اسلام بلکه برای کل جهان خط تحمیل فرهنگ منحط غربی را مخرّب می‌داند و معتقد است که جهانی‌شدن فرهنگ غربی، می‌تواند حیات فرهنگی انسان در دنیا را نابود کند.


س. آیا تکالیف جهانی‌ای که اسلام برای مسلمین تعریف نموده شباهتی با پلورالیست‌های امروز در دنیا دارد یا از اساس متفاوت است؟

ج. اسلام یک دین جهانی است و حتماً به سمت جهانی کردن خود تمایل شدید دارد اما تفکر آن با اندیشه نظام سرمایه‌داری در موضوع جهانی‌شدن نسبتی ندارد. اسلام در درجه اول به دنبال رساندن پیام‌های الهی خود به جهان و در مرتبه بعد، تحقق عینی این پیام‌ها در عالم از طریق شکل‌گیری تمدن اسلامی است. در اسلام چیزی به نام تحمیل اندیشه وجود ندارد لذا اصل در روآوردن به اسلام، اسلام محققانه است نه اسلام مقلدانه. اسلام پیام‌های خود را با زبان فطرت و عقل به دنیا ارائه می‌کند و از همگان می‌خواهد که با پشت کردن به تابوها و غل و زنجیرهایی که طاغوت‌ها به فکر و اندیشه آنها زده‌اند، گوش‌های عقل خود را به روی این پیام‌ها که مهم‌ترین آن عدالت است، باز کنند. امروز اگر اجازه بدهند جریان اسلام ناب، نه اسلام انگلیسی، پنبه‌ها را از گوش مردم دنیا در بیاورد و با آنها آزادانه صحبت کند، شاهد خواهید بود که ده‌ها برابر آن چیزی که امروز دولت‌های غربی را تحت عنوان گسترش اسلام نگران ساخته است، گرایش به اسلام صورت خواهد گرفت. از سوی دیگر، اسلام ناب، صرفاً اسلام ارائه طریق یا اسلام پیام‌رسان نیست بلکه، تحقق عملی این پیام‌ها را هم جزو مأموریت خودش می‌داند؛ بنابراین، تمدن نوین اسلامی آن پدیده‌ای است که بدون تبعیت از روش‌های سلطه‌گرایانه تمدن مدرن غربی، راهی را برای ایجاد نظم تازه در جهان و به‌تبع آن، تغییر در زندگی مدنی انسان‌ها باز می‌کند که در جای خود قابل‌بحث و بررسی است. من قبلاً در یک سخنرانی تحت عنوان «ما و رقیب تمدنی» درباره تمایزات تمدن نوین اسلامی و تمدن غربی با جزئیات صحبت کرده‌ام.


س. کشور چین در تقویت حاکمیت ملی خود و مقابله با حل شدن در حکومت واحد جهانی یکی از کشورهای پیشرو است. این تجربه چه نکات قابل‌ذکری دارد که ما باید به آن توجه کنیم؟

ج. البته چینی‌ها سال‌هاست که بخشی از تفکرات کمونیستی – مائویی خود را کنار گذاشته و قسم مهمی از قواعد اقتصاد لیبرالی را پذیرفته‌اند. من معتقدم امروز تبدیل چین به یک ابرقدرت اقتصادی، لزوماً تحت پارادایمی مستقل از پارادایم توسعه غربی صورت نگرفته است هرچند تفاوت‌هایی هم دارد. به‌هرحال چین تلاش کرده است از جهات سیاسی و اقتصادی وارد دستگاه هاضمه غربی‌ها نشود و با اتکاء به ظرفیت های داخلی خود و ایجاد یک مدل مدیریتی کارآمد، آنچنان قوی شود که در خیلی از عرصه‌ها، مبتنی بر منافع ملی خود مواضعی مستقل از غرب داشته باشد. البته موضع مستقل چین از غرب به منزله زندگی جزیره ای نبوده است چراکه امروز بخش عمده منافع ملی چین در گرو روابط و تعامل اقتصادی مناسب با کشورهای دیگر خصوصاً اروپا و امریکاست. در عین حال، چین یک سری خط قرمز ها دارد که اجازه نداده است غرب به سمت کمرنگ یا جابجا کردن این خط قرمزها حرکت کنند. این خط قرمزها در مواردی فرهنگی است و در مواردی سیاسی و امنیتی. مثلاً چینی‌ها مقتدرانه و با اتکاء به مزیت های منحصربفرد خود مانند جمعیت یا قدرت علمی و فناوری، به شرکت گوگل و شرکت های اقماری آن اجازه ندادند که با حضور آزادانه در چین، کاری را که مثلاً در ایران یا روسیه انجام دادند را در چین انجام بدهند و شرکت گوگل مجبور شد با عقب نشینی از قوانین خود، نسخه منحصربفردی از موتور جستجوی خود را برای چین ارائه کند که خط قرمزهای دولت چین در آن رعایت شود. یا چین با ایجاد شبکه ملی اطلاعات تلاش کرده است تهدیدات ناشی از شبکه جهانی اینترنت در چین را کاهش و فرصت‌های آن را افزایش دهد. اخیراً در همین موضوع شرکت هوآوی، همه قدرت نمایی چین در برابر ایالات متحده را دیدند که چگونه از قلمرو این شرکت در زمینه گسترش فناوری 5g صيانت كرد. به نظر من، چین سال‌هاست که یک جانبه گرایی امریکا را به چالش کشیده و در صورت پیوند راهبردی با روسیه و ایران، می‌تواند در ایجاد نظم سیاسی تازه در جهان نقش آفرین باشد.


س. جریان گلوبالیسم از دیجیتالی شدن همه چیز و وابستگی تمام مناسبات تمدنی به اینترنت و تکنولوژی چه اهدافی را دنبال می‌کند و وظیفه ما در مواجهه با این مسئله چیست؟

ج. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، دیجیتالی شدن که امروز به امری اجتناب ناپذیر تبدیل شده فی نفسه بد نیست چراکه فرصت‌های فراوانی را در عرصه‌های گوناگون در اختیار ما قرار داده است با این حال باید قبول کرد که ابرشرکت هایی که امروز عمدتاً در ایالات متحده هستند، در موضوع دیجیتالیسم و فضای مجازی فعلاً حرف اول و آخر را می‌زنند. به بیان دیگر، این شرکت های عظیم امریکایی هستند که بعضاً مستقل از دولت امریکا نقش قانون گذار را در فضای مجازی بر عهده دارند و بقیه، چه بخواهند و چه نخواهند باید تابع این قوانین باشند. همانطور که ملاحظه می کنید، فضای مجازی دنیای تازه ای را به وجود آورده است که از یک سو نمی توان از فوائد فراوان آن صرف نظر کرد و از دیگر سو نمی توان تهدیدهای بزرگ آن را منکر شد. با این حال به نظر می رسد مغلوبه شدن سرنوشت حتمی ما نیست. یعنی ما می‌توانیم با قوی کردن خودمان، بر تهدیدهای فضای مجازی غلبه کنیم و همچنین استفاده از فرصت‌های آن را به‌شدت افزایش بدهیم. متاسفانه کشور ما اسیر تفکرات منفعل و ترسو در برابر فضای مجازی شده است. ما باید با سرمایه‌گذاری های هدفمند و راه اندازی سرویس های بزرگ منطقه‌ای و جهانی، خود را به نقطه ای برسانیم که قادر باشیم در روند قانون گذاری در فضای مجازی سهیم بشویم. من معتقدم نوع نگاهمان به سرویس های موفق ایرانی مانند آپارات، دیجیکالا، فیلیمو، روبیکا، تلویبیون و غیره هم نیازمند تغییر است. جا دارد تلاش کنیم که نه تنها این سرویس ها متناسب با منافع ملی و ارزش های اسلامی گسترش پیدا کنند بلکه فرصت شکل‌گیری ده‌ها سرویس جدید و خلاقانه البته با رویکرد منطقه‌ای و جهانی به وجود بیاید. علاوه بر این، باید از طریق ائتلاف هوشمند با کشورهایی مانند روسیه و چین، سیاست دو اینترنتی در جهان را با هدف کاهش سلطه امریکا بر فضای مجازی به عمل نزدیک کنیم. من در این زمینه مقاله ای دارم تحت عنوان الگوی شش ضلعی حکمرانی فضای مجازی در جمهوری اسلامی که این بحث ها را در آنجا در ابعاد گوناگون باز کرده‌ام.


س. با توجه به اینکه در شرایط امروز قلمروی سایبر به قلمروی جغرافیایی اضافه شده، برای داشتن حکمرانی بر این قلمرو و دور کردن دخالت نظام سرمایه داری در مسائل داخلی مان چه پیشنهاداتی دارید؟ آیا اساساً مسئله حکمرانی دیجیتال توسط مسئولین جمهوری اسلامی به خوبی درک شده است؟

ج. بعد از تشکیل شورای عالی فضای مجازی که میوه درک عمیق تحوالات جهانی از سوی رهبر بزرگوار انقلاب محسوب می‌شود، و البته پس از منزوی شدن تدریجی افکار متحجرانه و سیاست زده در این عرصه، کم کم کشور ما در حال رسیدن به یک نقشه راه درست در جهت مواجهه مبتکرانه با فضای مجازی است. البته بعضی از حرف هایی که امثال بنده در باب حکمرانی در فضای مجازی داریم هنوز به درستی درک نشده اما می‌توان گفت که سرجمع کشور امروز در حال آماده سازی خودش برای برخورداری از یک حکمرانی فعال در فضای مجازی است. البته این دولت نقش ترمز را در پیشرفت کشور در فضای مجازی بازی می‌کند چراکه تز آن از ابتدا افتادن در آغوئش جهانی‌شدن و به‌تبع آن، هضم شدن در فضای مجازی امریکایی بوده است. حتی در ارتباط با شبکه ملی اطلاعات، این آقایان تا توانستند وقت کشی کردند یا سعی کردند از سر و ته آن بزنند اما نیروهای متدین و دلسوز در دولت و وزارت ارتباطات، تا جایی که بضاعتشان اجازه می داد کار شبکه ملی اطلاعات را جلو برده اند. با این حال، من اطلاع دارم که در مرکز ملی فضای مجازی و سایر دستگاه هایی که در قبضه دولت نیستند، هم مطالعات بسیار خوبی انجام شده، و هم در عمل گام های بلندی برای این منظور برداشته شده است بطوریکه اگر در آینده نزدیک سرمایه‌گذاری عمده ای بشود، و مهم تر از همه، به مدیران جهادی و خوش فکر میدان لازم داده بشود، شاهد تحولات خوبی در این عرصه خواهیم بود.


س. شیوع کرونا چه نسبتی با حاکمیت های ملی دارد؟ آیا موجب تقویت دولت‌ها یا وابستگی بیشتر به حکومت واحد جهانی خواهد شد؟ در این بین وظیفه ما چیست؟

ج. کرونا نشان داد که اگر امیدهایی هم برای جهانی‌شدن باقی مانده، فعلاً جهان چاره ای جز خداحافظی با پدیده جهانی‌شدن ندارد. همه دیدیم که کرونا به نظم ملت- دولت جان دوباره بخشید و ضمن تقویت مرزهای فیزیکی و به طور کل، احیاء ناسیونالیسم، چگونه به پدیده جهانی‌شدن پشت کرد. البته مهم‌ترین دلیل رویگردانی، به همان دلیل اصلی نگرانی انقلاب اسلامی نسبت به پدیده جهانی‌شدن یعنی مساله عدالت برمی گردد. در قضیه کرونا، معلوم شد که همگرایی به قول معروف کشک است و کشورها در زمان خطر به راحتی همه قواعدی که حتی خودشان در ایجادش نقش داشته اند را زیرپا می گذارند و قانون جنگل را حاکم می‌کنند. چرا ایتالیایی ها پرچم اتحادیه اروپا را آتش زدند؟ برای اینکه دیدند این اتحادیه حاضر نشد کوچک ترین کاری برای کمک به ایتالیا برای خروج از بحرانی که در ابتدای هجمه کرونا به جهان داشت انجام دهد بطوریکه ایتالیا مجبور شد از کوبا یعنی از کشوری که سال‌های متمادی علیه آن کار کرده بودند تقاضای کمک پزشکی بکند. این ها یعنی مردم دنیا برای حفاظت از خودشان در برابر خطرات، چاره ای جز تقویت نظم سیاسی ملت- دولت و تکیه زدن به ظرفیت های ملی خودشان و همچنین بستن مرزهای خودشان به روی یکدیگر ندارند. بعضی ها معتقدند که نظم سیاسی پساکرونا به نفع نظام سلطه است در حالیکه من معتقدم چه نظام سلطه در تولید و انتشار ویروس کوید 19 نقش داشته و چه نقش نداشته، بعد از پایان کرونا با شرایط سختی دست به گریبان خواهد بود و شرایطی از طرف کشورهای منتقد غرب به وجود می آید که آرایش سیاسی جهان را از چنبره یکجانبه گرایی خارج خواهد کرد.


س. میان بحث معامله قرن و تشکیل حکومت واحد جهانی توسط جریان گلوبالیسم چه ارتباطی وجود دارد؟

ج. معامله قرن بیشتر به یک جوک سیاسی شباهت دارد. اسرائیل یک رژیم از درون فروپاشیده است که مزید بر آن، از سوی محور مقاومت هم محاصره شده است. در واقع، ما امروز با پیکر رو به احتضار اسرائیل روبرو هستیم که توسط امریکایی ها به زور سرپا نگه داشته شده. کشورهای عربی ای که در قالب یک نمایش تن به روابط رسمی و آشکار با اسرائیل داده اند از قبل هم رابطه داشتند ضمن اینکه دولت‌های مرتجعی مانند امارات و بحرین و غیره دستان امریکا برای سرپا نگه داشتن پیکر محتضر رژیم صهیونسیتی در منطقه هستند که تازه معلوم نیست با رفتن ترامپ به این کار ادامه بدهند. به‌ویژه امارات و بحرین می‌دانند که با کار آسیب پذیری خود را چندین برابر بالا برده اند. با این وصف، من ارتباط موثری میان این حرکت از قبل شکست خورده با برنامه های جهانی نظام سلطه پیدا نمی کنم ضمن آنکه همانطور که اشاره کردم، ایده تشکیل حکومت واحد جهانی و امثال این حرف ها، دیگر ارزش خود را از دست داده است و امریکایی ها و سایر کشورهای غربی باید به جای فکر کردن به این ایده ها، به مشکلات و آسیب‌های داخلی کشورهای خودشان فکر کنند که آنها را در معرض چالش‌های جدی قرار داده است.

https://r-gholami.ir/?p=2584