پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
با حجتالاسلام رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا گفتوگو کردیم. (گفت و گو با هفته نامه مثلث)
با روی کار آمدن دولت جدید مباحث فرهنگی و نوع نگاه دولت به آن از اهمیت فراوانی برخوردار شده است. اینکه آیا دولت میخواهد در حوزه فرهنگ نظریهپردازی کند یا اینکه در چارچوب مورد تایید نظام حرکت نماید از سوالات مهم این دوره است. نگاه سیاسی به فرهنگ هم از دیگر مسائل مهم در دولت آینده است. در همین زمینه با حجتالاسلام رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا گفتوگو کردیم.
طی چند هفته گذشته مسائلی از سوی رئیسجمهور منتخب و بعضی از جانبداران ایشان در عرصه فرهنگ مطرح شده که میتواند بحثانگیز تلقی شود؛ از نظر شما تحول در عرصه فرهنگ را در چه مسیری میتوان دنبال کرد؟
l از نظر من، ریاستجمهوری و بهطور کل دولت، عرصه نظریهپردازی و ارائه نطقهای روشنفکرانه نیست، بلکه عرصه کار و تلاش مجدانه و خستگیناپذیر است. مردم ما دوست دارند به جای آنکه هر روز رئیسجمهور و وزرا را پشت تریبونهای گوناگون ببینند و رهنمودهای کلی و مبهم از آنها بشنوند، آنان را هر روز در حال سرکشی از پروژهها و هدایت دقیق عوامل اجرایی کشور برای تحقق صحیح برنامههای توسعه ببینند. ما این مساله را در دوران اصلاحات تجربه کردیم. در واقع، رئیسجمهور به جای مدیریت کشور در عرصههای گوناگون، عموما در مقام یک تئوریسین علومانسانی ظاهر میشد؛ با این تفاوت که تئوریسینها در محیط دانشگاه دائما در معرض بحث و نقد علمی چندسویه هستند اما رئیسجمهور در چنین شرایطی، بهطور یکسویه سخنان خود را به دیگران القا میکند و انتظار دارد همه از او اطاعت کنند. از طرف دیگر، باید توجه داشت که در کشورهای مردمسالار، تفکیک قوا یک اصل بنیادین است. در قانون اساسی ما نیز این اصل مترقی به وضوح پیشبینی شده است. براساس این اصل، قوهمجریه فقط مسئول اجرای قانون است، بنابراین طبیعی است که رئیسجمهور و وزرا از مداخله مستقیم یا غیرمستقیم در حوزه قانونگذاری پرهیز کنند و تمام توان خود را مصروف اجرای بهتر قانون بکنند. باید توجه داشت که ما در ارتباط با مسائل فرهنگی و اجتماعی قانون داریم، آن هم قانونی که محصول رای نمایندگان مردم است. در کشور ما، این قانون است که به ما میگوید چه بکنیم و چه نکنیم. اگر بر فرض قانون ایرادی داشته باشد و تحول در موضوعی ضروری بنماید، باید از مسیری که قانوناساسی تعیین کرده به سمت اصلاح و تحول رفت نه اینکه مردم را نسبت به قانون موجود دچار شک و تردید کرد. برای مثال، کشور ما درباره حجاب و عفاف، استفاده از شبکههای ماهوارهای، شرایط بهرهبرداری از اینترنت، حقوق و تکالیف مطبوعات و امثالهم قانون دارد و تا این قانون پابرجاست باید از آن تبعیت کرد. نمیشود از یک طرف شعار مردمسالاری بدهیم و از طرف دیگر به قانون که از مولفههای اصلی مردمسالاری دینی است بیاعتنایی کنیم و به بیقانونی دامن بزنیم.
موضوع فرهنگ میتواند از زوایای گوناگون در دستورکار دولتها قرار گیرد؛ به نظر شما چه نوع مواجههای با فرهنگ میتواند اصولی تلقی شود؟
l علاقهمندم قبل از پاسخ بهسوالتان یک مطلب را مقدمتا عرض کنم و آن اینکه در نظرسنجیهای گوناگونی که در طول سه ماه اخیر یعنی قبل و بعد از انتخابات انجام شده، اکثریت مردم اظهار داشتهاند که مهمترین انتظار آنها از دولت، ساماندادن به اقتصاد کشور و مهار تورم و گرانیهاست. مردم ما حق دارند چنین انتظاری از دولت جدید داشته باشند چرا که در این یکی، دو سال اخیر اقتصاد کشور سر و سامان درستی نداشته است. اینکه بعضیها میگویند، وضعیت بد اقتصادی کشور مولود تحریمهاست، حرف صحیحی نیست. البته طبیعی است که تحریمها هم اثرگذار بوده است اما مساله اصلی، سوءتدبیر و سوءمدیریت است والا دیگر عصر تحریمهای اقتصادی سپری شده و ما میتوانیم به روشهای گوناگون تحریمها را دور بزنیم. علاوه بر این، تحریمها گرچه مضایقی ایجاد میکند اما فرصتهای فراوانی را هم در جهت خوداتکایی کشور و تقویت اقتصاد ملی فراهم میکند. بنابراین، امروز بیشترین همت دولت یازدهم باید معطوف به ساماندهی اقتصادی باشد، بهطوریکه مردم اثر کار دولت را در زندگی روزمره خود لمس کنند. البته این کار چندان هم که بعضیها وعده دادهاند ساده نیست. با 9 ماه و 10 ماه هم قابل حل نیست. در چنین شرایطی باید با ارائه گزارشهای واقعی و امیدوارکننده از اقدامات دولت، به مردم اطمینان داد که اوضاع، قدم به قدم در حال بهبود است نه اینکه برای فرار از مطالبات مردمی در عرصه اقتصاد به اصطلاح کانال را عوض کرد و با طرح مسائل خاص فرهنگی و ایجاد دعواهای پوچ، ذهن مردم را از دردهای اقتصادی منحرف کرد. از نظر من، نام این کار سوءاستفاده سیاسی از فرهنگ و عوامفریبی است. متاسفانه برای بعضی از دولتمردان ما در گذشته این کار عادی شده بود و خیلیها بحق نگران هستند این اتفاقات در دولت یازدهم هم بیفتد. اگر بخواهم سوال شما را دقیقتر پاسخ دهم، باید عرض کنم آن مواجههای با فرهنگ مطلوب است که اصالتا فرهنگی باشد و به فرهنگ و فرهنگیان به چشم یک ابزار برای پیگیری اغراض سیاسی نگاه نکند. در واقع، رشد فرهنگی در گرو گریز از سیاستزدگی فرهنگ است.
یکی از مسائل مطرح، گسترش آزادیهای فرهنگی و کاهش کنترلهای دولتی برای تولیدکننده و مصرفکننده فرهنگی است؛ بعضیها معتقدند با فراهمکردن زمینه آزادی بیشتر به رشد فرهنگی خواهیم رسید؛ دوست داریم نظر جنابعالی را در این زمینه بدانیم.
l چندین قرن است که شاهد آزادیهای به ظاهر بیحد و حصر در غرب هستیم. البته در همه ابعاد اجتماعی آزادی در غرب یکسان نیست، مثلا آن میزان که در عرصه فرهنگی یا اقتصادی آزادی وجود دارد در عرصه سیاسی آزادی وجود ندارد. علاوه بر این، در موضوع آزادی، ظاهر غرب با باطن آن یکسان نیست. به بیان روشنتر، در غرب خطقرمزها یا مناطق ممنوعهای وجود دارد که کسی جرات عبور از آن خطوط یا ورود به آن مناطق ممنوعه را ندارد؛ در حقیقت، اگر کسی به این مناطق وارد شود خیلی راحت حذف میشود. با این حال ببینید همین آزادیهای ظاهری که متناسب با نفع و سود طبقه حاکم و البته برخلاف عقل سلیم اعطا شده، چه بلایی بر سر غربیها آورده است. در غرب سالهاست که انسانیت در معرض زوال است. زن به یک کالای لوکس و قابل خرید و فروش برای لذت جویی مردان هوسران تبدیل شده است. مردان و زنان به سمت همجنسگرایی سوق پیدا کردهاند و این عمل شنیع، قانونی شده است. خانواده بهعنوان ستون فقرات جامعه دچار فروپاشی شده و دائما بر تعداد زنان و مردان مجرد و فرزندان بیهویت یا بیسرپرست اضافه میشود. هر روز بر ابعاد ناامنی اجتماعی، افسردگی و از همه بدتر، پوچگرایی که بخش مهمی از جامعه غربی را فراگرفته اضافه میشود. به اسم آزادی، حکومت بین طیفهای گوناگون در طبقه ثروتمند دست به دست میشود و غیره. با این وصف، دوست داریم بدانیم آیا کسی میتواند خردمندانه و از سر دلسوزی مردم را به سمت پرتگاه یا پرتگاههایی سوق دهد که سالهاست شاهد سقوط انسانها در آن هستیم؟ آیا برهنگی زنان و دختران که مقدمه ظهور اقسام فساد و ناامنیهای اجتماعی است، به خوشبختی مردم ما و تحکیم بنیان خانواده ما کمک میکند؟ آیا درست است که با آزاد گذاشتن شیاطینی که به اسم تولیدکننده محصول فرهنگی- هنری محصولات مبتذل و خارج از شئون انسانی تولید میکنند یا از طریق برداشتن کنترل از روی رسانهها یا فضای مجازی و مهیاکردن زمینه برای حضور راحت محصولات غیراخلاقی در منازل مردم، پز آزادی بدهیم؟ اجازه بدهید مثالی بزنم؛ شما اگر وارد داروخانهای بشوید و بخواهید بدون نسخه پزشک دارو تهیه کنید، به شما دارو نخواهند داد، آیا میتوان گفت این کار خلاف آزادی و عزت مشتری است؟ خیر. هیچکس به مشتری این حق را نمیدهد که بدون نسخه پزشک، دارو تهیه کند چون مطمئن است که این کار به نفع او نیست. حالا در مسائل فرهنگی که در آن روح ظریف و لطیف انسانی مطرح است، عدهای میگویند بیایید همهچیز را آزاد کنیم؛ ممیزیها را حذف کنیم، فیلترینگ را کلا برداریم چراکه خود مردم از قدرت انتخاب بد و خوب برخوردارند! باید پرسید چرا درباره تهیه دارو چنین حرفی را نمیزنید؟ آیا یک کودک و یک نوجوان هم که در غیبت والدین خود از ماهواره و اینترنت استفاده میکنند قدرت انتخاب خوب و بد را دارند؟ آیا هر جوانی با هر سطح از تحصیل و تربیت خانوادگی توان تشخیص برنامههای مفید از مضر را دارد یا اگر توان دارد لزوما به علم خود عمل میکند؟ در تمام کشورها حتی کشورهایی که به قول خودشان کانون آزادی در جهان به حساب میآیند، مردم موافق برداشتن کنترل از روی رسانهها یا شبکه اینترنت نیستند چراکه عواقب خطرناک اینکار را تجربه کردهاند. حقیقت این است که اسلام و نظام اسلامی برای آزادی ارزش فراوانی قائل است اما آزادی حقیقی نه آزادی قلابی و عوامفریبانه. اسلام آزادی را برای تکامل و سعادت انسانها میخواهد نه برای سقوط و شقاوت انسانها. بنابراین، آن آزادی ارزشمند و حتی مقدس است که به رشد و تعالی انسانها کمک کند.
در سالهای گذشته موضوع دستیابی به الگوی بومی برای پیشرفت به یک گفتمان مطرح تبدیل شده است؛ بهنظر شما مواجهه دولت جدید با این گفتمان چگونه خواهد بود؟
l طبیعی است ما برای پیشرفت به یک الگو نیاز داریم. الگویی که از یک طرف با جهانبینی، احکام و ارزشهای اسلامی و از طرف دیگر، با اقتصائات بومی کاملا تطبیق داشته باشد. در سده اخیر همیشه الگوهای غربی در ایران حاکم بوده و نهتنها هیچ ثمرهای برای کشور نداشته، بلکه موجب عقبماندگی کشور و ایجاد تضادهای فکری و رفتاری هم شده است. از این گذشته، ما شاهد نتیجه تحقق مدلهای توسعه غربی بهویژه مدلهای لیبرالیستی و نولیبرالیستی در جهان هستیم و امروز بر کمتر کسی پوشیده است که این مدلها هیچ کمکی به خوشبختی حقیقی مردم دنیا و حتی خود شهروندان اروپا و آمریکا نکردهاند. شما امروز نگاهی به اوضاع و احوال کشورهای غربی بیندازید. چه چیزی جز آشفتگی و نگرانی مشاهده میکنید؟ به اعتراف خود غربیها، کار غرب، هم از جهت اقتصادی و هم از جهت فرهنگی و اجتماعی تقریبا تمام شده و فاصله چندانی با مرگ ندارد. البته به اعتقاد ما این اوضاع نتیجه حاکمیت جهانبینی و ایدئولوژی الحادی و سکولار در غرب است. مخصوصا گفتم ایدئولوژی، چراکه آنها بهرغم ضدیت با ایدئولوژیها، خودشان بیش از همه ایدئولوژیک هستند. ما بحمدالله از نعمت تعالیم مترقی و تعالیبخش اسلام برخورداریم و میتوانیم با درسگرفتن از تجربه بشری به یک الگوی اختصاصی برای پیشرفت دست پیدا کنیم. توجه داشته باشید در این 34سال، هرجا موفق شدهایم نظر واقعی اسلام را کشف و پیاده کنیم با توفیقات فراوان روبهرو بودهایم. من شک ندارم اگر سیاستمداران ما بهدنبال پیادهسازی نسخههای غربی در ایران باشند، کشور ما به بدتر از سرنوشتی دچار خواهد شد که امروز یونان، ایتالیا و… دچار شدهاند. البته بنده امروز شاهد حضور افرادی در کنار آقای دکتر روحانی هستم که در قبال الگوهای غربی توسعه منفعل هستند و تصور میکنند راه توسعه کشور منحصر در پیمودن همان راهی است که غرب پیموده است. امیدوارم نظر این افراد در دولت جدید منزوی شود و آقای روحانی به موضوع پیشرفت بهصورت بازتر و منطقیتر نگاه کنند.
موضوع مذاکره و ارتباط با غرب و در رأس آن ایالات متحده گرچه یک بحث سیاسی است اما اثر عمیقی بر معادلات فرهنگی نیز دارد؛ دوست داریم نظر جنابعالی را نیز در ارتباط با نوع بحثهایی که به تازگی در این زمینه مطرح است بدانیم.
l ما باید در خصوص مضرات و فواید ارتباط با ایالات متحده به صورت عالمانه قضاوت کنیم. واقعا چقدر ارتباط با آمریکا به سود کشور است؟ آیا کشورهایی نظیر مصر و عربستان که در این 34سال با آمریکا همهجور ارتباطی داشتند، و جنگ بزرگ هشتساله و انواع فشارها و تحریمها را هم تجربه نکردهاند، وضعشان امروز قابل قبول است؟ یعنی اگر بخواهیم مصر را با ایران مقایسه کنیم، آیا وضع ما که هیچ رابطهای با آمریکا نداشتهایم و هزینههای زیادی را هم به این خاطر پرداخت کردهایم، بهتر است یا مصری که تا پایان کار حسنی مبارک نوکر و مواجببگیر آمریکاییها در منطقه بود؟ انصاف این است که ما صرفنظر از تقابل اعتقادی با آمریکا بهعنوان شیطان بزرگ، از قِبَل مقابله با آمریکا نفع مادی هم بردهایم. با این وصف، دولتمردان جدید باید بدانند آمریکاییها تا زمانی که ما را برده خود نکنند، آرام نخواهند گرفت. مساله آمریکا با ما انرژی هستهای یا حقوق بشر و امثالهم نیست؛ مساله آمریکا با ماتاکیدمان بر اسلام ناب محمدی (ص) است؛ بنابراین، تا زمانی که ما پرچمدار اسلام ناب در دنیا هستیم، آمریکا بهعداوت علیه جمهوریاسلامی ایران ادامه خواهد داد. البته آمریکاییها روز به روز در حال ازدست دادن قدرت خود در جهان هستند. دیگر دوران کدخدایی آمریکاییها تمام شده است. در نقطه مقابل، ما روز به روز در حال قویتر شدن در دنیا هستیم. امروز مطمئنا جمهوریاسلامیایران یکی از قدرتهای اثرگذار در معادلات منطقهای و جهانی است، با این ملاحظه که جنس این قدرت نرم است و به محتوای انقلاب و نظام برمیگردد. من در کتاب اسلام و جهانیشدن به تفصیل به این موضوع پرداختهام.
جنابعالی و همکارانتان طی چند سال اخیر پس از ورود به موضوع الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، برای اولین بار مطرحکننده علومانسانی با پسوند اسلامی بودهاید؛ چه ضرورتهایی را متوجه تحول بنیادین در علومانسانی با هدف اسلامیشدن آن میدانید؟
l گرچه مساله تحول بنیادین در علومانسانی یک مساله قدیمی است؛ یعنی حتی قدمت آن به پیش از پیروزی انقلاباسلامی برمیگردد اما به اعتقاد من، تحول در علومانسانی یکی از توابع ضروری دستیابی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت است. در واقع، ما نمیتوانیم با علومانسانی سکولار و عقبمانده به الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت برسیم و سپس کشور را براساس آن اداره کنیم. به قول عوام، این علومانسانی به امامزادهای شباهت پیدا کرده که شفا نمیدهد! یعنی یک علومانسانی بیخاصیت که بخشی از آن در خود غرب هم منقرض شده است. ما داریم با چنین علومانسانی عمر جوانان خود را در دانشگاهها هدر میدهیم. جالب است که فرصت نقادی هم به دانشجویان داده نمیشود چراکه استادان غربگرا که همواره نبض دانشگاههای علومانسانی کشور را در اختیار داشتهاند، با تابوکردن تئوریهای علومانسانی اجازه چونو چرا کردن درباره آن را از دانشجو و دانشپژوه ما سلب کردهاند. بنابراین از نظر آنها کسی باسواد است که بیشتر از دیگران این تئوریها را از حفظ کرده باشد و آنها را به لقلقه زبان خود تبدیل کند. ما امروز با چنین وضعی روبهرو هستیم و اسم آن را هم گذاشتهاند روشنفکری! دیر یا روز باید این اوضاع تغییر کند و ما در کنگره بینالمللی علومانسانی اسلامی با اتکا به مکتب آزاداندیشی که مولود اندیشه اسلامی است، بهدنبال هموار کردن مسیر چنین تغییر بزرگ و سرنوشتسازی هستیم. در این دو سالی که موضوع کنگره مطرح شده، استقبال وسیعی از سوی دانشگاهیان صورت گرفته، بهطوری که این استقبال، فوق انتظار ما بوده است؛ البته با موانعی هم در جلو بردن این حرکت روبهرو هستیم که در اینجا قصد طرح این موانع را ندارم.
نقش روحانیت در تاریخ ایران خصوصا نیمقرن اخیر همواره نقشی کلیدی بوده است، شما در شرایط کنونی موقعیت و رسالت روحانیت را چگونه تحلیل میکنید؟
l روحانیت در ایران باید بیدار باشد و به هیچوجه از رسالت حیاتی خود در پاسداری و ترویج اسلام ناب محمدی (ص) غافل نشود. مهمترین سرمایه روحانیت ما، اعتماد بالای مردم است. این اعتماد به سادگی به این حد نرسیده است. یکرنگی روحانیت با مردم در طول تاریخ و فداکاری آنها در جهت حفظ استقلال، منافع و از همه مهمتر، دیانت مردم ایران، این سرمایه گرانقدر را بهوجود آورده است. چرا روشنفکران غربگرا در ایران هیچگاه از اعتماد مردم برخوردار نبودهاند؟ چرا که آنها نهتنها با مردم همراه و صادق نبودهاند، بلکه در بیشتر اوقات به مردم خیانت کردهاند. نمونه بارز این خیانت در نهضت مشروطه اتفاق افتاد که روشنفکران ایرانی با کمک انگلیسیها به اسم برقراری مشروطه، شیخ فضلاللهنوری که چیزی جز صلاح مردم را نمیخواست به دار آویختند و بعد دیکتاتوری پهلوی و سالها دینستیزی و ذلت وابستگی را به مردم ایران تحمیل کردند. روحانیت ما بحمدالله ثابت کرده که جز سعادت و خوشبختی واقعی مردم بهدنبال چیز دیگری نیست. با این ملاحظه، روحانیون عزیز ما باید مراقب باشند استقلال خود را چه در نظر و چه در عمل از دست ندهند. دولتها میآیند و میروند اما روحانیت همیشه هست و باید نقش تاریخی خود را در این کشور تا انتها عملی کند. بنابراین نباید در جریانات سیاسی مقطعی و زودگذر هضم شوند و خود را قربانی ناکامیهای این جریانات یا فردی خاص بکنند. نباید فراموش کرد، احیای اسلام و شیعه در ایران بعد از قرنهای متوالی انزوا، محصول انقلاباسلامی و استقرار نظام اسلامی آن هم با محوریت شجره طیبه ولایت فقیه است و آنچه برای ما اهمیت دارد و از آن در قیامت مورد پرسش قرار خواهیم گرفت، انجام مسئولیت خطیر خود در قبال اصل انقلاب و نظام است. روحانیت نباید درباره اصول و محکمات انقلاب و نظام از جمله احکام مترقی اسلام، مساله استقلال کشور و موضوع ولایتفقیه که ضامن تحقق همه اینهاست، با کسی تعارف داشته باشد. امروز عدهای بهدنبال تعطیلشدن احکام اسلامی در ایران یا تقلیلدادن آن به امور شخصی آن هم به صورت نسبی و همچنین تضعیف ولایت فقیه هستند. البته باید اذعان کنیم که هنوز اسلام آنطور که شایسته است در کشور پیاده نشده؛ ما با حداقلها هم فاصله زیادی داریم چه رسد به نقطه مطلوب. با این وجود، اساس کشور و خواست قطعی مردم، جاری و ساری شدن احکام اسلامی در رگهای کشور با نقشآفرینی محوری ولیفقیه و نایب امام زمان(عج) است و روحانیون موظفند با نهایت اخلاص و فداکاری این خواسته مردم را عملی کنند.
در انتخابات اخیر اصولگرایان بهرغم برتری قاطعی که دو هفته پیش از برگزاری انتخابات داشتند، با افول سریع رای و ناکامی روبهرو شدند؛ شما چه تحلیلی از نتیجه انتخابات برای اصولگرایان میتوانید ارائه کنید؟
l بر اساس ادبیات سیاسی رایج، اصولگرایان در این انتخابات شکست خوردند. در واقع باید گفت بازی برده را به دلیل نابلدی سیاسی، اختلافات درونی و بعضی خودپسندیها باختند. رفتارهای آقای احمدینژاد هم در این شکست موثر بود. ما امروز نمیتوانیم منکر اختلافنظرهای خودمان با آقای روحانی خصوصا در دو عرصه فرهنگی و سیاست خارجی باشیم اما باید توجه داشت که آقای روحانی یکی از مسئولان خوشسابقه نظام است و به خیلی از آرمانهای انقلاب اعتقاد دارد. بنابراین در واقعیت امر، هیچکس از عناصر درون نظام در این انتخابات شکست نخورده است، بلکه همه پیروز شدهاند. بازنده واقعی ضدانقلاب و دشمنان این نظام هستند که مردم را به تحریم انتخابات دعوت کرده بودند. به نظر من، اصولگرایان باید این چهارسال را فرصتی طلایی برای بازسازی خودشان در نظر بگیرند و با رفع سریع نقاط ضعف و تقویت نقاط قوتشان، تمرکز اصلی خود را روی فعالیتهای فرهنگی قرار دهند. بنده در یک یادداشتی که بعد از اعلام نتایج انتخابات در خبرگزاری فارس منتشر شد، عرض کردم که اصولگرایان باید در کادر رهبری خود تجدیدنظر کنند؛ واقعا به ضرورت این کار باور دارم. اصولگرایی نیازمند نسل جدیدی از رهبران جوان، باهوش و فداکار است.
موضوع حلقه انحرافی و مسائل فراوانی که حول آن قابل طرح است، از مسائل داغ سالهای اخیر بهشمار میرود؛ شما چه توصیفی برای حلقه انحرافی و ارتباط آن با دولت آقای احمدینژاد و اصولگرایان ارائه میکنید؟
l مسلما هم جریان انقلاب و هم شخص آقای احمدینژاد از حلقه انحرافی لطمه جدی خورد. ما فضای حاکم بر سال 1384 یعنی زمان انتخاب آقای احمدینژاد بهعنوان نهمین رئیسجمهور ایران را فراموش نکردهایم. برای ما در آن زمان روشن بود که آقای احمدینژاد جدا بهدنبال جبران آسیبهای بزرگی است که در دوران سازندگی و اصلاحات به کشور وارد شده و بین کشور و بخشی از اهداف و آرمانهای انقلاب فاصله انداخته است. در سال 84 و حتی سال 88، گفتمان پیروز، گفتمان اصولگرایی ناب و خالص بود و طبیعی بود که نیروهای اصولگرا با جان و دل از احمدینژاد حمایت کنند. در سالهای نخست، از حلقه انحرافی خبری نبود یا کسی فکر نمیکرد احمدینژاد به شخصی مثل مشایی تا این حد میدان بدهد. تقریبا با آغاز دولت دهم و در کوران فتنه 88، احمدینژاد با اخراج تعدادی از یاران دلسوزش از کابینه و صدور حکم معاون اولی برای مشایی بین خود و نیروهای انقلاب جدایی انداخت. بعد هم اتفاقات دیگر مثل خانهنشینی و غیره و در این اواخر، استفاده کمسابقه از تریبونها و امکانات دولتی برای مطرحکردن مشایی بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری در واقع برای احمدینژاد حکم انتحار سیاسی را داشت. به اعتقاد من، نیروهای انقلابی الان هم از حمایتی که سال 84 و سال 88 از احمدینژاد کردند، پشیمان نیستند و اگر تاریخ یا همان شرایط تکرار شود دوباره از احمدینژاد با همان شدت و حدّت حمایت میکنند. درست است که در این دو، سه سال اخیر مدیریت کشور وضع نابسامانی پیدا کرده که این نابسامانی نیز محصول رخنه حلقه انحرافی در دولت خصوصا در افکار شخص آقای احمدینژاد است، اما انصاف حکم میکند که به صراحت اذعان کنیم، اقدامات وسیع دولت، بهخصوص تلاش برای توزیع عادلانه ثروت در اقصی نقاط کشور و رسیدگی خاص به مناطق دور افتاده و محروم یا کارهای بزرگی که در عرصههای عمرانی انجام شد، منحصربهفرد است و قطعا ثمره همان میزان از گفتمان انقلاب بوده که با ورود نیروهای انقلابی و دلسوز به بدنه دولت اتفاق افتاد. برای من یقینی است، اگر حلقه انحرافی نبود و احمدینژاد از حیث فکری و رفتاری همان احمدینژاد سال 84 میماند، امروز کشور به اندازه 20سال جلوتر از زمان بود.
حقله انحرافی جز آسیبزدن به سازمان سیاسی اصولگرایان، به انزوا کشاندن گفتمان انقلاب در بخشهایی از دولت و درنهایت، کندکردن روند پیشرفت کشور، یکسری اباطیل را نیز درباره اسلام و بهویژه درباره موضوع کلیدی مهدویت مطرح کرد و در این اواخر، به بدعتگذاریهای عجیب و غریب در زمینه رجعت و امثالهم نیز روی آورد که چهره اسلام و تشیع نیز از قبل این بدعتها آسیب دید. به اعتقاد من، قضیه شکلگیری حلقه انحرافی و نفوذ روزافزون آن در دولت مسالهای نیست که بتوان از آن به سادگی عبور کرد؛ بنابراین حتما نیازمند کار اطلاعاتی است. باید از این پدیده شوم رمزگشایی کرد و خط و ربطهای آن را به درستی شناسایی و افشا کرد.
این روزها بحثهایی مبنی بر لزوم مسامحه با فتنهگران از سوی اصلاحطلبان مطرح میشود؛ بهطور کل فکر میکنید نتیجه این انتخابات این فضا را به اصلاحطلبان برای طرح این بحث میدهد؟
l اجازه بفرمایید در پاسخ به سوالتان دو مطلب را عرض کنم؛ اول اینکه بدانیم، طیف تندرو اصلاحطلب که بخش اعظم جریان اصلاحات را تشکیل میدهد، در قضیه انتخابات 88 که به درستی از آن به فتنه تعبیر میکنیم، بیش از همه به خودش و به اصول و محکماتش ضربه زد. آنها در طول هشت سال دوران اصلاحات و در چهار سال اول مدیریت آقای احمدینژاد، دائما بر جمهوریت، آزادی، دموکراسی، چندصدایی، گفتوگو، قانونگرایی و پرهیز از خشونت البته با قرائت غربی، تاکید داشتند و دیگران را به شدیدترین وجه به ضدیت با اینها محکوم میکردند اما پس از انتخابات 88، خودشان اغلب این اصول را بهوضوح نقض کردند؛ یعنی براساس یک ادعای واهی به اسم تقلب، با جمهوریت مقابله کردند، به نتیجه آزادی و دموکراسی تمکین نکردند و به جای گفتوگو و قانونگرایی به سمت خشونتورزی، دروغگویی و تشویق طرفداران خود به سمت اغتشاش و آشوبگری رفتند. شما ببینید امروز چه کسانی در رسانههای ضدانقلاب و ضدملت در جهت سرنگونی نظام تلاش میکنند؟ اینها مگر اصلاحطلب نبوده و نیستند؟ مطلب دوم اینکه، آقایان کروبی و موسوی در فتنه 88 نقش کلیدی داشتند. یعنی هم تا حد زیادی بستر فتنه را آماده کردند و هم به استمرار و تقویت آن کمک جدی کردند. حتی آقای خاتمی هم نمیتواند نقش خود را در این زمینه منکر شود. بیانیهها و سخنان آتشین این آقایان همه موجود است. بدونتردید، اینها پس از انتخابات 88 به کشور و مردم خیانت کردند و اگر در یک دادگاه صالح بدون هرگونه ملاحظه به اتهامات آنها رسیدگی شود، شدیدترین مجازاتها را بهویژه برای میرحسین موسوی در نظر خواهد گرفت. با این وصف، چگونه عدهای بهخود اجازه میدهند از برگشتن این افراد به صحنه سیاسی کشور صحبت کنند؟ توجه بفرمایید که رای اصلاحطلبها به آقای روحانی در خوشبینانهترین نگاه، کمتر از یکسوم کل آرای آقای روحانی است و این موضوع از جهت علمی قابل اثبات است؛ پس چه شده که آنها خواستار پیگیری اینگونه مطالبات از رئیسجمهور منتخب هستند؟
آنطور که پیداست، مدیریت کشور در شرایط کنونی به هیچ وجه ساده نیست و بدون به میدان آوردن همه توانمندیها از گرایشهای سیاسی گوناگون نمیتوان توفیق چندانی پیدا کرد؛ با این نظر موافقید؟
l بله؛ حتما. امروز کشور ما در حال پیشرفت است؛ از طرف دیگر ملت ما نمیخواهد از حقوق مسلم خود در موضوعات گوناگون از جمله موضوع هستهای بگذرد و زیر بار ذلت برود. در چنین شرایطی مدیریت کشور کار بسیار دشواری است؛ بنابراین منطق حکم میکند که همه به دولت کمک کنند. دولت هم باید با عملیکردن شعار اعتدال و نشاندادن رویکرد فراجناحی خود در عمل، میدان را برای مشارکت همه ظرفیتها در امور کشور فراهم کند. باید توجه داشت که موفقیت این دولت مساوی است با موفقیت نظام جمهوریاسلامی و سربلندی ملت ایران، بنابراین همه ما موظفیم تا در حد بضاعت خود به آقای روحانی کمک کنیم.