الهیات جنگ در اندیشه سیاسی اسلامی

رضا غلامی

مدرس فلسفه سیاسی، مطالعات فرهنگی و‌ تمدنی و‌عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و‌مطالعات فرهنگی

مقدمه :

الاهیات جنگ به مجموعه‌ای از آموزه‌ها، اصول و مبانی عقلی و نقلیِ دینی اطلاق می‌شود که به تبیین، تعلیل، توجیه یا مشروعیت‌بخشی به جنگ در همه شرایط یا شرایط خاص می‌پردازد.

این شاخه از الهیات یا کلام، در ادیان مختلف و توسط اندیشمندان دینی، به دنبال پاسخ به این پرسش مهم است که تحت چه شرایطی جنگ می‌تواند از منظر الهیاتی موجه باشد.

علاوه بر این، الهیات جنگ معمولاً به مباحثی همچون جنگِ حق‌مدار، مشروع و عادلانه، اخلاق جنگ، سرنوشت اخروی کشته شدگان در هر دو‌ جبهه و هدف و مقصد نهایی جنگ می‌پردازد.

به عبارت دیگر، این حوزه، نه تنها دلایل مجاز شمردن جنگ در شرایط گوناگون را بررسی می‌کند، بلکه به اصول اخلاقی و انسانی رفتار در جنگ و‌تبعات آنها در کوتاه مدت و‌بلند مدت نیز توجه جدی دارد.

نباید از نظر دور داشت که مطالعه نقش الهیات در جنگ‌ها، همواره یکی از مباحث کلیدی در رشته‌های دین‌پژوهی، تاریخ و علوم سیاسی بوده است. (۱) از دوران باستان تاکنون، الهیات در دو نقش متضاد ظاهر شده است: به‌عنوان ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به جنگ‌ها و به‌عنوان الهام‌بخش صلح و مقاومت در برابر جنگ‌ها و در کل، خشونت‌ها.

برای نمونه، در جنگ‌های صلیبی، باورهای مذهبی مسیحیان ابزاری برای بسیج مردمی و توجیه اقدامات نظامی طولانی آنها علیه مسلمانان بود و‌مسلمانان‌ نبز برای دفاع از خود در جنگ های صلیبی از قدرت منحصربفرد دین برای تهییج، تشویق و بسیج نیروهای خود بهره‌برداری می‌کردند. در دوران مدرن نیز الهیات در جنگ‌های جهانی اول و دوم و حتی سایر جنگ ها، همچنان حضوری پررنگ داشته است. مثلاً رژیم آپارتاید اسرائیل طی هفتاد سال اخیر با اتکاء به آرمان های مقدس، به اشغال فلسطین و نسل کشی پرداخته و متقابلاً مقاومت مردم‌ فلسطین و‌جهان اسلام در برابر اسرائیل نیز، بیش از آنکه مدیون نژادگرایی یا ملی‌گرایی باشد، مدیون اسلام و‌ مسئولیت پذیری مسلمانان در قبال یکدیگر و‌جوامع انسانی است.

این مقاله، با تمرکز بر اسلام، به بررسی دوگانگی نقش الهیات در جنگ و صلح می‌پردازد و تلاش دارد تا با تحلیل متون مقدس، آموزه‌های اخلاقی، و تجارب تاریخی، به یک فهم متوازن و واقع‌نگرانه دست یابد. در این مسیر، مفاهیمی مانند جنگ عادلانه، دفاع مشروع، واقع بینی در جنگ، اخلاق در جنگ، صلح‌طلبی و تفسیر غیر جنگی از دوران‌منجی بشریت در آخر الزمان بررسی می‌شوند.

اسلام و سه دیدگاه عمده در باب الهیات جنگ:

در اسلام، الهیات جنگ، با سه دیدگاه عمده خودنمایی می‌کند :

یکم. اندیشه ای که جنگ را  نخستین راه برای رسیدن به هدف مقدس می داند و ابایی از به راه انداختن‌ جنگ با مشارکت در آن به نام‌ دین و خدا ندارد.

دوم. اندیشه‌ای که معتقد است، جنگ آخرین راه‌حل است و باید از آن برای صرفاً دستیابی به صلح و عدالت استفاده شود، نه به عنوان ابزاری برای اهداف معنوی و دینی و به طریق اولی گسترش قدرت.

اندیشه دوم‌ خود به دو شاخه تقسیم‌ میشود:

شاخه نخست، دیدگاهی که جنگ‌ مشروع را تنها جنگ دفاعی معرفی می کند و معتقد است که جنگ ابتدایی در ادیان به کلی منتفی است؛

شاخه دوم، دیدگاهی است که جنگ ابتدایی را هم به عنوان آخرین راه حل برای تحقق اهداف دینی از جمله قدرت دینی مشروع می‌شمرد.

‌و سوم، اندیشه‌ای است که اصولاً جنگ را به ویژه برای اهداف دینی نامشروع می داند و‌ معتقد است که دینداران باید از هر گونه جنگ اعم از دفاعی و ابتدایی به منظور تحقق اهداف دینی به شدت دوری نموده و‌صلح‌گرای محض باشند. از این اندیشه می توان به «صلح‌کل» نیز تعبیر نمود.

در ادامه، سه اندیشه «جنگ‌گرا» و «صلح‌گرا» و «صلح کل»، را توضیح می دهم؛ قبل از ورود به بحث، قابل تاکید است که این بحث کاملا علمی و‌ نقد پذیر است :

جنگ گرایی دینی :

جنگ‌‌گرایی دینی، که به معنای استفاده از دین و امر الهی به عنوان توجیهی برای جنگ است، ریشه‌های ذو ابعاد و پیچیده‌ای دارد که می‌توان آن‌ها را در چندین ساحت بررسی کرد. این ریشه‌ها معمولاً در ترکیبی از عوامل الهیاتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، و روانی یافت می‌شوند. برخی از مهم‌ترین ریشه‌های جنگ‌گرایی دینی به شرح زیر است:

۱. نصوص دینی و تفاسیر خاص و جنگ‌گرایانه از آن‌ها

آیات و‌روایات متعددی در همه منابع وجود دارد که‌ با فرض اعتبار سندی آنها، می توان با کنار گذاشتن دلالت های تاریخی آن آیات و روایات و نادیده ‌گرفتن‌ ‌ظرایف و پیچیدگی های آنها، از هر یک به تنهایی با از مجموعه آیات و روایات مزبور، دکترین های جنگ‌گرایانه استخراج کرد. بعضی معتقدند که می توان با تغییر در متدلوژی تفسیر، از آنها لزوما نتایج حنگ‌گرایانه نگرفت اما به دلیل صراحت این آیات و‌ روایات در جنگ، تغییر جهت گیری تفسیری هر چند اهمیت دارد اما نمی تواند روح این آیات و‌روایات را تغییر دهد.

۲. رهبری‌های کاریزماتیک دینی و تفسیرهای آرمانی یا ایدئولوژیک‌ آنان از شرایط

گاهی سخن رهبران دینیِ کاریزماتیک و‌ تفاسیر ذوقی یا اقتضایی آنها نسبت به لزوم‌ جنگ، بر متون ادیان مقدس پیشی می گیرد و مذمت نقد آنها، از مذمت نقد متون دینی شدیدتر است.

۳. هویت دینی و “دیگری‌سازی”

در مقاطعی، جامعه دینی هویت‌مندی را در گرو دشمن تراشی، جبهه بندی و مواجهه جنگی دائم منظور می کند. در چنین شرایطی، پایان جبهه بندی‌ها و‌ جنگ، نوعی بیگانگی از خویشتن دینیِ دینداران را به دنبال دارد.

۴. دفاع از ارزش‌های اخلاقی و نظم الهی

در نگاه بیشتر جنگ‌گرایان، مبارزه با نیروی شر یا باطل و فراگیر کردن نیروی خیر یا حق در جهان به‌مثابه اتصال به امری تکوینی است و لذا امری گریزناپذیر معرفی می‌شود که تن ندادن به آن جامعه دینی را با عداب مواجه خواهد ساخت.

۵. انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی پنهان و‌ پوششی

در برهه‌هایی از تاریخ، شاهد شکل گیری جنگ هایی  به نام‌دین و نمادهای دینی هستیم که بعدها روشن شده است نام دین و خدا، پوششی برای مخفی نگه داشتن اغراض سیاسی و اقتصادی بوده است. درباره برخی از نقاط جنگ های طولانی صلیبی چنین شائبه‌هایی در تاریخ مطرح شده است.

۶. احساس سرکوب و فشار اجتماعی

در شرایط فشار و سرکوب شدید، جامعه دینداران جنگ را به مثابه راهی برای مقاومت در برابر ظلم و بی عدالتی معرفی می‌کند و در مواردی هم جنگ فشار و سرکوب را با کاهش روبرو‌ می‌کند و تجربه مثبتی از خود به جا می گذارد.

۷. آرمانهای آخرالزمانی و انتظار نجات

جنگ به عنوان مقدمه‌ای برای ظهور منجی یا تحقق نجات در آخر الزمان و به‌منزله بخشی از برنامه الهی مورد عنایت خیلی از صاحبان ادیان در طول تاریخ بوده است. در پایان این‌مقاله به این‌ موضوع پرداخته خواهد شد.

۸. تجربه تاریخی و الگوهای گذشته

 بازتولید جنگ‌‌گرایی دینی با ملاحظه توفیقاتی که در گذشته از طریق جنگ حاصل شده است یکی از رویه‌های رایج در برخی جوامع دینی است.

۹. توجیهات اخلاقی و روحانی و‌ موضوع جهاد و  شهادت

جهاد در راه خدا در اینجا، منظور باورهایی است که موجب  می‌شود جنگ به عنوان وسیله‌ای برای تهذیب نفس، خودسازی یا پاکسازی روحانی در نظر گرفته شود. مهم تر از آن، موضوع شهادت  در راه خدا است که به‌مثابه بهترین راه برای رسیدن به سعادت حتمیِ اخروی توصیف شده و انگیزه فراوانی برای گرایش به جنگ و تحمل دشواری های آن در جوامع دینی بوجود می آورد.

صلح‌گرایی دینی :

صلح‌گرایی دینی، بر چندین بنیاد مهم استوار است که در ادامه، به مهم‌ترین بنیادها اشاره می‌کنیم:

۱. آموزه‌های متون مقدس و الهیات صلح

 این آموزه ها به‌ویژه آموزه‌های جهان شمول، در بعضی از متون‌ مقدس بسیار پرشمار و برجسته بوده و مستندات تاریخی آنها نیز از وجاهت کافی برخوردار است.

۲. اصول اخلاقی و معنوی

بسیاری از اوقات، اصول اخلاقی و‌ معنوی در ادیان، و الزاماتی را برای دوری از جنگ و گرایش به صلح در جوامع دینی پدید می آورد.

۳. رهبری دینی و نقش الگوهای صلح‌طلب

رهبران دینی به‌ویژه آنهایی که از خصوصیات کاریزماتیک برخوردارند در جا انداختن منطق صلح در جوامع دینی نقش منحصربفردی دارند.

۴. مفهوم برادری و وحدت جهانی و تبدیل آن به گفتمان مسلط

چنانچه در یک دین مفهوم برادری در اِشل انسانی وجود داشته باشد و نصوص دینی با استنباطات دینی وحدت جهانی مبتنی بر برادری را مورد تاکید قرار داشته باشند، گرایش به صلح در جامعه دینی با سهولت محقق خواهد شد. مانند این شعر سعدی که‌ می گوید : بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک‌ گوهرند … .

۵. آموزه‌های آخرالزمانی مسالمت‌آمیز

یعنی وعده‌ی صلح و آرامش نهایی در زمان ظهور منجی اما نه از طریق جنگ و‌ خشونت، بلکه از طریق غلبه فکر و‌ فرهنگ و‌ گفتمان بر شرایط. این‌ تفاوت نگاه به آخرالزمان و منجی عالم، می تواند دکترین های دینی درباره جنگ در آخر الزمان را به دکترین های صلح در آخر الزمان تبدیل کند.

۶. تجربه تاریخی صلح و همزیستی

منظور لحاظ کردن تجربه های موفق و رشد دهنده از همزیستی مسالمت‌آمیز در تاریخ است. چیزی که در تاریخ بیشتر ادیان وجود دارد.

۷. نقش نهادها و مجامع دینی میانه‌رو اعم از محلی و جهانی

مانند تلاش نظام‌مند آنها برای ترویج‌ گفت‌وگوهای بین‌دینی، تشویق به‌ وحدت، مقابله با افراطی گرایی، توسعه مدارا و همکاری و‌ تعاون و امثال آن.

۸. عقلانیت و‌ واقع بینی

 عنصر واقع‌بینی و هوشمندی در مقابله با جنگ‌‌گرایی که مستندات مهمی در متون دینی دارد، عامل مهمی برای گرایش به صلح در جوامع دینی است. عنصر واقع بینی علاوه بر اینکه جنگ گرایی را از حیث بنیادین واقع بینانه نمی داند بلکه در ملاحظه شرایط عینی و محاسبه توانمندی ها برای ورود به جنگ حتی جنگ دفاعی نیز رویکردی مبتکرانه دارد.

۹. عدم رضایت دینداران به جنگ

 تصمیمات جنگی، در صورتی که از حمایت یا رضایت اکثریت مردم ( دینداران ) برخوردار نباشند، معمولاً با چالش‌ها و محدودیت‌های عملی و شرعی و اخلاقی مواجه می‌شوند. حتی گاهی فشار اجتماعی برای یافتن راهکارهای جایگزین نیز در تغییر راهبرد جنگ به راهبرد صلح‌، موثر است و نقشی بازدارنده از سوءاستفاده‌های ایدئولوژیک از دین در پی دارد.

اسلام میانه رو و‌روشن‌اندیش و گرایش به صلح

ممکن است این پرسش مطرح شود که قرائت های عقل‌محور از اسلام، بیشتر جنگ‌گراست یا صلح‌گرا؟

طبیعی است که‌منطق اسلام جنگ را فی‌نفسه پدیده‌ مثبتی قلمداد نمی کند و‌ تحقق اهداف خود را در شرایط صلح و آرامش دنبال می کند.

برای درک این‌واقعیت، توجه به نکات کلیدی زیر راهگشاست :

یکم. ارزش جان انسان در اسلام از منظر قرآن و روایات

۱. خداوند در قرآن می‌فرماید: «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفسٍ اَو فَسادٍ فِی الاَرضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً وَمَن اَحیاها فَکَأَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً»؛ (۲) این آیه به وضوح نشان می‌دهد که حفظ جان انسان‌ها در اسلام ارزش فوق‌العاده‌ای دارد و حتی کشتن یک فرد بی‌گناه برابر با کشتن همه‌ی انسان‌ها شمرده شده است. این آیه از اطلاق برخوردار است و شامل غیر مسلمانان نیز میشود. از آیه‌مورد اشاره می توان ضرورت تلاش برای حفظ جان انسانها در هر شرایطی اعم از جنگ را به خوبی فهم‌ کرد.

۲. حدیث از پیامبر اکرم (ص): در روایتی از پیامبر (ص) آمده است: «زوالُ الدُّنیا جَمیعاً اَهونُ عَلی اللّهِ مِن قَتلِ مُسلِمٍ بِغَیرِ حَقٍّ»؛ (۳) به این معنی که از بین رفتن همه‌ی دنیا برای خدا آسان‌تر از کشتن یک مسلمان به ناحق است. این حدیث نشان‌دهنده‌ی جایگاه بالای جان انسان‌ها در اسلام است.

۳. امام علی (ع) نیز در ماجرای جنگ صفین، هنگامی که خبر کشته‌شدن عده‌ای از یارانش را شنید، فرمودند: «لَو کَرهتُ لَکُمُ القِتالَ کَراهَةَ الأُمِّ لِفَلُذَةِ کَبِدِها»؛ یعنی “من برای شما جنگ را ناخوش داشتم، چنان‌که مادر برای فرزندش”؛ (۴) این سخن نشان می‌دهد که امام علی (ع) تا چه اندازه برای جان افراد اهمیت قائل بوده‌اند‌ و‌چنانچه ضرورتی برای دفاع وجود نداشت، از ورود به جنگ‌ به‌ جدّ پرهیز می کردند.

دوم. پرهیز از کشتار انبوه و اقدامات ائمه (ع) برای حفظ جان‌ها

۱. پیشگیری از جنگ مقدم‌بر جنگ‌

آیه ۶۰ سوره انفال: خداوند در این آیه، به مسلمانان توصیه می‌کند که خود را برای مقابله با دشمنان آماده کنند، اما این آماده‌سازی برای جلوگیری از جنگ و ترساندن دشمن است، نه برای به‌کارگیری جنگ و کشته‌سازی انبوه. این توصیه نشان می‌دهد که اسلام حتی در شرایطی که آمادگی نظامی لازم است، همچنان بر پیشگیری از جنگ تأکید دارد. به بیان دیگر، تدبیر و راهبرد خسارت کمتر- موفقیت بیشتر، در جنگ‌های دفاعی یک دکترین مهم در اسلام به شمار می رود.

۲. ماجرای صلح امام حسن (ع) با معاویه:

 در تاریخ اسلام، صلح امام حسن (ع) از بارزترین نمونه‌های پرهیز از کشتار انبوه برای حفظ جان مسلمانان است. امام حسن (ع) در زمانی که ارتش کوفه در برابر معاویه آماده نبرد بود، با وجود فشارهای فراوان، صلح را بر جنگ ترجیح دادند و به این ترتیب جان بسیاری از مسلمانان را از مرگ حتمی نجات دادند. این صلح نشان می‌دهد که امام معصوم (ع) به جای اصرار بر جنگ، حتی با وجود نارضایتی برخی یاران، و‌ پیامدهای واضح و تلخ صلح با معاویه، لااقل به عنوان یکی از دلایل، مصلحت و حفظ جان‌ها را بر جنگ ترجیح دادند.

سوم. تلاش امام حسین (ع) برای اجتناب از خونریزی در کربلا

۱. پیشنهادهای متعدد امام حسین (ع) به سپاه عمر بن سعد:

 در منابع تاریخی معتبر آمده است که امام حسین (ع) پیش از واقعه عاشورا، پیشنهادهای متعددی به عمر بن سعد برای جلوگیری از جنگ ارائه دادند. از جمله پیشنهاد ایشان برای بازگشت به مدینه یا بنا به برخی روایات ضعیف، مهاجرت به مرزهای اسلامی و حتی مناطق دورافتاده. این پیشنهادها نشان می‌دهد که امام حسین (ع) از خون‌ریزی اجتناب می‌کردند و تنها در زمانی که همه راه‌ها بسته شد و ایشان چاره‌ای جز دفاع نداشتند، به نبرد پرداختند. نکته مهم اینکه امام‌ حسین نیز در نبرد از همه راهبردها و تکنیک های جنگی بهره گرفتند و روشن بودن سرنوشت شهادت برای خود و‌یارانشان را به نتیجه دستکشی از بکارگیری تدابیر جنگی ظریف و پیچیده تبدیل نکردند.

۲. روایات متعدد درباره رفتار امام حسین (ع) در شب عاشورا:

 نقل شده است که امام حسین (ع) در شب عاشورا، با یاران خود گفتگو کردند و از آن‌ها خواستند که اگر تمایل به ماندن ندارند، می‌توانند از تاریکی شب بهره ببرند و میدان را ترک کنند تا از کشته‌شدن جلوگیری شود. این عمل امام نشان‌دهنده‌ی توجه ایشان به جان یارانشان و عدم تمایل به کشته شدن انبوه است. هر چند اکثر یاران ایشان توصیه امام را نپذیرفتند و تا پایان در کنار امام‌ماندند اما این‌توصبه امام‌حسین، بیش از آنکه استفاده احساسی و عاطفی برای ما داشته باشد، باید واقع‌بینی امام در شب عاشورا را به ما نشان‌دهد.

چهارم. فلسفه تقیه و روایات مربوط به آن

۱. مفهوم‌ گوهری روایات اهل بیت (ع) در مورد تقیه:

امام صادق (ع) در حدیثی فرموده‌اند: «اَلتَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَتُرَاثُهُ»؛ یعنی “تقیه سپر مؤمن است.” (۵) فلسفه‌ی تقیه در فقه شیعه، حفاظت از جان انسان‌ها در شرایطی است که جان یا مال آن‌ها در خطر باشد و بدین وسیله اسلام از کشته شدن یا آسیب رساندن بی‌مورد جلوگیری می‌کند. این اصل فقهی تأکید می‌کند که اسلام به‌هیچ‌وجه اجازه خودکشی و آسیب‌رساندن بی‌دلیل به جان انسان‌ها را نمی‌دهد ضمن آنکه حفظ اصل اسلام که در خیلی از موارد با حفظ پیروان‌موثر اسلام گره خورده است، می طلبد تا در مواردی اصراری بر مبارزه علنی نبوده و‌حتی مبارزه موقتاً متوقف گردد.

۲. حدیث دیگری از امام صادق (ع): ایشان فرموده‌اند: «التقیة دینی و دین آبائی»؛ (۶) به این معنی که “تقیه دین من و دین پدران من است.” این بیان امام صادق (ع) نشان‌دهنده اهمیت تقیه در حفظ جان و مال مسلمانان است و تأکید می‌کند که اسلام در شرایط مختلف، حتی برای حفظ جان، اجتناب از کشته‌شدن را بر دیگر امور مقدم می‌داند.

پنجم. ممنوعیت انداختن خود به هلاکت از منظر قرآن

۱. نهی از به هلاکت افکنی

 قرآن کریم در این آیه مسهور  می‌فرماید: «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (۷)؛ به معنای “خود را به هلاکت نیندازید.” این آیه مبنای بسیاری از احکام فقهی است که از اقدامات بی‌حساب و خطرناک برای جان انسان‌ها جلوگیری می‌کند. فقها بر اساس این آیه، عملیات‌هایی که منجر به کشته‌شدن بی‌دلیل شود را جایز نمی‌دانند و تأکید می‌کنند که مسلمانان نباید بدون مصلحت، خود را در موقعیت‌هایی قرار دهند که به نابودی آن‌ها منجر شود.

علاوه بر این، عبارت مشهور “مداد العلماء افضل من دماء الشهداء” (۸) (جوهر قلم علما برتر از خون شهداست) ناظر به جایگاه برتر عقلانیت، علم و آگاهی در نظام فکری اسلام است. این حدیث بر نقش علما در هدایت فکری و اخلاقی جامعه تأکید دارد، چرا که تصمیمات خردمندانه و دانش‌محور می‌تواند از بسیاری از جنگ‌ها و خونریزی‌ها جلوگیری کند. علما با گسترش فهم دینی، ترویج عدالت و حل تعارضات، نقشی اساسی در ایجاد صلح و ثبات ایفا می‌کنند. در مقابل، شهادت اگرچه نمادی از فداکاری و دفاع از ارزش‌هاست، معمولاً در شرایط بحرانی رخ می‌دهد و در مقایسه با تلاش برای پیشگیری از بحران، اولویت کمتری دارد. این آموزه، بر تقدس علم و تأثیر پایدار آن بر جامعه اسلامی تأکید دارد.

۲. روایات منع از اقدام بی‌حساب و هلاکت‌آور:

از پیامبر اکرم (ص) نیز روایت شده است که فرمودند: «لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ فِي الاسلام»؛ (۹) یعنی در اسلام ضرر رساندن به خود یا دیگران ممنوع است. این روایت نشان می‌دهد که هرگونه اقدام ناشیانه و‌ محاسبه‌ ‌نشده و‌مبتنی بر خیالبافی های آرمانگرایانه که منجر به آسیب یا هلاکت انسان‌ها شود، از نظر اسلام مردود است.

ششم. عملیات شهادت‌طلبانه و اختلاف‌نظر فقها

۱. دیدگاه‌های مختلف فقهی درباره عملیات شهادت‌طلبانه: در فقه شیعه، برخی از فقها عملیات شهادت‌طلبانه را به عنوان امری مشروع در شرایط خاص دانسته‌اند، اما بسیاری دیگر آن را با استناد به همین آیات و روایات، حرام و غیرجایز می‌دانند. آیت‌الله جوادی آملی و برخی دیگر از مراجع تقلید، عملیات شهادت‌طلبانه را تنها در صورتی جایز می‌دانند که هیچ راه دیگری برای دفاع از دین و جامعه نباشد و جان افراد نیز در خطر حتمی باشد. (۱۰) این اختلاف‌نظر میان فقها نشان می‌دهد که چنین اقداماتی نیازمند بررسی‌های دقیق و شرایط خاص است و به هیچ‌وجه توصیه به کشته‌سازی انبوه نمی‌شود.

هفتم. مفهوم مقصد حق و خطر جزم‌اندیشی در تعیین آن

۱. از امام‌ علی (ع) سخن مهمی آمده است (۱۱):

“فَإِنَّ الْحَقَّ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ، اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ”

یعنی حق را با شخصیت‌ها و افراد نشناس؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.

این حدیث بر دشواری تشخیص حق تأکید می‌کند و به مسلمانان توصیه می‌کند که معیارشان در شناخت مسیر حق، افراد یا جایگاه‌های اجتماعی نباشد، بلکه باید با معیارهای عقلانی، اخلاقی و دینی، خودِ حق را بشناسند. چرا که ممکن است افراد یا گروه‌هایی که ظاهراً بر حق به نظر می‌رسند، در عمل از مسیر حق دور باشند. و به همین دلیل تشخیص قطعی مقصد حق امری دشوار است. اینکه تصور شود که‌ حتما ما حتما عین حق، مساوی حق و‌مجسمه حق هستیم و مقصد و‌مسیرمان بر حق قطعی تکیه دارد، یک ادعا بیش نیست و‌نمی توان بر اساس این‌جنس ادعاها جنگ های بزرگ به راه انداخت.

در حدیثی دیگر از امام باقر (ع) درباره سختی شناخت حق و پیروی از آن آمده است:

“إِنَّمَا یُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِی الْحِسَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی الدُّنْیَا.” (۱۲)

یعنی به‌راستی خداوند بندگان را در روز قیامت بر اساس اندازه عقل و فهمی که در دنیا به آنان عطا کرده است، بازخواست می‌کند.

این حدیث بر این نکته تأکید دارد که شناخت حق، متناسب با میزان عقل و درک انسان دشوار و متفاوت است و مسئولیت افراد در قبال حق بر اساس توانایی عقلانی و بصیرت آن‌ها سنجیده می‌شود.

هشتم. تردید در حقانیت و مشروعیت برخی جنگ‌ها در عصر غیبت

بسیاری از علمای شیعه در دوران غیبت به دلیل فقدان امام معصوم (ع)، ناتوانی از ادراک‌ قطعی مقصد‌و‌مسیر حق، درباره مشروعیت برخی از جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه تردید داشتند. در فقه شیعه، «جهاد ابتدایی» به دلیل نیاز به اجازه‌ی امام معصوم (ع)، در عصر غیبت مجاز دانسته نمی‌شود. این نگرش فقهی تأکید دارد که بدون حضور امام معصوم یا نایب خاص او، نمی‌توان به صورت قطع و یقین درباره مشروعیت جنگ‌ها تصمیم گرفت. به همین دلیل، برخی از فقها هرگونه جنگ در عصر غیبت را نیازمند بررسی دقیق دانسته و از آن احتراز می‌کنند تا جان افراد بی‌گناه بی‌جهت به خطر نیفتد.

در روایت از امام صادق (ع) در تأکید بر اجتناب از قضاوت‌های مطلق آمده است: «من ادعی فقد کذب و من قال فقد أکفر»؛ (۱۳) یعنی “هر کس ادعای قطعی کند، دروغ گفته و هر کس به قطع سخن بگوید، کافر شده است.” این روایت نشان‌دهنده این است که در نگاه اهل بیت (ع)، انسان نباید درباره اموری که علم کافی نسبت به آن‌ها ندارد، با قطعیت و جزم‌اندیشی نظر دهد. این روایت می‌تواند بر این نکته تأکید کند که تعیین “مقصد حق” امری پیچیده و دشوار است و از این رو نباید در مورد آن با قطعیت نظر داد.

در بک‌جمع‌بندی، می‌توان از  «صلح‌گرایی در دین» نتیجه گرفت که در اسلام شیعی، حفظ جان انسان‌ها و پیشگیری از خونریزی و جنگ تا جای ممکن، اولویت دارد. در اینجا دلایلی برای این نتیجه‌گیری ذکر شده است که می‌تواند پایه‌های صلح‌گرایی در اسلام شیعی را برجسته سازد:

  1. ارزش والای جان انسان در اسلام: براساس آیات قرآن و روایات، جان انسان ارزش فوق‌العاده‌ای دارد و هرگونه تهدید به جان انسان‌ها، حتی دشمنان، در اسلام با احتیاط و ملاحظه روبروست. این اصل، توجهی ویژه به حفاظت از جان مردم دارد، که یکی از بنیادهای صلح‌گرایی محسوب می‌شود.
  2. تمایل امامان به اجتناب از جنگ و تاکید بر صلح: نمونه‌هایی مانند صلح امام حسن (ع) و تلاش‌های امام حسین (ع) برای جلوگیری از درگیری و خونریزی نشان می‌دهد که ائمه (ع) تا جای ممکن از جنگ اجتناب کرده و راه‌حل‌های صلح‌آمیز را برگزیده‌اند. این رویکرد صلح‌جویانه، نشانه‌ای قوی از گرایش به صلح در آموزه‌های اهل بیت (ع) است.
  3. فلسفه تقیه و حفظ جان: مفهوم تقیه در فقه شیعه، به‌خصوص در شرایطی که ممکن است جان یا مال مسلمانان در خطر باشد، راهبردی صلح‌جویانه برای حفظ جان‌ها است. در تقیه، به جای رویارویی مستقیم، حفظ حیات و کاهش خطر در اولویت قرار می‌گیرد که نشان‌دهنده‌ی نگاه پیشگیرانه به خشونت در اندیشه شیعی است.
  4. ممنوعیت اقدامات ناهوشمندانه و خطرآفرین: آیاتی همچون “وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ” و احادیثی که اقدام به هلاکت و ضرر را نهی کرده‌اند، بیانگر دیدگاه اسلام نسبت به اجتناب از اقدامات بی‌حساب و ناهوشمندانه است. این تاکیدات نشان می‌دهد که اسلام به‌جای تأیید جنگ و کشتار، راه‌حل‌های معقول و هوشمندانه‌ای برای کاهش خشونت پیشنهاد می‌دهد.
  5. احتیاط فقهی درباره جهاد و عملیات‌های شهادت‌طلبانه: اختلاف نظر میان فقهای شیعه درباره مشروعیت عملیات‌های شهادت‌طلبانه و تردید در برخی از انواع جهاد در عصر غیبت، بیانگر این است که در شیعه، رویکرد تهاجمی کمتر پذیرفته شده و تنها در شرایط استثنایی و برای دفاع از جامعه مسلمین مجاز است.
  6. عدم قطعیت در تعیین “مقصد حق”: از آنجا که دستیابی به شناخت کامل از حقیقت نهایی یا “مقصد حق” نیازمند دانش مطلق است و کسی نمی تواند مدعی برخورداری از آن باشد. برخی علما از اقدام‌های قاطعانه و خشن پرهیز کرده و دیدگاه احتیاط‌آمیزتری اتخاذ می‌کنند. این نگاه به جلوگیری از جنگ‌ها و خشونت‌های غیرضروری کمک می‌کند و نشانه‌ای دیگر از صلح‌گرایی است.

در اسلام میانه رو‌و‌روس اندیش جنگ‌ ابتدایی وجاهت ندارد

واقعیت این است‌ که به رغم‌ مباحثی که در کتب تاریخی یا کلامی و فقهی درباره جنگ ابتدایی بیان شده است، به سختی بتوان مسیر نقلی و‌عقلی مطمئنی را برای وجاهت بخشی به جنگ‌ ابتدایی در اسلام یافت. حتی آنچه در تاریخ حیات خود‌پیامبر اکرم (ص) به عنوان جنگ ابتدایی معرفی شده است با کاوش های تاریخی بیشتر، بررسی ریشه های آن و اهدافی که پیامبر اکرم برای این‌جنگ‌ها مشخص کرده اند، قابل تفسیر به جنگ‌های دفاعی و‌بازدارندگی فعال اند. یعنی همه آنها پیش دستی مسلمانان برای خنثی کردن نقشه قطعی دشمنان اسلام برای جنگ با مسلمانان در آینده نزدیک بوده است. البته این‌ جنس از تفسیر را نمی توان به جنگ های خلفای بعد از پیامبر اکرم تحت عنوان فتوحات اسلامی تسری داد.

دفاع مشروع یک اصل دینی و‌ عقلانی قابل دفاع 

در کنار صلح گرایی اسلامی، دفاع مشروع در اندیشه اسلامی نیز به‌عنوان یک حق و تکلیف شناخته می‌شود که هم در اصول دینی و هم در مبانی عقلی توجیه دارد. این اصل در شرایطی معنا پیدا می‌کند که انسان‌ها و جوامع اسلامی با تهدیدات جانی، مالی، یا حیثیتی مواجه شوند و در برابر این تهدیدها به دفاع از خود و ارزش‌هایشان بپردازند.

پایه‌های دینی ( نَقلی) دفاع مشروع

در قرآن و روایات اسلامی، دفاع از خود و دیگران در برابر ظلم به‌عنوان یک وظیفه و حق شناخته شده است. برای مثال، فرآن‌مجید مجید می فرماید (۱۴):

“وَقاتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُم وَلا تَعتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدینَ”

این آیه به مسلمانان اجازه می‌دهد که در برابر حملات و تجاوزات دیگران از خود دفاع کنند، اما در عین حال از تجاوز و تعدی فراتر از حد نیاز نیز نهی می‌کند. همچنین در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) آمده است:

“مَن قُتِلَ دُونَ مالِهِ فَهُوَ شَهیدٌ”

یعنی، هر کسی که در راه دفاع از مال یا جان خود کشته شود، به مقام شهید نائل شده است. این احادیث و آیات نشان‌دهنده جایگاه مشروع و واجب دفاع در اسلام است.

پایه‌های عقلی دفاع مشروع

جدای از دلایل درون دینی، از دیدگاه عقلانی نیز دفاع مشروع حقی طبیعی و ضروری هر جامعه انسانی از جمله جامعه دینی است. وقتی فرد یا جامعه‌ای مورد تهدید و آسیب قرار می‌گیرد، عقل حکم می‌کند که دفاع از خود و حفظ امنیت شخصی یا جمعی امری لازم است. در واقع، عدم دفاع در برابر حملات و تجاوزات، نه تنها به جنایات دردناکی علیه انسانها از جمله انسانهای بیگناه، غیر نظامیان‌و‌کودکان‌و زنان می شود و عده زیادی را از حق زندگی و آرامش محروم‌می کند، بلکه به نابودی جوامع چه از جهات کالبدی و چه از جهات روحی و هویتی منجر می گردد. بنابراین، دفاع از خود و دیگران در برابر خطرات و تهدیدها، علاوه بر اینکه یک امر فطری است، با عقل و منطق نیز کاملاً سازگار است.

حدود و شرایط دفاع مشروع در اسلام

هرچند دفاع مشروع در اسلام و‌ در عقول انسانها تأیید شده است، اما به این معنا نیست که انسانها مجاز به انجام هرگونه عملی در دفاع از خود هستند. در دفاع باید اصل تناسب رعایت شود و تجاوز از حد ضرورت جایز نیست. به‌عنوان مثال، اگر امکان دفع خطر با استفاده از حداقل قدرت وجود داشته باشد، استفاده از قدرت بیش از حد ممنوع است. همچنین در اسلام، حتی در زمان جنگ، آسیب رساندن به بی‌گناهان و افراد غیرنظامی به شدت نهی شده است.

بنا به آنچه بیان شد، دفاع مشروع یک اصل دینی و عقلانی مشروع در اسلام است که بر اساس آموزه‌های قرآنی و روایات اهل‌بیت (ع) استوار است. این اصل همزمان با اصول اخلاقی و عقلانی سازگار بوده و محدود به شرایط خاصی است که در آن، فرد یا جامعه برای حفظ جان، مال، حیثیت و ارزش‌های خود به دفاع از خود می‌پردازد.

تصمیم‌گیری عقلانی در شرایط بحرانی

در شرایط بحرانی، به‌ویژه زمانی که جنگ به‌عنوان یکی از گزینه‌ها مطرح است، برخورداری از نگرشی عقلانی و واقع‌بینانه، همراه با تکیه بر اصول اخلاقی و دینی، می‌تواند به تصمیم‌گیری صحیح و بهینه کمک کند. تصمیم‌گیری در چنین شرایطی نه تنها به بررسی هزینه‌ها و پیامدهای جنگ نیاز دارد، بلکه باید در راستای حفظ ارزش‌های انسانی و عدالت‌محور باشد. دینداران و جوامع مذهبی که به اصول صلح‌آمیز دین خود پایبند هستند، می‌توانند نقشی کلیدی در جلوگیری از جنگ‌های بی‌دلیل و تأکید بر راهکارهای مسالمت‌آمیز ایفا کنند.

عوامل کلیدی در تصمیم‌گیری عقلانی در مواجهه با جنگ

  1. رضایت و حمایت مردم:

همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، جنگ بدون رضایت و همراهی مردمی محکوم به شکست است. رهبران باید به‌جای تحمیل تصمیمات خود، به شفاف‌سازی دلایل جنگ بپردازند و حمایت عمومی را جلب کنند. در غیر این صورت، جنگ ممکن است منجر به فروپاشی اجتماعی و بی‌اعتمادی عمیق میان مردم و حاکمیت شود.

  1. توانایی غلبه و مدیریت اقتصاد جنگ:

تصمیم به جنگ باید بر پایه ارزیابی دقیق منابع مالی و اقتصادی کشور باشد. بدون اطمینان از وجود توان مالی لازم برای پشتیبانی از جنگ، ممکن است بحران اقتصادی بر پیامدهای جنگ سایه بیفکند و نه تنها اهداف جنگ محقق نشود، بلکه رفاه جامعه نیز به خطر بیفتد.

  1. اطمینان از تحقق اهداف جنگ:

پیش از آغاز جنگ، باید اهداف آن کاملاً مشخص و تحقق‌پذیر باشد. ورود به جنگ بدون اهداف روشن یا قابل دستیابی، نه‌تنها به هزینه‌های جانی و مالی سنگین منجر می‌شود، بلکه ممکن است به تقویت دشمن یا ایجاد بحران‌های جدید ختم شود.

  1. نیاز به خرید زمان برای اصلاحات:

در شرایطی که جامعه در بحران‌های درونی گرفتار است، ورود به جنگ می‌تواند آسیب‌ها را دوچندان کند. گاهی تصمیم‌گیری عقلانی ایجاب می‌کند که از طریق دیپلماسی و تعامل، فرصتی برای اصلاح ساختارها و تقویت جامعه فراهم شود تا در آینده توان مقاومت در برابر تهدیدات افزایش یابد.

  1. قوی بودن شرط تحقق عدالت جهانی:

جنگ تنها زمانی توجیه‌پذیر است که در نهایت به تحقق عدالت جهانی یا کاهش ظلم منجر شود. در غیر این صورت، جنگ می‌تواند خود به عاملی برای ظلم و بی‌عدالتی تبدیل شود. رهبران باید اطمینان حاصل کنند که اقدامات جنگی نه‌تنها ریشه ظلم را می‌خشکاند، بلکه عدالت را نیز مستقر می‌کند.

  1. جنگ تنها راه‌حل نیست:

جنگ در بسیاری از موارد نمی‌تواند به تنهایی راه‌حل نهایی برای پایان دادن به ظلم باشد. تجربه تاریخی نشان داده است که جنگ‌ها اغلب چرخه‌های خشونت را تشدید کرده‌اند. بنابراین، راهکارهای دیگری نظیر تقویت فرهنگی، اقتصادی و دیپلماسی باید به‌طور جدی مورد توجه قرار گیرد.

درس‌هایی از سیره امامان شیعه در تصمیم‌گیری واقع‌بینانه درباره جنگ

ائمه شیعه مانند امام سجاد (ع)، امام صادق (ع) و امام رضا (ع)، با وجود شرایط دشوار و حاکمیت حکومت‌های ستمگر، به قیام مسلحانه علیه آن‌ها اقدام نکردند. این تصمیمات ناشی از درک عمیق آن‌ها از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه خود بود. در ادامه، برخی از حکمت‌های این انتخاب‌ها بررسی می‌شود:

  1. حفظ جان شیعیان و پیروان:

در شرایطی که شیعیان از نظر تعداد و امکانات نظامی در ضعف بودند، ورود به جنگ می‌توانست به نابودی جامعه شیعه منجر شود. امامان با اتخاذ رویکردی مسالمت‌آمیز، از جان و مال شیعیان حفاظت کردند و امکان ادامه حیات فکری و فرهنگی آنان را فراهم آوردند.

  1. عدم فراهم بودن شرایط برای پیروزی:

امامان به‌خوبی می‌دانستند که قیام در شرایط ضعف منجر به شکست خواهد شد. قیام‌هایی مانند قیام زید بن علی یا شهید فخ نمونه‌هایی از این شکست‌ها بود. این تجربیات نشان داد که بدون سازمان‌دهی قوی و حمایت عمومی، قیام مسلحانه راهی به‌سوی عدالت نمی‌برد.

  1. اولویت‌بخشی به مبارزات فکری و فرهنگی:

ائمه در شرایط سخت دوران خود، به‌جای قیام نظامی، به تقویت بنیان‌های فکری و اخلاقی جامعه پرداختند. آن‌ها با ترویج معارف دینی، اخلاق و اصول انسان‌دوستی، راه را برای تغییرات بنیادی‌تر در جامعه هموار کردند.

  1. توجه به آینده شیعه و اسلام:

ائمه با پذیرش صبر و تحمل، راه را برای بقای اسلام راستین و رشد تدریجی تفکر شیعی فراهم کردند. این تصمیم‌گیری عقلانی به حفظ و توسعه گفتمان شیعه در دوران‌های بعدی کمک شایانی کرد.

در یک نتیجه‌گیری می توان گفت که تصمیم‌گیری عقلانی در شرایط بحرانی، به‌ویژه درباره جنگ، نیازمند تحلیل دقیق از عوامل گوناگون و توجه به پیامدهای کوتاه‌مدت و بلندمدت آن است. الگوگیری از سیره امامان شیعه نشان می‌دهد که پیروزی واقعی در گرو شناخت صحیح از شرایط، بهره‌گیری از فرصت‌های مسالمت‌آمیز، و اولویت‌بخشی به صلح و تقویت جامعه است. این نگاه می‌تواند راهنمایی برای جوامع امروز باشد تا از جنگ‌های غیرضروری پرهیز کنند و مسیر عدالت‌طلبی را به شیوه‌ای واقع‌بینانه دنبال کنند.

ضرورت تفسیر عقلانی و واقع‌بینانه از دوران ظهور: جایگزینی جنگ با مواجهه فرهنگی

آموزه‌های مرتبط با آخرالزمان و عصر ظهور منجی در بسیاری از ادیان جهان، از جمله اسلام، مسیحیت و یهودیت، جایگاه ویژه‌ای دارند. این آموزه‌ها عموماً به دوران تحقق عدالت جهانی، نابودی ظلم و فساد، و استقرار صلح پایدار اشاره می‌کنند. با این حال، در بسیاری از تفاسیر سنتی، به‌ویژه در برخی از متون تفسیری شیعه، ظهور منجی با جنگ‌های فراگیر و انتقام‌جویانه همراه دانسته شده است. در این تفاسیر، از تعابیری همچون «انتقام از کفار»، «نابودی دشمنان» و «برتری نظامی» استفاده شده است که محوریت جنگ را در فرایند ظهور منجی نشان می‌دهد.

بازنگری در تفاسیر سنتی

با نگاهی واقع‌بینانه‌تر و عقل‌محور به مجموعه آیات و روایات مرتبط با عصر ظهور، می‌توان به این نتیجه رسید که محوریت جنگ در تفاسیر سنتی نه تنها ضرورت ندارد، بلکه با پیام‌های اصلی ادیان الهی که بر صلح، هدایت و دعوت فرهنگی تأکید دارند، همخوانی ندارد. به جای تأکید بر جنگ و درگیری حداکثری و فراگیر، باید بر ابعاد فرهنگی، اخلاقی و انسانی نهضت ظهور منجی تمرکز کرد.

اینکه عالم سرتاسر زشت و پلید است و همه در فساد و تباهی غرق هستند و جز ما کسی در مسیر اخلاقی و صحیحی قدم بر نمی دارد، قضاوتی است که شاید درباره بخش مهمی از سیستم سیاسی جهان در آخرالزمان قابل اطلاق باشد، اما لزوما بر اکثریت مردم‌ جهان قابل اطلاق نیست. این نگاه غلط و اغراق آمیز درباره مردم جهان، می تواند نگاه های آخرالزمانی را با جنگ و خشونت جهان‌شمول کاملا پیوند بزند؛ این در حالی است که فطرت های الهی در جهان نمی‌میرد و انسانهای زیادی در دنیا زندگی می کنند که به رغم ظاهر متفاوتی که با ما دارند خود را به جدّ متعهد به اصول انسانی و اخلاقی می دانند. همین انسانها که عدد آنها کم نیست، یاریگرانی بزرگ برای جریانی است که به جهانی مبتنی بر عدالت و صلح می اندیشند و تولد چنین‌ جهانی را از غیر از مسیر جنگ‌ های عظیم و فراگیر ممکن‌ می دانند.

در این جهت، می‌توان تفاسیر زیر را مورد بازبینی قرار داد:

  1. هدایت جهانی به‌جای نابودی:

آیات متعددی در قرآن کریم و روایات اسلامی بر هدف اصلی بعثت پیامبران و امامان تأکید دارند که همان هدایت انسان‌ها به سوی حق و عدل است. ظهور منجی نیز در ادامه همین مسیر هدایت‌گرانه است، نه برای نابودی یا مجازات انسان‌ها، بلکه برای بازگرداندن آن‌ها به فطرت الهی‌شان. آیه‌ای مانند «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (۱۵) تأکید می‌کند که اجبار در دین‌پذیری جایی ندارد؛ این اصل می‌تواند به‌عنوان مبنایی برای دعوت فرهنگی در عصر ظهور مطرح شود.

  1. مواجهه فرهنگی به‌جای تقابل نظامی:

در بسیاری از روایات، انقلاب عقلی و بیداری عقول خفته به مثابه خط اصلی رسالت انبیای الهی و همچنین از «حکمت» و «مجادله احسن» به‌عنوان ابزار اصلی انبیا و اولیای الهی یاد شده است. در عصر ظهور نیز می‌توان این اصول را به کار بست و به جای استفاده از جنگ، به گفتمان‌سازی فرهنگی و اخلاقی پرداخت. انقلاب مهدوی می‌تواند با ایجاد بسترهایی برای توسعه خردورزی، احیء فطرت های خاموش و گسترش عدالت اجتماعی، خیرخواهی عمومی و نیک‌ورزی، جایگزینی برای تقابل نظامی ارائه دهد و این انتظار، با روح اسلام سازگارتر است.

  1. بازتعریف انتقام در روایات:

برخی از روایات مرتبط با ظهور منجی از مفاهیمی مانند «انتقام از دشمنان در صدر اسلام» یا «جنگ با کفار» سخن می‌گویند. اما این مفاهیم را می‌توان با نگاهی عمیق‌تر و عقلانی‌تر، به معنای غلبه گفتمانی حق بر باطل و شکست نظام‌های ظلم و فساد تفسیر کرد، نه نابودی فیزیکی افراد. موضوع انتقام از دشمنانی که در صدر اسلام نیز به دشمنی با اسلام برخواسته اند نیز معنایی جز غلبه بر افکار باطل آنها نمی تواند داشته باشد و در کل، این بازتعریف، روایات را از محتوای خشن و جنگ‌طلبانه به محتوای فرهنگی و اصلاح‌گرایانه تغییر می‌دهد.

  1. مفهوم عدالت در عصر ظهور:

عدالت، محور اصلی انقلاب مهدوی است. تحقق عدالت به معنای فراهم آوردن زمینه‌ای برای زندگی مسالمت‌آمیز و محترم‌شمردن حقوق همه انسان‌هاست چیزی که جهان هر روز به آن تشنه تر است. واقعیت این است که جنگ نمی‌تواند ابزار اصلی برای استقرار عدالت باشد، زیرا عدالت واقعی زمانی تحقق می‌یابد که انسان‌ها به ارزش‌های والای اخلاقی و انسانی متقاعد شوند.

  1. پذیرش تنوع فرهنگی و دینی:

برخلاف تفاسیری که دوره ظهور را دوره یکدستی کامل فرض می‌کنند، در عصر ظهور، تفاوت‌های فرهنگی و دینی به‌جای تهدید، به‌عنوان فرصت‌هایی برای گفتمان و تعامل سازنده شناخته می‌شوند. این نگرش، منجی را نه به‌عنوان یک فرمانده نظامی، بلکه به‌عنوان رهبر فرهنگی و اخلاقی معرفی می‌کند که قلوب انسان‌ها را به سوی عدالت و صلح هدایت می‌کند.

در پایان‌ می توان گفت که تفاسیر عقلانی و واقع‌بینانه از آیات و روایات مربوط به عصر ظهور نشان می‌دهند که به جای جنگ و خونریزی، می‌توان انقلاب مهدوی را به‌عنوان حرکتی فرهنگی و اخلاقی تعریف کرد. این بازنگری نه تنها با پیام صلح و هدایت ادیان الهی همسوست، بلکه می‌تواند زمینه‌ساز جذب جهانیان به سوی عدالت و معنویت باشد. در چنین چشم‌اندازی، منجی به‌عنوان نماد هدایت و اصلاح جهانی، از طریق گفتمان فرهنگی و اخلاقی، ریشه‌های ظلم و فساد را می‌خشکاند و صلح پایدار را به ارمغان می‌آورد.

اندیشه صلح‌کل و عدم برخورداری آن از واقع‌بینی

هرچند گفته شد که صلح‌گرایی با منطق اسلام سازگار است، اما اندیشه صلح‌کل به این معنا که حتی مسلمانان از دفاع مشروع از خود اجتناب کنند و زمینه تعرض به جان، مال و ناموس خود را برای دشمنان فراهم نمایند، موضوعی نیست که بتوان برای آن مستندات کافی در آیات و روایات یافت یا از منظر عقل آن را تأیید کرد. این نوع مواجهه با صلح، که در مواردی ممکن است ناشی از ترس و ارعاب از خود دفاع یا عواقب آن باشد و در مواردی دیگر محصول خیانت و همدستی با دشمنان متجاوز، رویکردی تفریطی به موضوع جنگ است که در تاریخ اسلام و جوامع دیگر دردسرهای زیادی ایجاد کرده است.

دلایل غیر منطقی صلح‌کل

1.ترس و ارعاب از دشمن: برخی افراد یا جوامع به دلیل ضعف روانی یا نظامی، حتی در برابر تجاوزات آشکار دشمن نیز دست به دفاع نمی‌زنند و به صلح‌کل روی می‌آورند. این نگرش، دشمن را در تهاجم‌های بعدی جری‌تر می‌کند.

2. خیانت به منافع جمعی: در برخی موارد، صلح‌کل ناشی از خیانت یا ترجیح منافع شخصی و جناحی بر منافع جمعی است.

3. عدم درک شرایط واقعی: صلح‌کل در بسیاری از مواقع محصول ناآگاهی از شرایط و مقتضیات زمانه است. پذیرش صلح مطلق در موقعیت‌هایی که دشمن به‌وضوح قصد نابودی دارد، نشانه‌ای از فقدان واقع‌بینی و تحلیل صحیح اوضاع است.

آموزه‌های اسلامی در برابر صلح‌کل

اسلام هرگز صلح‌کل به معنایی که بیان شد را تأیید نکرده است، بلکه همواره بر اصل دفاع مشروع و بازدارندگی راهبردی تأکید داشته است. آیات متعددی در قرآن کریم در این زمینه هست‌؛ برای نمونه مشهور ترین آنها عبارت است از: «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» (و هر چه می‌توانید نیرو آماده کنید) (۱۶) بر لزوم آمادگی نظامی برای مقابله با دشمنان تأکید دارد. همچنین، روایاتی از امام علی (ع) نقل شده است که می‌فرماید: «مَن نامَ عَن عَدُوِّه، أَيقَظَهُ المَكرُوه» (۱۷) (کسی که از دشمن خود غافل شود، حوادث تلخ بیدارش خواهند کرد).

شایسته است که‌ به عنوان نتیجه‌گیری تصریح‌کرد‌‌ که اندیشه صلح‌کل، با نادیده گرفتن اصل دفاع مشروع و ضرورت بازدارندگی، یک نگرش تفریطی است که با منطق اسلام و عقلانیت انسانی در تضاد است. این رویکرد، به جای جلوگیری از جنگ، زمینه‌ساز تجاوزهای بیشتر دشمنان و سقوط جوامع می‌شود. در مقابل، اسلام با تأکید بر صلح عادلانه و دفاع مقتدرانه، همواره راه میانه‌ای را پیشنهاد کرده است که در آن صلح هدف اصلی و دفاع مشروع، ابزاری برای حفظ امنیت و عدالت در مواقع ضروری است.

والسلام‌

پی نوشت ها:

(۱) در حوزه الهیات جنگ، یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین کتاب‌ها “شهر خدا” (De Civitate Dei) اثر آگوستین قدیس است. همچنین کتاب “احیاء علوم‌الدین” – امام غزالی، با آنکه عمدتاً در مورد اخلاق و عرفان اسلامی است، اما در قسمتی از آن به اخلاق جنگ و روابط مسلمانان با دشمنان می‌پردازد. او ضمن تأکید بر عدالت و رعایت حقوق انسان‌ها، نگاه عمیقی به نیت در جنگ و ضرورت رعایت اصول اخلاقی دارد. در کتب فقهی شیعه نیز باب جهاد پیش بینی شده‌ و‌ در آن، شرایط جنگ با جزئیات مشخص شده است.

(۲) قرآن مجید، سوره مائده، آیه ۳۲

(۳) الترغيب والترهيب، جص 293، ح 6.

(۴) نهج البلاغه خطبه ۲۰۰

(۵)  وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۰۵

(۶) الصراط المستقیم، ج۳، ص ۷۱

(۷) سوره بقره آیه ۱۹۵

(۸) الامالی الطوسی، ج۱، ص ۵۲۱

(۹) وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۲۶

(۱۰) این نظر فقهی دراستفتائات استاد جوادی آملی ذکر شده است.

(۱۱) نهج البلاغه، خطبه ۵۰

(۱۲) اصول کافی، جلد ۷، ص ۱۱، حدیث ۱

(۱۳) این‌حدیث برگرفته از احادث‌ مشابه است و‌با آنکه در میان آثار علمای اهل سنت زیاد ذکر شده منبع دقیق آن‌مشخص نیست.

(۱۴) قرآن‌مجید، سوره بقره، آیه ۱۹۰

(۱۵) قرآن‌مجید، سوره بقره، آیه ۲۵۶

(۱۶) قرآن مجید، سوره انفال، آیه ۱۶

(۱۷) غرر الحكم : 8672

محل انتشار : مجله نقد اندبشه ( ایران، تهران ) شماره ۴ و ۵،  تابستان و پائیز ۱۴۰۴

https://r-gholami.ir/?p=3736