پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
حجت الاسلام رضا غلامی رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا با ارسال یادداشتی به خبرگزاری مهر با اشاره به اینکه هم اکنون کشور ما محتاج یک تغییر بزرگ است خاطر نشان کرد: هاشمی نمی تواند نماد تعییر باشد و نخبگان باید پرده عوام فریبی را از روی واقعیت های کشور کنار بزنند .
به گزارش خبرگزاری مهر ، متن یادداشت به شرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز کمتر کسی را می توان پیدا کرد که منکر قرار گرفتن کشور در مسیر پیشرفت باشد. در نظرسنجی هایی که طی سه سال اخیر از سوی موسسات معتبر نظرسنجی در کشور انجام شده، اکثریت مردم – از طیف ها و سلایق سیاسی گوناگون – بر این واقعیت مهم صحه گذاشته اند. گرچه پیشرفت کشور در بیشتر عرصه ها محسوس است لکن پیشرفت علمی – فناوری، و قرار گرفتن ایران در میدان رقابت با کشورهای به اصطلاح توسعه یافته، موضوعی است که بیش از هر چیز توجهات را به خود جلب کرده است.
هم اکنون می توان گفت که علی رغم میل غرب، و با وجود تحریم هایی که خودشان آن را فلج کننده نامیده اند، کشور ما روز به روز به خاطر رشد سریع در عرصه علم و فناوری، به خوداتکایی نزدیک تر می شود. البته صرف نظر از آثار این خوداتکایی در خنثی کردن تحریم های غرب علیه ملت ایران، باید از این خوداتکایی – بیش از همه – به هموار شدن مسیر برای رشد اقتصادی کشور در دهه چهارم تعبیر کرد. در حقیقت، رشد اقتصادی کشور در آینده به شدت به رفع وابستگی کشور به فروش نفت خام و ارتقاء تولیدات ملی، هم در جهت تامین نیاز داخل، و هم در جهت افزایش صادرات و حضور موفق در بازارهای بین المللی محتاج است و این امر محقق نمی شود، مگر با برخورداری کشور از قدرت روزافزون علمی و فناوری.
حال این سوال مطرحح می شود که چرا از پیشرفت علمی – فناوری – در 16 سالی که جناب آقای هاشمی رفسنجانی و حامیان اصلاح طلب وی بر کشور حکومت می کردند خبری نبود؟ آیا در آن زمان امکان سرمایه گذاری هدفمند و وسیع برای توسعه علمی – فناوری وجود نداشت؟ اگر در آن دوران، اعتقاد لازم به توانایی های ملی وجود می داشت و برای ظهور و بروز این توانایی ها دلسوزی می شد، ایا شرایط پیشرفت علمی و فناوری کشور چند برابر امروز نبود؟ پاسخ به این سوال چندان هم دشوار نیست.
اولا باید دید آیا در اندیشه و رفتار هاشمی و یارانش در دوران حاکمیت 16 ساله بر کشور، می توان نشانه ای از تلاش برای رفع وابستگی کشور به «اقتصاد نفت محور» یافت یا خیر، منحنی کاهش وابستگی کشور به اقتصاد نفتی، تازه با پایان دورات حاکمیت ان ها به حرکت افتاده است؟!
ثانیا. چه میزان در آن دوران – به خصوص دوران 8 ساله حاکمیت اصلاح طلبان – گرایش به ایستادگی در برابر خواست نامعقول قدرت های بزرگ برای تامین منافع ملی دیده شده است؟ آیا از مجموعه رفتارهای سیاسی آنان در برابر غرب، می توان به چیزی جز انفعال و وادادگی در صیانت از منافع ملی قائل بود؟ این موضوع از این حیث حائز اهمیت است که ملت ایران بخش مهمی از توسعه علمی – فناوری خود را طی ده سال اخیر مدیون اندیشه مقاومت خود می باشد و بدیهی است تا وقتی انگیزیه ای برای مقاومت و احقاق حقوق مسلم خود در بین مردم وجود نداشته باشد، حرکت به سمت استقلال و خوداتکایی نیز به وجود نخواهد آمد.
همانطور که اشاره شد، صرف نظر از نابسامانی مدیریتی چند سال اخیر در حوزه اقتصادی، کشور ما پس از پایان حاکمیت اصلاح طلبان بر کشور به توفیقات بزرگی در عرصه اقتصاد ملی دست یافته است که مهم ترین آنها برداشتن گامی بلند در جهت هدفمندسازی یارانه هاست، گامی که در دوران 16 ساله حاکمیت هاشمی و خاتمی همواره از برداشتنش هراس داشتند و آن را دائما به آینده ای نامعلوم موکول می کردند.
محصول تاخیر در هدفمندسازی یارانه ها در کنار بی تفاوتی در قبال شکل گیری زمینه های فساد در دستگاه اقتصادی کشور، ظهور طبقات مرفه، نوعی تازه ای از اشرافیگری و تشدید فشارها بر روی طبقه محروم جامعه خصوصا در شهرها و روستاها بود.
اتفاقی که هنوز کشور در حال پرداختن هزینه های سنگین آن است. حال باید پرسید، آیا با امدن هاشمی و دوستان اصلاح طلب او و در شرایطی که هاشمی و خاتمی در دوران حاکمیت خود همواره از هدفمندسازی یارانه ها طفره رفته و آن را برای خودشان پر دردسر تفسیر کرده اند، امیدی به تداوم این سیاست مبنایی در اقتصاد ملی وجود دارد؟ یا برعکس، اجرای همان سیاست اقتصادی دوران 16 ساله که می توان از آن به دوران ثروتمندتر شدن اقلیت مرفه در کشور، تقویت اشرافیت و فقیرتر شدن اکثریت مردم تعبیر کرد، از سر گرفته خواهد شد؟!
صرف نظر از آثار مخرب حاکمیت دوباره هاشمی، بر حوزه اجتماعی و گسترش چشم گیر آسیب های اجتماعی در اثر اتخاذ سیاست های نا عادلانه اقتصادی، نگرانی درباره سرنوشت فرهنگ ملی را نیز باید به عنوان یک نگرانی مهم به فهرست نگرانی ها اضافه نمود.
در شرایطی باید درباره آینده فرهنگ در صورت حاکمیت محتمل هاشمی بر قوه مجریه اظهار نگرانی کرد که در دوران 8 ساله مدیریت هاشمی بر کشور، صراحتاً از فرهنگ به عنوان مقوله ای درجه 2 صحبت می شد و در عمل نیز بی توجهی مفرط به فرهنگ، بیش از همه، اصحاب فرهنگ را دچار غصه و رنج کرده بود. این در حالی است که از همان زمان برای عقلای کشور واضح بود که فارغ از ضرورت دفاع از فرهنگ اسلامی – ایرانی در برابر تهاجم فرهنگی غرب؛ بدون شکل گیری بسترهای فرهنگی لازم، دست یابی به یک پیشرفت اقتصادی پاینده محال است و هرگونه توسعه اقتصادی که فاقد زیربنا و روبنای فرهنگی لازم باشد، محکوم به شکست خواهد بود.
البته شاید بی تفاوتی هاشمی به دغدغه فرهنگی عقلای کشور بی دلیل هم نبود؛ حقیقت این بود که نسخه توسعه اقتصادی هاشمی بیش از آنکه ایرانی به شمار آید نسخه ای شبه غربی قلمداد می شد و در این شرایط، توجه به فرهنگ اسلامی- ایرانی یک تناقض آشکار به حساب می آمد. در عین حال، وضع فرهنگ در دوران 8 ساله حاکمیت اصلاح طلبان به مراتب بغرنج تر از دوران هاشمی بود.
در دوران هاشمی، فرهنگ به اصطلاح محلی از اعراب نداشت و به مثابه امری درجه 2 به حاشیه رانده شده بود اما در دوران خاتمی دو اتفاق بدتر برای فرهنگ افتاد: اول اینکه فرهنگ از سوی سیاست ورزان به گروگان گرفته شد و شاهد نوع شدیدی از سیاست زدگی در عرصه فرهنگ بودیم، و دوم آنکه، عمده تلاش هایی که در گذشته برای مراقبت از فرهنگ از تعرض فرهنگ منحط غربی انجام شده بود نادیده گرفته شد و به اسم آزادی و گفتگوی تمدن ها و غیره، زمینه برای اجرای فاز جدیدی از هجمه فرهنگی غرب علیه ملت ایران مهیا گردید که هم اکنون نیز آثار و تبعات آن قابل مشاهده است.
با ملاحظه شرایط کنونیِ مدیریت اجرایی کشور و نابسامانی های ناشی از رفتار نامعقول مدیریتی – سیاسیِ احمدی نژاد که حتی به خودزنیِ بیمارگونه و محو دستاوردهای مهم دولت نهم و دهم نیز انجامیده است، دو گزینه عمده پیش روی ماست: گزینه اول، برخورد شخصی و کینه ورزانه با پیشرفت های واقعی کشور طی ده سال اخیر، و برگرداندن کشور به 20 سال قبل، و گزینه دوم، مواجهه منطقی و واقع بینانه با حرکت کشور در مسیر پیشرفت، مقابل مدبرانه و سریع با نابسامانی های مدیریتی 3-2 سال اخیر و ایجاد تغییرات عمیق و بزرگ خصوصاً در حوزه «کارآمدی» برای یک جهش عظیم و رو به جلو.
تردید نمی توان داشت که انتخاب گزینه اول می تواند علاوه بر عقب گرد به گذشته، موج جدیدی از نابسمانی ها و حاشیه سازی مدیریتی را به دنبال داشته باشد که قربانی اصلی آن عامه مردم به ویژه اقشار ضعیف خواهند بود، این در حالی است که انتخاب گزینه دوم، نه تنها عقب گرد تلقی نمی شود، بلکه شرایط مساعدی را فراهم می آورد تا با اتکاء به توانایی های ظهور یافته طی دهه اخیر – که بی شک باید آن را ثمره تسلط گفتمان ناب اصولگرایی دانست، حذف حاشیه های مدیریتی و فراهم سازی میدانی فراخ برای به صحنه آمدن خِرد جمعی، امکان تحقق بخش معتنابهی از انتظارات مردمی که طی سه دوره مدیریتی گذشته (هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد) مورد بی توجهی قرار گرفته، فراهم گردد. با این وصف، این وظیفه نخبگان متعهد کشور است تا ضمن نقد و بررسی عالمانه ابعاد گوناگون حاکمیت 16 ساله هاشمی و خاتمی بر کشور مخاطرات ارتجاع و واپسگرایی را برای مردم روشن ساخته و متقابلاً، با تبیین دقیق نقش گفتمان جدید در تحقیقات دهه اخیر، پرده عوام فریبی را از روی واقعیت های کشور کنار زده و الزامات حرکت قوی و پیشرُوانه را برای عموم مردم به درستی تشریح نمایند.
حجت الاسلام رضا غلامی
رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانیِ اسلامی صدرا