در مذمت انسان‌انگاری خداوند

متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی به مناسبت ایام عزاداری محرم، یکم مرداد 1402، مصادف با ۲۳ جولای ۲۰۲۳، مسکو، مسجد خاتم الانبیاء (ص)
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، الصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرینعرض سلام و ادب دارم خدمت شما گرامیان و از اینکه توفیق یار شد تا در این محفل صمیمی مسجد خاتم الانبیاء (ص) و نیز اقامتگاه سفیر محترم ج.ا.ا در روسیه، چند زمانی در خدمتتان باشم، خداوند را شاکرم. در ایام عزاداری سید و سالار شهیدان هستیم.

امیدوارم، این مراسمات، علاوه بر دستاوردهای معرفتی، نه فقط ما را به وجود مبارک و نورانی امام حسین (ع) نزدیک نماید بلکه زمینه گام نهادن در مسیر حسینی را برای همه ما فراهم کند. موضوع بحث امشب من، در باب توحید و به طور خاص، “در مذمت انسان‌انگاری خداوند متعال” است. همانطور که می داید، مهم ترین رسالت ادیان آسمانی به ویژه قرآن،‌ بعد از گشودن باب عقل و عقل‌ورزی در آدمی، یک. معرفی “الله” به عنوان خالق یکتا و رب العالمین؛ دو، بیان انواع و اقسام شرک و سپس بر حذر داشتن انسان از افتادن در ورطه شرک است.

در اهمیت شرک‌ستیزی در ادیان، همین بس که قرآن‌ مجید در سوره آل‌عمران آیه ۶۴ می‌فرماید: “قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّه؛ یعنی : بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.گناه شرک از منظر قرآن، نه تنها محصول جهل است، بلکه سنگین ترین‌ گناه است و لذا قرآن‌ مجید در سوره نساء آیه ۴۸ تاکید می کند که اگر گناهان دیگر از جانب پروردگار بخشیده شود، گناه شرک بخشیده نخواهد شد. قرآن مى فرمايد: «إِنَّ اللهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ». خداوند [هرگز] شرك به او را نمى بخشد؛ و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد [و شايسته بداند] مى‌بخشد.

شرک انواع و اقسام دارد: از شرک خفی و پنهان تا جلی و آشکار، از شرک در خالقیت و ربوبیت تا شرک در عبودیت و اطاعات و غیره که طبعا همه آنها تبعات یکسانی ندارد. سخن ابتدایی من، این است که بدیهی است، خداوند هرگز از شرک مخلوق متضرر نمی شود، اصولاً خدای متعال از هیچیک از گناهان ما متضرر نمی‌شود و اگر متضرر می‌شد دیگرخدا نبود.

ضررمند انگاشتن خداوند در برابر عصیان‌های انسان، یکی از مصادیق شبیه پنداشتن خدا به انسان است.در واقع، این مخلوق است که از شرک متضرر می‌شود. اما سئوال مهم این می‌باشد که این، چه ضرری است که با هیچیک از ضررهایی که گناهان گوناگون اعم از بزرگ و کوچک به انسان وارد می‌شود، عظیم تر و مخرّب تر است؟ضمناً در اینجا بخشوده نشدن انسان در صورت مشرک بودن نیز معنای دقیق و عمیقی دارد و آن، بر می گردد به این حقیقت که شرک، گناهی است که باب رحمت خاص الهی را به کلی بر روی انسان می بندد و اساساً فرصتی را برای گشوده شدن این باب باقی نمی گذارد. انسان‌های کافر و مشرک نیز از رحمت عمومی خداوند برخوردارند اما بحث بر سر رحمت خاص و مضاعف خداست که برای تعالی و سعادت انسان نقش حیاتی دارد.

در واقع، محروم شدن انسان، یعنی آدمی، اتصال فراتکوینی، آگاهانه، آزاد و با اراده خود را با منبع مطلق کمال که شرط رشد و تعالی، و شرط ابدیت یعنی گذر از دنیای فانی و رهیدن به عالم باقی و ابدی است را از دست می‌دهد. و این رها‌شدگی، که پس از وفات کاملا قابل درک است، از هر عذابی برای انسان دردناک تر است. درون مایه روح آدمی، همان اندیشه است و لذا شاعر می گوید : ای برادر تو همان اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه‌ایپس خیلی مهم است که انسان با چه اندیشه ای حیات دنیوی دارد و با چه توشه‌ای از اندیشه، وفات می کند و به سوی حیات اخروی رهسپار می‌گردد. در اینجا، من قصد دارم برای ژرف اندیشان نکته ای را بیان کنم و آن، توجه به یک شرک رایج از جنس “انسانگونه دیدن” خداوند است. شما در قرآن مجید بارها با این بیان مؤکد روبرو می‌شوید که : لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ. یعنی هیچ چیز همانند خدا نیست. یا در قرآن، در روایات و ادعیه ماثوره، بر روی تسبیح دائم خداوند خیلی تاکید شده است.

تسبیح یا تنزیه، یعنی دور دانستن خداوند از هر گونه نقص، ضعف، عیب و محدودیت، و این تنریه، متوجه چند چیز است : یکم. متوجه توصیفات باطلی که یا نتیجه شرک است یا انسان را به سمت شرک سوق می دهد. قرآن می فرماید : سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ. یعنی پاک و منزه دانستن خداوند از آنچه او را بدان توصیف می کنند.شاید بگویید، اگر طبق این آیه از قرآن، توصیف خداوندمذموم است، پس چرا در روایات و در کلام امامان معصوم (ع) بیانات زیادی در توصیف پروردگار وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت، در سوره صافات آیه ۱۵۹، بعد از تسبیح پروردگار از آنچه بدان توصیف می کنند، یک تبصره و قید مهم را مطرح کرده است. آیه می فرماید : سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ. یعنی عباد مخلَص خدا نه عباد مخلِص خدا، مجاز هستند خداوند را آنطور که شایسته است و البته در حد ظرف وجودی و در حد بضاعت خویش ( به عنوان مخلوق)، توصیف کنند. البته توجه داشته باشید، هر چند آنچه بنده مخلَص توصیف می کند بر حق است ( یا مراتب والایی از حق را دارد )، اما اولاً این توصیف به مقتضای بضاعت وجودی اوست و ثانیاً به مقتضای ظرفیت زبان و کلمه است.

هر حقیقتی، وقتی تنزل می کند و سرانجام به ساحت زبان می‌رسد، با یکسری از محدودیت ها روبرو می‌شود. پس می توان گفت که توصیف عباد مخلَص از خداوند صحیح و بر حق، اما محدود است. امام علی (ع) در ابتدای نهج البلاغه خداوند را اینگونه سپاس می گذارد. این بیانات، ستون های خداشناسی را برای کلام و الهیات اسلامی پدید آورده و کلمه به کلمه آن قابل تعمق و ژرف‌انیشی است: «سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند، و حسابگران از شمارش نعمت های او ناتوان، و تلاشگران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کند و دست غواصّان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی از آن نمی توان داشت. برای خدا وقت معینی وجود ندارد. او مخلوقات را با قدرت خود آفرید و به رحمت خویش بادها را به حرکت درآورد و به وسیله کوه ها، اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد».*اکنون، قصد دارم به یکی از وجوه شرک که بدان اشاره شد، یعنی باور به انسان‌گونه بودن خداوند صراحتاً اشاره کنم. اینکه خداوند مانند انسان در این دنیا جسم دارد و تبع آن، دست دارد، پا دارد، حرکت مکانی می کند، در زمان محصور شده است، مانند انسان فکر می کند، تصمیم می گیرد،

ناراحت می‌شود، خوشحال می‌شود، ضرر می‌کند، نفع می برد، خشمگین می‌شود، انتقام‌ می گیرد و غیره، این ها، همان انسانگونه دیدن خداوند است. ممکن است بگویید این ها تصویری است که خود دین یعنی قرآن و روایات به ما ارائه کرده اند. من هم این حقیقت را ردّ نمی کنم و اصولاً قابل رد نیست، اما باید توجه داشت، بیاناتی از این قبیل در قرآن مجید، که از زبان استعاره و تمثیل بهره گرفته است، برای عموم انسانها که به شدت درگیر حس‌گرایی هستند و لزوماً قدرت عقلانی بالایی ندارند، اجتناب ناپذیر است، شاید سخت گیری بر عموم مردم هم روا نباشد. مانند حکایت مولانا از مکالمه موسي و شبان که همه شما می دانید در نهایت به نکوهش موسي از سوی پروردگار انجامید. در عین حال، شبان در این حدیث قدسی که مولانا آن را به حکایت تبدیل نموده است، هر چند نادانسته اما خالصانه خدا را اینگونه وصف می‌کند و به محبوب خدا بدل گردیده است اما بر خلاف برخی تصورات نادرست، قرار نیست به عنوان الگوی دینداران معرفی شود. به عبارت دیگر، دین نیامده به شبان قصه موسي رضایت دهد، بلکه هدفش پرورش انسان‌های عالم و ربانی است. انتظار قرآن این است : کونوا ربانیین بما کنتم تُعَّلِمون الکتاب و بما کنتم تدرسون.

از سوی دیگر، باید همگان بدانند که آیات و روایاتی که خداوند را انسانگونه توصیف کرده مثلاً “یدالله فوق ایدیهم” و مانند این ها که برای خدا اعضاء و جوارح انسانی در نظر گرفته، در علوم قرآن، از مصادیق متشابهات به شمار می روند و در نهایت، باید بوسیله محکمات تفسیر و ادراک شوند.اما قضیه خیلی فراتر از اینهاست. آنچه باید ملحوظ شود، این است که ارتباط اعلا با خداوند و اتصال به منبع بی‌منتهای کمال، مقتضی تکامل و عمق بخشی به فهم و درک انسان از صفات و افعال خداوند است. چرا؟ برای اینکه این معرفتِ درست و عمیق است که در مقام عمل، راه تعالی را یرای آدمی باز می‌کند. البته روشن است که در اینجا منظور از درک خداوند، درک ذات خداوند نیست، چراکه ذات الهی در دسترس احدی از مخلوقات الهی، حتی بندگان مخلَص پروردگار نیست. از سوی دیگر، ما امروز همچنان با اشکالات و شبهاتی از جانب خداناباوران و ماتریالیست ها روبرو می‌شویم که باید از قدرت پاسخگویی به این شبهات که گاهی عمومی سازی هم شده است، برآییم.

پس کسی نگوید، بحث شما فقط به درد خواص دینداران می خورد. خیر، در شرایطی که در همین سالهای اخیر صدها هزار نسخه از کتب معروف خداناباوران مانند کتاب ریچارد داوکینز در غرب منتشر شده و برای آن دهها برنامه تلویزیونی ساخته شده و می‌شود، جوان ژرف اندیش مسلمان در خداشناسی باید ارتقاء پیدا کند تا هم مغلوب بی منطقی خداناباوران نشود و هم از عهده پاسخ به آنها بربیاید.شما به سوره توحید دقت کنید. در روایاتی از پیامبراکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) تصریح شده که درک عمق مفاهیم و دلالت های سوره توحید، توسط انسان‌های آخر الزمان که رشد عقلی بیشتری کرده‌اند، امکان پذیر است. درباره آیه ۳ سوره حدید که می فرماید : هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ، نیز در روایات هست که فهم لایه های عمیق این آیه، توسط انسان‌های متعمق در آخر الزمان صورت خواهد گرفت.

پس اینکه: اولاً، شایسته است، انسان مسلمان، درباره درک خداوند یعنی صفات و افعال او، ژرف نگر باشد و از تلاش در این مسیر دریغ نکند و ثانیاً، این نوع آیات، لایه های گوناگون و عمیقی دارد، دو اصل مهم محسوب می‌شود.*از این ها گذشته، نباید ابایی از بیان این واقعیت داشت که منشأ بسیاری از خرافات و موهومات، همین یکسان پنداری، هم جنس‌انگاری و هم سطح دانستن صفات الهی با صفات انسانی است. اگر بتوانیم درک عقلی مردم از صفات و افعال الهی بالا ببریم، خود به خود، باب بخشی از خرافات در سایر عرصه‌ها نیز بسته می‌شود.پس تشخیص خدای توهمی از خدای حقیقی خیلی مهم است.خدای متوهمانه خدای انسانگونه است که پر از محدودیت است، پر از نقص است، در زمان است، در مکان است، از بیرون عالم نظاره‌گر عالم است عواطف دارد، خوشحال می‌شود، ناراحت و حتی غضبناک می‌شود، نیازمند عبادت بنده است! محتاج یاری بنده است! فکر می کند، تصمیم می‌گیرد، از تصمیم خود منصرف می‌شود و ….‌ .واقعیت این است که ما باید همچون خدا بشویم و صفات خدایی پیدا کنیم نه اینکه خدا را به نحوی شرک‌آلود، در حدّ انسان تقلیل دهیم.

معنای تخلقوا باخلاق الله نیز همین است که انسان باید به سمت خدایی شدن حرکت کند و سعادت حقیقی انسان، در گرو همین است.در واقع، ایمان انسان و به تبع آن، اطاعت او از پروردگار، رفته رفته آدمی را خدایی می کند. هر چند حجاب های دنیوی خودش یک مانع بزرگ است.‌ضمنا توجه نمایید، اگر خدا خالق و رب العالمین است، هیچ صفت خوبی نیست که در خدا نباشد بلکه درست این است که گفته شود، خدا منشأ و منبع اخلاق است.خب، ما در اسلام، چه در برابر آتئیست‌ها و خداناباوران، و چه در برابر پیروان ادیان و مکاتب شبه دینی، که یا وجود خداوند را نفی می کنند و یا برداشت های گوناگون درباره وجود خداوند و اِعمال ربوبیت از جانب خداوند دارند، یک برداشت روشن و مترقی از خدای متعال داریم که این برداشت، هم عقلی است و هم قرآنی.آنهایی که جهان را محصول یک اتفاق و یک تصادف بی‌معنا می دانند که هیچ؛ اما برداشت های فلاسفه‌ای که ممکن است تفسیرشان از عالم، منطقه مشترکی با فلاسفه و عرفای اسلامی داشته باشد، مانند اسپینوزا نیز مملوّ از ابهام و ایراد است. مثلاً خدای اسپینوزا کور و کر و لال است. خدا از منظر او، همان طبیعت است.

خدای طبیعت‌گونه اسپینوزا، فقط قانون خودش را بر اساس سه علت مادی، صوری و فاعلی دارد. علت غایی در نگاه اسپسنوزا غایب است؛ و لذا طبیعت هدف و غایتی ندارد. به انسان نیز التفاوت خاصی ندارد. دعا، معجزه و …. بی معناست. همه چیز مطابق قوانین طبیعت جلو می رود. این نگاه را فلاسفه بزرگ امروزی مانند تامس نیگل هم با تفاوت هایی دارند. من اخیرا با تعدادی از اساتید، موفق شدیم مباحثه‌ای با ایشان از طریق فضای مجازی داشته باشم. من تقریری از دیدگاه نیگل به خود ایشان ارائه دادم و ایشان نیز درستی فهم من از دیدگاهش را پذیرفت. تفاوت اصلی دیدگاه اسپینوزا با تامس نیگل، این است که نیگل، طبیعت را ذی شعور و با اراده تلقی می کند و لذا عالم را غایتمند معرفی می‌کند.* در نقطه مقابلِ این برداشت‌ها، برداشت انسان متعمقِ مسلمان قابل تامل است.

این برداشت عبارت است از اینکه : یک. خداوند : داخل فی الاشیاء لا بالممازجه است. اینکه قرآن می‌فرماید : نحن اقرب الیه من حبل الورید نیز گویای همین حقیقت است که خدا بیرون از عالم و موجودات نیست و هستی را از بیرون هستی اداره نمی‌کند.دو. خداوند خلاق و آفریننده دائم است. عالم بی وقفه در حال خلقت و نوشدن است. جریان مستمر و نو به نوی حیات، که تماما به اراده الهی نسبت دارد، ملموس است. به تعبیر استاد محمد تقی جعفری : بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داریهر لحظه مرا تازه خدای دگرستیسه. خلقت منظم عالم و اداره آن، مقتضی حکمت است و لذا خداوند حکیم است و کار غیر حکیمانه از او سر نمی‌زند. سه. خداوند دستش باز است. قوانینی که خود او برای طبیعت وضع کرده است، دست او را نبسته است. اینگونه نیست که قوانین طبیعت امکان تصرف پروردگار را از بین برده باشد.

هرگونه تصرفی از جانب پروردگار خودش جزئی از قانون خلقت است و فراقانونی دانستن تصرفات الهی عقلاً محل اشکال است.( مثلا شاید در دعا گفته شود تقرب به منبع کمال که ناشی از دعاست، چنان انرژی متراکمی را خلق می کند که مثلا سلول های خود بدن علیه یک بیماری لاعلاج مانند سرطان قیام می کنند و آن را از بین می برند. این تفسیر را من تایید نمی کنم اما چنین تفاسیری از دعا هست و هدف این‌گونه تفاسیر این است که بگوید خداوند برای تصرف فوق العاده در هستی نیازی ندارد تا قانونی را که خودش برای هستی وضع کرده است را نقض کند تا بعضی بگویند چنین چیزی عقلاً ممکن هست یا عقلاً ممکن نیست.)چهار. خدا ساکت نیست. یعنی هدایت انسان به سمت خود، مقتضی حکمت، مقتضی معنا و هدفداری عالم، و جزو شئونات خداوندی خداست.

*خب، حسن ختام عرایض امشب من، سلام به مولایمان امام‌ حسین و اهل بیت و یاران وفادارش :

سلام ما به حسين و به کربلاي حسين

سلام ما به علمدار با وفاي حسين

سلام ما به فرات و به موج سوزانش

سلام ما به ابالفضل و چشم گريانش

سلام ما به جبين شکسته زينب

سلام ما به نماز نشسته زينب

سلام ما به دعاي توسل عمهبه اشک مادر قاسم به گوشه خيمه

سلام ما به بدن هاي مانده در صحراسلام ما به ملاقات زينب و زهرا

سلام ما به لب چوب خيزران خوردهبه آن خرابه نشيني که نيمه شب مرده

سلام ما به نماز سه ساله اي که صحربه سجده رفته به لبهاي پر ز خاکستر
از توجه شما سپاسگزارم.

والسلام علیکم و رحمة الله

https://r-gholami.ir/?p=3255