پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی
مشروح صحبت های دکتر رضا غلامی، رئیس دبیرخانه دائمی جشنواره بین المللی فارابی و رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی، و تمدنی وزارت علوم در نشست خبری آیین اختتامیه چهاردهمین جشنواره بین المللی فارابی، 13 خرداد ماه 1402، تالار فارابی، پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض سلام و درود خدمت شما حضار گرامی و اهالی محترم و خدوم جامعه رسانهای کشور، از باب مقدمه به مناسبت برپایی نشست خبری آیین اختتامیه چهاردهمین جشنواره بینالمللی فارابی، چند دقیقهای وقت شما را میگیرم.
اغلب می دانیم که قلّه فعالیت های پژوهشی در علوم انسانی، ارائه نظریه هست. البته توجه داشته باشیم، نظریه پردازی، نه کار هر پژوهشگری است، و نه اینگونه هست که هر ادعایی در زمینه نظریه پردازی، نهایتاً قادر باشد از نقدهای علمی جان سالم به در ببرد و ماندگار شود. به بیان دیگر، نظریههای سست و نظریه های به دور از حقیقت، کنار گذاشته میشوند و تنها شماری از آنها، صرفاً از باب تجربهورزی، در تاریخ علم مورد بحث و بررسی قرار میگیرند. بنابراین، چنانچه واقع بینانه به صحنه علم نگاه کنیم، شاید در هر سال، از هزاران مقاله و طرح تحقیقی در هر رشته، یک نظریه هم متولد نشود. اینکه کسی تصور کند می توان نظریه پردازی را به سکه رایج در دانشگاهها تبدیل کرد، احتمالا معنای نظریه و اقتضائات تولد و بقای آن را نمی داند.
در دانشگاههای ما، حتی اگر جذب اساتید کیفی تر بشود، و مانند علوم پایه و فنی و مهندسی، باب ورود افراد نخبهتر به علوم انسانی مهیا تر شود، باز هم منطقاً انتظار نداریم همه استادان، در یک سطح نظریهپرداز و مبدع باشند. آنچه انتظار داریم، این است که استادان در لایههای گوناگون ساختار علم، با فعالیت های متنوع و ارزشمندی که دارند، در ایجاد زمینه ظهور نظریه های ماندگار سهیم باشند. پس دقت بفرمایید، هیچ استادی را نباید به خاطر آنکه نتوانسته در طول سی سال خدمت خود در دانشگاه، نظریه ای ارائه کند، سرزنش کرد. مهم، این است که استاد، سهم مناسبی در ایجاد زمینه خلق نظریات داشته باشد و با شاخص های مشخص، این سهم و نقش، قابل ارزیابی باشد.
در اینجا، خارج از سخنان کلیشهای و بعضا مبهم، مایلم ابتدا تعریف و مختصات نظریه در علوم انسانی را یادآوری کنم و سپس، به چند عامل کلیدی برای گسترش نظریه پردازی اشاره نمایم و عرض خود را خاتمه بدهم.
در فلسفه علم، تعاریف گوناگونی برای نظریه ارائه شده است. از بین این تعاریف، شاید تعریف جامع تر و مانع تر، تعریفی باشد که می گوید نظریه در علوم انسانی عبارت است از : ارائه روشمند، مبنادار و مستندِ یک یا مجموعهای از فکر و ایدههای نو در باب کشف یا تفسیر یک واقعیت انسانی و اجتماعی ( اعم از نگاه سوبژکتیو و ابژکتیو )، در قالب یک قانون علمی تازه و همچنین ردّ چیزی که پیش از این، به مثابه یک واقعیت اجتماعی، اثبات یا تفسیر شده و البته ارائه جایگزین برای آن در قالب یک قانون جدید.
در چنین رویکردی، نظریه باید لااقل هفت خصیصه داشته باشد :
یک. در ساحت خاص بودن ( مساله محوری به جای موضوع و عرصه محوری )
دو. نو و ابداعی بودن ( یکی از عجایب روزگار، مرزبندی بین نظریه و نوآوری است! در جایی از کشور ما اعلام شده که نوآوری با نظریه فرق دارد و ارزش نوآوری علمی پایین تر از نظریه پردازی است. بعد هم تعریفی از نظریه ارائه شده که در هیچ کجایی از دنیا مطرح نشده است. )
سه. در حد حدس و گمان بودن و در نتیجه، قابل ردّ و ابطال بودن ( در علوم انسانی، هیچ نظریه ای صد در صد نیست و ممکن است در نقدها و چالش ها کنار گذاشته شود. )
چهار. برخورداری از معنای بین اذهانی
پنج. قابل فهم بودن ( قابل فهم بودن امکان نقد را فراهم می کند. )
شش. تحول زا بودن در ساحت خودش، به معنای ارائه قانون علمی تازه ( البته نظریه قرار نیست کل دنیای علم را متحول کند مگر در موارد استثناء مانند نظریه نسبیت خاص انیشتن در فیزیک و غیره )
در اینجا این پرسش مطرح میشود که فرق تحقیقات عادی با نظریه پردازی چیست؟
در پاسخ عرض می کنم : بخش مهمی از تحقیقات پژوهشی ارزشمند، تحقیقاتی هستند که در آن، نظریه های موجود درباره یک مساله خاص، با هدف پاسخ گویی به یک پرسش مشخص، در سطحی معین، احصاء، طبقه بندی، شرح و تحلیل، نقد و مقایسه میشوند. یعنی لزوما در آن تحقیقات نه ارائه نظریه جدید مدنظر است و نه قابلیت و ظرفیت و شرایط نظریه پردازی وجود دارد. این تحقیقات به صورت متراکم زمینه نظریه پردازی را فراهم می کنند.
با این ملاحظات، سئوال بعدی این است که شکل گیری نظریات در علوم انسانی چه الزامات عمدهای دارد؟ پاسخ به این سئوال کار بسیار سختی است و من هم آمادگی پاسخگویی قطعی به این پرسش را ندارم با این حال، از باب نمونه، به برخی از مهم ترین عوامل اشاره می کنم :
یکم. وجود استعداد و نبوغ علمی بالا
دوم. برخورداری از دایره مطالعاتی بسیار بالا و روزآمد
سوم. برخورداری از آزادی کامل اعم از آزادی تحقیق، آزادی اندیشه، آزادی نقد و آزادی بیان
چهارم. آرامش روانی و قدرت تمرکز بالا داشتن و درگیر مسائل اولیه معیشت نبودن
پنجم. نجات از جوّهای سیاست زده کهگاه رنگ و بوی انحصارگرایی و استبداد علمی به خودش می گیرد.
ششم. وجود شرایط بانشاط برای بسط و توسعه گفتگو و نقد علمی و روشمند
هفتم. نیفتادن در دام بروکراسی و کمیت گرایی علمْکش! ( ما امروز در علوم انسانی و در مواجهه با بروکراسی، در معرض افراط و تفریط هستیم. بروکراسی در یک حدی لازم است اما وقتی در آن افراط میشود، به یک عامل کشنده برای علم و تحقیق تبدیل میشود. )
پس از بیان این مطالب، عرض پایانی من در این نشست این است که نه تنها چشم انداز مطلوب در جشنواره بینالمللی فارابی، شناسایی، معرفی و حمایت هدفمند از نظریه هاست، بلکه جشنواره فارابی، یکی از عناصر مهم و زمینهساز برای نظریهپردازی در ساحت علوم انسانی است. در واقع، این جشنواره چند کارکرد مهم و چه بسا منحصربفرد در این عرصه دارد :
یک. هر ساله آخرین وضعیت علمی به ویژه نظریه پردازی ها و ابداعات علمی در عرصه علوم انسانی و علوم اسلامی را رصد و ارزیابی می کند و خلاها، کاستی ها و ضعف ها و در نقطه مقابل، ظرفیت ها، توانمندی ها و مزیت ها را به نحو عالمانه نه ذوقی و شهودی، تشخیص می دهد.
دو. با ایجاد محیط داوری علمی روشمند در سطحی عالی، زمینه تحول در ساحت علم سنجی در علوم انسانی و اسلامی را متناسب با اقتضائات علوم انسانی، ایجاد می کند.
سه. با ایجاد یک فضای رقابتی مثبت و گرم در دانشگاهها و پژوهشگاهها، فرصت های مناسبی را برای کیفیت بخشی و روزآمدسازی تحقیقات علوم انسانی فراهم می کند.
چهار. اهمیت و ارزش علوم انسانی در نظام حکمرانی را دائما بازتبیین می کند و نحوه بهرهبرداری صحیح از آثار علمی ممتاز در علوم انسانی را برای تحول و ارتقای نظام حکمرانی و پاسخگویی به مسائل آن را یادآور میشود.
پنج. ضمن شناسایی استعدادهای برتر و نخبگان جوان در دو عرصه علوم انسانی و علوم اسلامی و معرفی آنها به نظام آموزش عالی، فرصت های بهتری را برای حمایت مادی و معنوی از آنها خلق می کند.
شش. حسّ قدرشناسی از عالمان و دانشمندان سرزمین شکوهمند ایران اسلامی و نیز جهان اسلام و همه دانشمندانی که قلبشان برای اعتلای فرهنگ و زبان ایرانی اسلامی می تپد را در میانمردم و مسئولان ما بالا می برد.
یک نکته دیگر را هم مایلم در این جمع عرض کنم. وقتی جشنواره معتبر و بزرگی مانند جشنواره بینالمللی فارابی، به ریاست وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری و مشارکت تنگاتنگ و موثر بنیاد ملی نخبگان هست، و سیستم داوری آن بسیار دقیق و پیشرفته هست، دیگر ایجاد همایش هایی مانند سرآمدان و جوایزی مانند نشان درجه یک دانش در دانشگاه تهران، با هزینه های هنگفت چه معنایی دارد؟ توقع این است که در نظام آموزش عالی، جشنواره ها و جوایز مربوط به علوم انسانی، همگی در جشنواره بینالمللی فارابی تجمیع شود و جلوی کارهای تشریفاتی و کم ثمر که هزینه های زیادی را هم به کشور تحمیل می کند، گرفته شود. البته بخش غیردولتی اختیار این را دارد که از محل کمک های مردمی جوایز متنوعی را به دانشمندان برتر اهداء کند اما در دولت وجود کارهای موازی عاقلانه نیست. از توجه شما سپاسگزارم.